تاریخ بازگیر گوران
بازگیرهای گوران در سه طایفه عمده به نامهای طایفه بازگیر طایفه شریف یاركه و طایفه امیر حقمراد قرار میگیرند. وجه مشترك امروزی این طوایف در سه مورد خلاصه میشود ۱- هرسه طایفه از مریدان سادات میرسور هستند كه مورد بسیار مهمی در اثبات این پیوستگی میباشد ۲- در بعضی از مناطق جغرافیایی هنوز همسایه هستند ۳- پیوستهگیهای سببی و ازدواجهای بین طایفهای دارند.
بازگیرها بر این باور هستند كه این سه طایفه از اولاد سه برادر به نامهای یارویس ( طایفه امیرحقمراد ) تركویس ( طایفه بازگیر ) و همویس ( طایفه شریف یاركه ) هستند كه از منطقه سراببازان ایوان از استان ایلام به این منطقه كوچ كردهاند، اجداد آنها در لشكر كشی كریم خان زند به فارس حضور داشتهاند و همچنین قدمت طایفه بازگیر از طایفه بهرامیها ( بانیان ایل بهرامی ) كه سرسپردهگان آقاسید درویش هستند بیشتر است تنها جملات و سرنخهای موجود از زندگی پر رمز و راز آنان میباشد. حال تاریخ كوچ آنان را به منطقه گوران مورد پیكاوی قرار میدهم تحلیل عبارات فوق و سیمای ظاهری آنان و زبان كلهری، نشان از گورانی بودن آنان است و بودن آنان در لشكركشیهای كریمخان و برگشت دوباره آنان به گوران بیانگر این پیوستگی است. برای تعیین زمان نسبی ورود بازگیرها به گوران تحلیلی به شرح زیر بسیار مهم است بیان این نكته كه قدمت طایفه بازگیر از طایفه بهرامیها ( بانی ایل بهرامی ) قابلتوجه است و ذكر این نكته كه در رقابت درون ایلی و مشاجره بین كدخدا یاركرم از طایفه بازگیر و شیرخان یاور بانی ایل بهرامی كه خطاب به شیرخان میگوید ” اگر قلیانم پر كنم شیرخان سلطان است و اگر قلیانم فت ( خالی ) كنم مرادخان ( از ایل تفنگچی ) سلطان است” كه بیانگر قدمت و ثبات و اقتدار ایلی بازگیردر آن دوران میباشد نیز میتواند نشانی از تقدم ورود آنان به گوران باشد بر اساس كتاب تاریخ ایلات و طوایف كرمانشاه مولف بزرگوار محمد علی سلطانی ( صفحه ۳۳۶ ) ورود دو برادر عالی وعلی ( نیای ایل قلخانی ) را اواخر دوره افشار و هم عصر آقا سید درویش می داند كه با هم تطابق ندارند شجره نامه سید درویش ( سید درویش در روستای كنههر بیونیژ زیسته و مقبره او در بابایادگار سرانه است و قباله وقف سراب انزل قلعهشاهین و دكانین حضرت داوود نزد او بودهاست ) كه اولاد نداشته و برادرانش كه اكنون نیای سادات سید درویشی هستند با امروز در حدود شش نسل فاصله است یا به عبارتی دویست سال پیش كه مقارن با اوایل حكومت قاجار است میزیسته بنابراین آمدن آنان در اواخر سلسله افشار نمیتواند درست باشد و نكته مهمتر انكه در دوره حكومت نادر افشار اقاسید رضابیگ ( از اولاد حضرت شاه ابراهیم ) بر منطقه بهرامی گوران حكومت كرده بنابراین احتمال سر سپردن آنان به سادات شاه ابراهیمی بیشتر میباشد تا سادات بابایادگاری!! و همچنبن سید پیرهبیگ كنههری كه هم عصر و مورد لطف اقا سید براكهگوران بودهاست برادر زاده آقا سید درویش و در دوران ناصرالدین شاه قاجار می زیسته، با عبارات بالا همخوانی دارد حال آمدن بازگیرها به منطقه كی میباشد؟ باتوجه به این نكته سر سپرده سادات میرسور هستند و این اتفاق به نظر میرسد حد فاصل زمانی افول قدرت ظاهری سادات شاه ابراهیمی و آغاز ظهور سادات بابایادگاری در این منطقه اتفاق افتادهاست و آن زمانی نمیباشد جز اواخر حكومت زند و به احتمال زیاد با مرگ شخص كریمخان زند اتفاق میافتد كه اختلاف درون خاندان زند بالا گرفته و ناگزیر عدهای از همراهان به زادگاه خویش باز میگردند. بنا به نقل قولهای سینه به سینه معمرین بازگیر، این سه طایفه در بدو ورود به منطقه گوران باهم بودهاند كه داستان سرسپردن به سید اسماییل گوره ازسادات میرسور كه بركنار رودخانه زمكان در محلی بنام درخانه ( قطعه زمینی در روستای بانیاران سید حسن گوران است ) و به دنبال شفای معجزهاسای كودكی از آنان اتفاق میافتد، بیانگر باهم بودن آنان در سالهای نخست ورود به گوران میباشد تاریخ جدا شدن سه طایفه بازگیر مشخص نیست اما آنچهكه مشخص است دسته بازگیر قبل از آمدن به بیزرك در روستای درهنیجه سكنی گزیدهاند و مكانهای زیست آنان قبل از درهنیجه به احتمال قوی درمحدوده ایلی گوران بودهباشد . بیزرك كه چشمه و منطقهای به همین نام است در مسیر گهواره و توتشامی به زیارتگاه حضرت خوبیار ( از اماكن مقدس یارسان در روستایبراوند قلخانی) قراردارد و نقولهای شفاهی امده است كه هنگام سفر زیارتی سلیمان خان گوران ( حاكم وقت ایل گوران ) از مسیر مذكور به زیارتگاه خوبیار كاروان او در كنار چشمه بیزرك استراحت میكند كه در این میان زنی از بازگیر اورا ملاقات كرده ومالكیت بیزرك را از او میگیرد وبدین سان اولین مكانی كه هنوز در اختیار نوادهگان بازگیر پابرجا است بیزرك است. ریشه نامگذاری بیزرك ممكن است اشاره به چمنزاری باشد كه اطراف چشمه قرار دارد و نیز دارای دو درخت بزرگ مازودار( نوعی بلوط ) بوده كه چند سالی است از بین رفته ( یكی را چوپانان آتش زدند( سال ۱۳۶۳ ) و دیگری به علت فرسودهگی( سال ۱۳۷۰ ) از بین رفت ). و یكی ازجنبههای تقدس آن منزلگاه سید براكه در مسیر زیارت حضرت خوبیار بوده كه سالی یكبار این اتفاق افتاده است. اولین باگیریها شروع به خانه سازی میكنند واین خانهها را در ضلع شرقی بیزرك ساخته شده و در حدود بیست خانوار تخمین زده میشود. این دوره مشترك با كوچ قسمتی از بازگیر، حیدر و فرزندانش به منطقهای همسایه به نام چرمان پایان میپزیرد و بدین سان قسمتی از بازگیر( اجداد خانودههای خسروی، صفری و صیدی ) در بیزرك باقی میمانند و حیدر و نزدیكانش ( نیای مشترك خانودههای مرادی، مهرابی، صفری و شریفیها و شهبازیهای مرادی ) به چرمان كوچ میكنند چرمان در مقایسه با بیزرك منطقهای پر آبتر، بزرگتر و برای كشاورزی مناسبتر میباشد. تصاحب زمینهای آن در میان فرزندان حیدر بگونهای بوده كه تاكنون ثابت باقی مانده است. و بعد از مدتی در چرمان ساكن شده و خانه می سازند و بنای خانههای چرمان به دستور كدخدا خدامراد انجام میشود كه از قررار معلوم بین تصاحب چرمان تا خانه سازی در آن دو نسل فاصله است و دو احتمال وجود دارد یا انكه زمستان را در بیزرك سپری كردهاند یا در مناطق گرمسیری . زمینی در پایین بیزرك و بر روی گردهكاندار بنام كلاوه ملك معروف است كه بانی آن ملك فرزند خسرو از دودمان خسروی بوده و به احتمال زیاد بعد جدا شدن حیدر مابقی بازگیر به قسمت پایینتر كه از نظر آب و هوایی و جانی امنیت بیشتری داشته كوچ كردهاند. با وجود این جدا شدن از وضعیت امروزی و صحبت گذشتگان معلوم است كه این دو گروه بازگیر راه جدایی و تماییز از هم نگرفته اند و از داستانهای كه معمرین بیان میكنند با وجود اختلاف و رقابتهای كه داشتهاند اما در اكثر اوقات در كنار هم و كمككار هم بودهاند و در مناطق گرمسیر زمستان را با هم سپری كردهاند كه نتیجه آن تصاحب بازگیر ذهاب بعد از كوچ مردم كوئیك از منطقه ( مردم كوئیك هم اكنون در كنار شهر سر پل ذهاو بنام كویك كدخدا شكر ساكن هستند ) می باشد كه قدمت ساكن شدن در آن بین ۷ تا ۸ دهه میباشد.در حدود سال ۱۳۳۰ بین دودمان خسروی و خانهای بهرامی اختلاف شروع میشود كه در نهایت باعث كوچ آنها به گرگهچیا بیوهنیژ واقع در ضلع غربی دشت بیوهنیژ میشود. و بعد از چند سالی از انجا نیز كوچ كرده و ییلاق را مابین روستای سرخهدیزه و شیرهچغا سپری میكنند و تا امروز در آن ماندگار شدهاند. علت این كوچ احتمالا” اختلاف ملكی بین حاكمان بیوهنیژ و كرند بوده است . مردم دره نیجه چند سالی به بیزرك میایند و سپس آن را به ما بقی بازگیر كه در چرمان باقی ماندهاند واگذار میكنند.ادمه دارد
امرار معاش بازگیرها از سه راه عمده دامپروری، شكار و كشاورزی بوده و همین امر آنها را به كوچ به گرمسیر ( اطراف رودخانه سیروان و الوند قصرشیرین ) و سردسیر ( دالاهو ) مجبور نمودهاست. بازگیرها در بدو ورود به گرمسیر محل سكونت آنها بسیار متغییر بوده و از كنار رودخانه سیروان گرفته تا قورهتو و از دشت ذهاب و بشیوه تا دیره و قصرشیرین در خاطرات معمرین آنانها جای گرفتهاست. در آخرین سالهای مانده به اصلاحات اراضی كه عامل مهمیدر اسكان دایم و ایجاد ثبات و مدنیت در جامعه ایران بود، بازگیرها در دشت ذهاب و بازگیر كنونی ساكن میشوند قبل از بازگیرها در روستای بازگیر و كلینه مردمانی ساكن بودهاند كه باز ماندگان آنها امروز در حاشیه جنوبی شهر سرپلذهاب در روستای بنام كویك كدخداشكر زندگی می كنند. كه دراصل مردمانی اورامی بوده و از كویكهای امروزی ذهاب كه جاف هستند متمایز میباشند. تصاحب مرتع قلعهپرور نیز داستان خود را دارد از قرار معلوم دشت ابتدا بایر بوده و در مرحله دوم اصلاحات اراضی مستند شدهاست و حد شمالی مرتع به كوه بایكوان (baykavan ) محدود میشود . حدغربی آن به چشمه قلعهپرور و مرتع خاندان سادات حیدری و حدشرقی آن به روستای ملهكبود و مرتع و مرتع خاندان سادات میر سور ختم میشود. بازگیر با همسایگانش اختلاف قابل ملاحظهای ندارد. آب شرب روستا قدیم از چشمه قلعهپرور تامین شدهاست در بازسازی بعد از جنگ ( جنگ ایران و عراق ) كه با انتقال آبادی به پایینتر و تغییر نام به مجتمع بازگیر دشت ذهاب همراه بود آب شرب آن از چشمه سیدصادق دشت ذهاب تامین شدهاست و آب كشاورزی آن در دشت ذهاب از كانال بریموند كه جایگزین نهر قدیمی ولاش شده و در قسمت بالادست روستا از چشمه قلعهپرور استفاده میشود.
گزیده تاریخ گورانها
معرفی هویت كردان گوران بعنوان قومی فرهنگساز كه دارای زبان و دین و فرهنگ منحصر به خود بود ، در طی گذر تاریخ با وجود تمامی تهاجمات لشكری و فرهنگی از جهات مختلف از آن پاسداری نمودهاند و به تكامل و پویایی رسانیدهاند در خور توجه میباشد . محققان و مورخان زیادی در این باره نوشتهاند ولی هنوز ناگفتههای زیادی وجوددارد . كهنترین آثار به زبان گورانی هشت سطر از سده هفتم میلادی است كه توسط گوران شناس معروف آكوپوف ارمنی در سال ۱۹۶۷ منتشر شده است (كردان گوران) و مشابه آن را مرثیه هورموزگان میباشد كه نوشتهای كوتاه و توصیفكننده وضعیت گوران در عهد سقوط ساسانیان است. زبان شناسان آن را وارث زبان مادی میدانند اما نگارنده از مقایسه این زبان با سنگنبشتههای تخت جمشید از شباهت بسیار زیاد آن متعجب گشته كه خود احتیاج به برسی دقیق دارد و از حوصله بحث ما خارج است.
در اواخر امپراتوری ساسانیان عشایر گوران تحت فرمان رهبری بنام « گواتانزا» حكومتی بزرگ تشكیل می دهند پایتخت آن كرماشان و آتروپاتكان ( آذربایجان و كردستان امروزی یا مادكوچك) قلمرو آن بودهاست . دو عبارت بالا تطابق و همخوانی بسیار نزدیكی دارند نكته روشنتر آن كه بسیاری از ایلات امروزی گوران ، قهرمانان حماسی روزگار ساسانیان را قافله سالاران خود میدانند ، بهرام گور قافله سالار گورانها، فرهاد قافله سالار كلهرها می باشد .
منیورسكی ( كردشناس روسی ) قدمت نام گوران را به دو هزار سال پیش میرساند و حتی یادآور می شود كه مردمی یكسره بومی هستند كه در بخش غربی سرزمین مادها و یكی از وارثان بدون میانجی آنان می باشند ( كردان گوران ). ابن فلاح صاحب تاریخ مسعودی زیستگاه گورانها را سرتاسر بخشهای جنوبی كردستان از شهرزور تا همدان میداند و هنوز خط سیر ایلهای تركاشوند و جمهور از قشلاق ( قصر شیرین ، گیلانغرب ) به ییلاق (همدان و اسد آباد ) همانند كورسویی بر تارك تاریخ و اثبات این ادعا باقی مانده است .
امیر شرف خان بتلیسی ، بیگزاده كرد كه در اواسط قرن شانزدهم میلادی كتاب معروف شرفنامه را به زبان فارسی و در دربار شاهان صفوی (شاه اسماعیل دوم) نوشته است گورانها را یكی از چهار عشیرت اصلی كردان ایران ( گورانها ، كرمانجها ، كلهرها و لرها ) می داند و همچنین از گورانها بعنوان یك ایل مشخص نیز نام برده است. بنابراین عبارات بالا یك دید كلی از موقعیت تاریخی و جغرافیایی كردان گوران ارایه میدهد و اما پیكاوی نام گوران بسیار متنوع است و نگارنده معتقد است كه كلید معما را باید از زمانی جستجو كرد كه گواتانزا حكومت مقتدری تشكیل داده است كه همزمان با اواخر حكومت ساسانیان است. اصل و تبار شاهان ساسانی از موبدان می باشد بعبارتی اینان از مادهای زرتشتی هستند(مقام موبد موروثی بوده و مشابهه سیدها وخلیفههای امروزی یارسان است ) . كردان و خصوصاً گورانها در امپراتوری ساسانیان سهیم بوده اند . و نكته آخر آنكه یزد گرد سوم بعد از تخلیه تیسفون به مدت ۴ سال در قلعه بان زرده مقاومت میكند كه زیستگاه امروزی گورانها می باشد و مرثیه هورموزگان كه با وزن ده هجایی و زبان گورانی ( مشابهه سرودهای یارسان) در آن زمان سروده شده است بیانگر این ارتباط میباشد بعد از شكست ساسانیان به علت وجود پیشینه نیرومند فرهنگی ( خاستگاه زرتشت و مزدك) و بر خلاف شام و مصر كه زبان به عربی و مذهب به اسلام تغییر یافت در ایران زبان مادری حفظ شد و بعد از چند سده شكل ایرانی شدهی اسلام (شیعه) رواج یافت . اما در گوران آخرین باز مانده موبدان زرتشتی در اورامان ( گوران) پیرشالیار اورامی می باشد كه در قرن دوم هجری زندگی كرده و دیوانی بنام او موجود است كه بیانگر بودن زرتشت در منطقه بعد از ساسانیان می باشد و همچنین شیخ عبدالقادر گیلانی معروف به حضرت خوض و بانی سلسله صوفیه قادریه كه زادگاهش گیلانغرب و مقبره او در بغداد می باشد كیش و مذهب گوران را با مذاهب اسماعیلیه یكی دانسته كه تنها كردان وحشی و بازماندگان زرتشتیان به این دین گرویده اند كه این جمله بیانگر پیوستگی تاریخی و فرهنگی و دینی گورانها به زرتشتیان و آتش پرستان می باشد .وهمچنین از گوران در هیچ كدام از تقسیمات حكومتی ایران باستان نامی نیامده است و ممكن است اولین مدرك در این رابطه شاهنامه فردوسی است كه ناحیهای تخیلی و منطبق بر منطقه كنونی را نشان میدهد .
بنابراین بسیار معقول است كه ریشه گوران از كلمه ی (گُر) به معنی آتش گرفته شده باشد و گوران را در نگاه بنیادین آتش پرستان بنامیم . هرچند معانی دیگر بیانگر ویزهگیهای موجود گوران ازجمله كشاورز بودن وكوهستانیبودن آن است اما حساسیت مذهبی ان دوران ( دوران خلفای بغداد ) و وجود كلمه گبر( قلعه گبری ، قبر گبری ) درگوران كنونی این دیدگاه را تقویت میكند.
بنابراین گوران در نگاه كلی به باشندگان جنوب كردستان از مریوان تا لرستان امروز را شامل می شود كه به زبان گورانی تكلم می كنند و در نگاه باریكتر به ایل گوران محدود می شود . رشد و بالندگی ادبیات گوران جای بحث زیادی دارد كه امروزه در بسیاری از نقاط كردستان ترانه سرودن را گورانی خواندن گویند . هشت سطر از سده هفتم میلادی و مرثیه هورموزگان از قدیمترین آثاری است كه به زبان گورانی نوشته است كه حتی از زبان كرمانجی نیز كهنتر است . داستان كهن كردی بیژن و منیژه ، شیرین و فرهاد ، نادر نامه، كتاب مقدس سرانجام همه به زبان گورانی است شاعران بنام از جمله بابا طاهر عریان ، ملا پریشان ، جمارزی ، شیخ امیر ، سید یعقوب ماهیدشتی و خان الماس همه به زبان گورانی سروده اند . ادبیات گوران چنان رسا و دلنشین است كه امروزه در میان كردان شعر و ترانه خواندن را گورانی گفتن می نامند . گورانی از نظر محتوا و همخوانی موسیقی و اجرا و از نظر محبوبتیش در میان مردم بسیار بینظیر است.
گورانی در میان مردم زاده شده است در معرض كار حرفهای قرار گرفته و دوباره به مردم بازگشته است تداوم وتثبیت زبان و فرهنگ گوران تا به امروز را باید از زمان سلطان سحاك (بنیانگذار دین یارسان) جستجو نمود اهل شهروز است اصل و تبار خود را كرد معرفی می كند و مادرش از بیگزادگان جاف می باشد . سان سهاك ( سلطان سحاك ) شهروز را ترك می كند و در كوشك پردیوركه بر لب سیروان قرار دارد دین یارسان را بنا می نهد . اولین گرویدگان به یارسان ایل گوران است كه محل زیست آنها قلعههای دالاهو و شاهو از جمله در تنگ ، پلنگان ، ظَلَم و قلعه زنجیر می باشد . اقتدار و توسعه سیاسی و فرهنگی گوران و یارسان با تشكیل دولت صد ساله قره قویونلوها در قرن ۱۵ میلادی به حد اعلای خود می رسد . جهانشاه قره قویونلوها كه خود از سرسپردگان یارسان می باشد و مسجد كبود تبریز یادگار اوست به مدت ۳۲ سال بر ایران ، كردستان و عراق امروزی حكومت می كند . امروز آذریها ، اهل حقهای خود را تحت عنوان « گورانها » می شناسند و ترویج دین یارسان و زبان گورانی به سایر نواحی از جمله روم ، فارس ، هند و بغداد توسط یاران سلطان سحاك صورت می گیرد . در زمان حكومت آق قویونلوها توسعه دین یارسان كند می شود و با ظهور صفویان به شكل تثبیت شده امروز میرسد. مطالعه كتابهای تاریخی صفویان از جمله شرفنامه و عالم آرای عباسی نشان می دهد كه عشیرت گوران در سه ایل عمده گوران ، باجلان و كلهر قرار میگیرند در این میان ایل كلهر تحت یاسای قزلباش مذهب شیعه را قبول میكنند و باجلان تحت نفوذ سلاطین عثمانی مذهب اهل سنت را میپذیرند و ایل زنگنه از زادگاه خویش در جنوب سلیمانه به منطقه كرمانشاه ( قلمرو گوران ) كوچ می كنند. در زمان صفویه حكمرانان اردلان در میان گورانها بودهاند و در رشد ادبیات گورانی نقش موثری داشتهاند و امروزه در ادبیات كردی به آواز خواندن گورانیگفتن نیز میگویند . در اواخر حكومت صفویان ایل باجلان حاكم مطلق منطقه هستند و گهگاهی وسعت حكمرانی آنها از شهرزور تا دینور را شامل می شود و در جنگ ذهاب بین پاشای باجلان و نادر افشار حكومت باجلان ضعیف میشود و ایل گوران تحت عنوان گوران كرندی و قلعه زنجیری و ایل كلهر موجودیت خور را تحكیم میكنند و به شكل امروزی تثبیت می شوند . یادآور می شوم كه ایل زند و كریم خان زند بانی سلسله زندیه از مردم گوران هستند كه از بطن باجلان جدا شده اند و بازگشت عده ای از آنها به میان گورانها (ایل سنجابی) و با جلانها (طایفه كریم خان زند بنام علیان در خانقین ) بیانگر پیوستگی آنان با گورانها می باشند . نتیجه سخن آنكه گورانها بعنوان نخستینه ایرانی و قائم به ذات در جنوب كردستان می باشند كه در گذر زمان فرهنگ و زبان و ادبیات آن تثبیت شده و امروزه با عنوان بخشی از مردم كرد در نظر گرفته می شود و زبانش نیز به شاخهای از زبان كردی در نظر گرفته شده است .