ریپورتاژ آگهی
روستای زرگر ، روستای ایرانی اروپایی !

روستای زرگر ، روستای ایرانی اروپایی !

روستایی كه هم صورت هایشان هم شبیه به آریایی هاست ، هم شبیه به گلادیاتورها و وایكینگ ها ، هم ایرانی اند ، هم اروپایی ، همر فارسی می دانند و هم تركی ، دارای قدی بلند هستند
  • 1400/11/22
  • استان : قزوين
  • شهر : آبيک
  • دسته : روستاهای ایران
آدرس : در بخش بشاریات شرقی در شهرستان آبیك
تلفن : 66059000-021

روستایی كه هم صورت هایشان هم شبیه به آریایی هاست ، هم شبیه به گلادیاتورها و وایكینگ ها ، هم ایرانی اند ، هم اروپایی ، همر فارسی می دانند و هم تركی ، دارای قدی بلند هستند ولی مهربانیشان همچون محبت مردم ایل به مهمان ها . مسلمان شیعه اند، كارشان دامداری و كشاورزی؛ به سبك همه روستاییان، مرغ، خروس و غاز هم نگه می دارند؛ بعضی زن ها كه هنرمندتر از دیگرانند نیز خودشاننان می پزند و در مشك؛ دوغ و كره می گیرند و پنیر و ماست می بندند.
این مردم یك راز دارند، یك نكته مبهم تاریخی كه مرموزشان می كند. مردم روستای «زرگر» زبان مادری شان «ورمانو» است؛ به زبانشان زرگری هم می گویند، اما نه از آن زرگری هایی كه بعد از هر حرف، «زن» می گذارند و زبانشان می شود «دزرزوز». داستان زبان رومانو بیشتر شبیه افسانه است.

زرگر ، روستایی ایرانی و اروپایی
زرگری ها خودشان هم دقیق نمی دانند متعلق به كجای جهان هستند و چه شد كه به ایران آمدند و شدند رومانوی شیعه كشاورز ایرانی كه به زبان تركی هم مسلط هستند. قدیمی های روستا یادشان است كه در زمان جوانی شان پیرمردی در زرگر بود كه تمام حساب و كتاب هایشان را به زبان روسی می نوشت، اما بعد از مرگ او، نوشتن به زبان روسی ورافتاد؛ حالا این مردم همه شان به زبان رومانو حرف می زنند و به لاتین می نویسند.
مسافرانی از فرانسه و انگلیس
بچه های تحصیلكرد زرگر چند سال پیش چند لغت به زبان رومانو در اینترنت منتشر كردند و از تمام مردم دنیا خواستند كه اگر این لغات را می شناسند به ایران بیایند. چند ماه، بعد سه مسافر از فرانسه و انگلیس به روستای زرگر آمدند و در حالی كه شادی كنان، ساز و دهل می زدند از این كه همزبان هایشان را در ایران پیدا كرده اند دست از پا نمی شناختند.
زرگری ها می گویند این سه مرد از تجار بزرگ كشورشان بودند كه ایتام زیادی را حمایت می كردند و اهل كار خیر بودند؛ اما تعجب می كردند از این كه زرگرهای ایران، زبان رومانو را با زبان فارسی و تركی آنچنان آمیخته اند كه اصالت زبان به آن شكل در اروپا تلفظ می شود از بین رفته است. رومانوهای اروپایی متعجب بودند از این كه چرا رومانوهای ایران مثل ۱۸ هزار همزبان شناخته شده خود در اروپا، تشكیات و در نشست سالانه آنها در تركیه حضور ندارند.

آوای آواره
رومانوها حتی آنها كه تشكیلات منظمی دارند، آواره اند. این مردم معلوم نیست كه از چه سرزمینی آمده اند و چه اتفاقی افتاد كه در جهان پراكنده شدند. «سرهنگ» از بقیه مردم آبادی به تاریخچه رومانوها مسلط تر است. او خودش در زمان جنگ ایران و عراق، چند بی سیم چی زرگر داشت كه پیام های بسیار مهم را به آنها می سپرد تا عراقی ها از آن سر در نیاورند؛ كه سر هم در نمی آوردند و عاقبت نیز نفهمیدند این زبان چه زبانی است.
سرهنگ می گوید هیچ كس غیر از زرگرها از زبان رومانو سر در نمی آورد و هیچ كس مطمئن نیست این مردم از چه آب و خاكی ریشه گرفته اند؛ اما روایتی هست كه می گوید رومانوها طایفه ای هستند كه قرن ها پیش از مرزهای شمال ایران وارد شده اند و چون زندگی عشایری داشته اند در بخش های مختلف ایران پخش شده اند و به تدریج یكجانشین شده اند و كشاورزی و دامداری را پیشه خود كرده اند.
روایتی دیگر اما می گوید رومانوها اصالتا ایرانی اند و به خاطر شجاعت شان، جزو سربازان قزلباش شاه عباس صفوی بوده اند. عده ای نیز معتقدند چون زرگرها جنگجو و دلیرند هیچ وقت با حكومت های وقت، سر سازش نداشته اند و برای این كه حكومت ها از خطرشان مصون باشند آنها را در دنیا پخش كرده اند؛ هرچند این عده نمی گویند كه چه حكومتی، در چه زمانی و از كدام سرزمین چنین تصمیمی گرفته است.
برای همین زرگرها همیشه دو به شك زندگی می كنند؛ آنها گاه خودشان را مردمانی از كشور رومانی می دانند و گاه از یونان و گاه زبان رومانو را ملاك قرار می دهند تا بگویند ریشه در كشور ایتالیا دارند. معتقدان به این روایت می گویند كه در جنگ ایران و روم، ۴۰۰ نفر از رومانوها به دست پادشاه ایران اسیر شدند، اما چون اندام های ورزیده و قوی داشتند مورد عفو پادشاه قرار گرفتند و در نزدیكی قزوین ساكن شدند.

آیرانه سی، قمیل و فاملا
اگر مهمان عزیز كرده باشی، زرگرها در بدو ورود برایت «آیرانه سی» می آورند. ایرانه سی یعنی دوغ؛ آن هم دوغی خنك شده با تكه های یخ كه یك قاشق غذاخوری پُر رویش كره است و هر مهمانی نصیبش نمی شود.
نكته: افسانه ها می گوید مردم روستای زرگر از بقایای كولی های اروپا هستند، اما چون ماهیت این افسانه ها روشن نیست، زرگرها خودشان را ایرانی می دانند؛ هرچند به زبان رومانو سخن می گویند. وقتی زرگرها به زبان رومانو با هم حرف می زننند فردی كه شنونده است، حتی كلمات را هم تشخیص نمی دهد، چه رسد به معنی شان؛ اما اینها كه مردمی با محت مردمان ایل اند، سرعت حرف زدنشان را كم و شمرده شمرده كلمات را ادا می كنند تا غیررومانوها هم چیزی فهمند. «قمیل» همان «كمل» انگلیسی ها و شتر ما فارسی زبان هاست كه زرگرها «ك» آن را «ق» تلفظ می كنند
«فاملا» هم همان «فمیلی» انگلیسی زبان هاست كه ما به آن خانواده می گوییم. «پیری» و «سمنتی» هم می شود ادویه و فلفل و سیمان كه دیكته و تلفظش شباهت زیادی به كلمات انگلیسی دارد. زرگرها زبانشان را هم به حروف لاتین می نویسند؛ شاید برای همین است كه اصرار دارند بگویند اجدادشان مردم از مردمان رم بوده اند.

وفاداری به خانواده، عشق به وطن
زنی كه شوهرش می میرد هرگز ازدواج نمی كند. مردی نیز كه همسر دارد هرگز به سراغ زنی دیگر نمی رود و اگر كسی خلاف كند، از روستا طرد می شود. یعنی اگرچه جمسش در روستاست، اما كسی اعتنایی به او نمی كند. این رسم زرگرهاست كه مردمش خیلی روی آن تعصب دارند. آنها نه اهل طلاق اند و نه اهل بی وفایی و خیانت؛ این هم یك رسم برآمده از ایل است. در زرگر زیاد اتفاق افتاده كه زنی شوهرش را در جوانی از دست بدهد و چند بچه قد و نیم قد یتیم برایش بماند، اما زن ها هیچ وقت به فكر ازدواج دوباره نمی افتند و به پای بچه هایی می نشینند كه از شوهر به جا مانده اند؛ شاید برای این كه می دانند تعصبات زندگی ایلی نمی گذارد آنها تنها و بی كس بمانند.
مردهای زرگر هم برای ازدواج مجدد و چند همسری، مثل مردهای دیگر دنیا، توجیه نمی آورند و زیركی نمی كنند چون زرگر بودن به آنها وفاداری را دیكته می كند. با این كه جوان های زرگر از لباس پوشیدن و آب و رنگ زندگی تهران ها تقلید می كنند، عقایدشان هنوز زرگری است. آنها به باورهای قومی شان احترام می گذارند و با این كه كمتر از گذشته با هم روستاییان شان وصلت می كنند، اما از زبان، خط و اصالتشان همچنان دفاع می كنند.

سرهنگ می گوید جوان های زرگر چون از بیماری های ارثی و مادرزادی می ترسند كمتر با دختران و پسران هم روستا ازدواج می كنند اما حتی وقتی با غریبه ها وصلت می كنند باز هم از زبان رمانو حفاظت كرده و نسل به نسل منتقلش می كنند. زرگر تنها روستای رومانو زبان ایران است كه زبان زرگری را زنده نگه داشته و سرنوشتش مثل نسل فراموش شده رومانو در شهریار، قوچان، بیله سوار و خوی نشده است.
با این كه افسانه ها، زرگرها را به سرزمین های دور و نزدیك نسبت می دهد و آنها را به نقاطی از اروپا مربوط می كند، اما با این حال آنها عاشق ایرانند و خودشان را ایرانی می دانند (به طور حتم رمز ماندگاری آنها نیز همین است) اگرچه آنها صورتشان هم شبیه آریایی هاست و هم شبیه گلادیاتورها و وایكینگ ها، ولی آنها هرجا كه باشند با همان خط لاتین شان می نویسند: meen iranisom (من ایرانی هستم). Kato dayatar oyolom (اینجا از مادر متولد شدم) و irani boot manga (و كشورم را دوست دارم).

ماجرای عجیب رومانوها
مسافران غریبه روستای زرگر كه اهالی توانسته بودند با آنها ارتباط برقرار كنند از «رومانو» حرف می‌زدند. رومانو شاخه‌ای است از زبان‌های اروپایی.» آنها می‌گفتند این نام از پایتخت ایتالیا شهر رُم برگرفته شده است.

گویا رومانوها اقوامی بوده‌اند كه در شهر رم می‌زیستند و به این زبان صحبت می‌كردند. به گفته آن مسافران انگلیسی و فرانسوی تبار، رومانو‌ها در سال‌های بسیار دور به دلایلی نامعلوم از شهر و دیارشان مهاجرت كردند و به سراسر اروپا رفتند.

هر قومی در كشور، شهر و ایالتی در اروپا ساكن شد، بعد از این مهاجرت بزرگ، جمعیت رومانو‌ها رفته رفته بیشتر شد و حالا در بیشتر كشورهای اروپایی عده‌ كمی هستند كه به این زبان صحبت می‌ كنند، منتها لهجه‌هایشان متفاوت است.»

به گفته مهران زرگر این اتفاق در دنیای زبان شناسی یك امر كاملا عادی به حساب می‌آید. هر زبان غیر بومی كه در میان عده‌ای از مردم رایج می‌شود تا حدودی دچار تحول می‌شود و از زبان اصلی آن منطقه، ناخودآگاه تاثیر می‌پذیرد.

ما اهالی روستای زرگر هم به زبان فارسی صحبت می‌كنیم و هم تركی. این امر كاملا بدیهی است كه زبان رومانویی زرگرها با لهجه‌ها و زبان بومی روستا، كمی آمیخته شود.

اما با این وجود هم ما و هم آن توریست‌های كنجكاو، حدود ۹۰ درصد مكالمه‌ای كه بین‌مان رد و بدل می‌شد را متوجه می‌شدیم.

در واقع آن مسافر انگلیسی و آن توریست فرانسوی علاوه بر زبان اصلی و بومی‌شان به زبان رومانو هم مسلط بودند و مثل ما یك رومانو بودند.

زبانی مخصوص تنها برای ۹۰۰ نفر!
بعد از این ملاقات غیر منتظره دیگر اهالی زرگر می‌دانستند كه زبان‌شان ریشه در كدام دیار و مردم دارد.اما با این وجود برای زرگر‌ها داستان چگونگی تسلط آنها بر زبان رومانو بیشتر شبیه به افسانه‌هاست.

آقای پوردشت در این باره می‌گوید: «عده‌ای بر این باورند كه اهالی زرگر هم از همان رومانو‌هایی هستند كه از ایتالیا سال‌ها پیش مهاجرت كردند و به آسیا آمدند و در ایران و در این روستا ساكن شدند.

با این وجود این فرضیه هیچ پایه و اساسی ندارد. یعنی هیچ پاسخی برای این سوالات مهم كه چه زمانی و از كدام مسیر، رومانوها وارد ایران شدند و مهمتر از همه چرا آنها در زرگر ساكن شدند وجود ندارد.

در رابطه با این‌كه چطور ما به زبان رومانو مسلط شدیم روایت دیگری هم نقل شده است. از بزرگان و اجدادمان. بیشتر اهالی روستا هم این روایت را تایید می‌كنند.

همه ما از پدر بزرگ و مادر بزرگ‌های‌مان این داستان را بار‌ها شنیده‌ایم كه در روزگاران نه چندان دور یعنی در زمان جنگ جهانی دوم، ۳ سرباز به روستای زرگر پناه آوردند.

مردم روستا به این سربازهای فراری كه هر سه‌شان رومانو بودند كمك می‌كنند. فراری‌ها چند سال در زرگر می‌مانند، حدودا ۱۰ سال و اهالی روستا زبان آنها را می‌آموزند، بعد ازآموختن این زبان، در میان مردم ده، رومانو تبدیل می‌شود به یك زبان درونی و رمزی.

به خاطر علاقه مردم زرگر به این زبان و به خصوص این‌كه به غیر از خودشان كسی نمی‌توانست از آن سر در بیاورد این زبان در بین اهالی روستا تا به حال زنده مانده و به نسل‌های بعدی انتقال داده می‌شود.

حالا در ایران تنها ۹۰۰ نفری كه در این روستا زندگی می‌كنند ، به این زبان مسلط هستند.»

روایت‌های عجیب و غریب
بعد از شنیدن صحبت‌های مهران با او خداحافظی می‌كنیم و به اتفاق آقای پوردشت در روستا چرخی می‌زنیم. جالب است كه بچه‌های زرگر در كوچه پس كوچه‌های خاكی این روستا هنگام بازی وقتی چشم‌شان به ما می‌افتد با هم به زبان رومانویی صحبت می‌كنند.

آنطور كه پیداست اهالی این روستا تنها زمانی كه می‌خواهند خیلی خصوصی و به اصطلاح رمزی حرف بزنند زبان شان به رومانویی می‌چرخد، با این وجود، زرگرها هنوز هم كه هنوز است نمی‌دانند این زبان از كجا آمده است، عده‌ای از آنها خودشان را اهل رومانی، عده‌ای یونانی و عده‌ای هم اهل ایتالیا می‌دانند.

خانواده‌هایی در مورد سرگذشتشان بر این باورند كه در زمان جنگ ایران و روم، ۲۰۰ سرباز رومانو به دست پادشاه ایران اسیر می‌شوند.

سربازان اسیر بسیار تنومند و ورزیده بودند به همین خاطر، مورد عفو پادشاه قرار می‌گیرند و در نزدیكی شهر كنونی قزوین در روستایی كه حالا نامش زرگر است ساكن می‌شوند.

نظر بعضی از زرگری‌ها عجیبتر است آنها بر این باورند كه اجدادشان از زمان شاه عباس صفوی وارد كشور ایران شده و وارد سپاه قزلباش‌های صفویه می‌شوند.

با وجود این فرضیه‌ها و روایت‌های عجیب و غریب، باز آقای پور دشت و آن اهالی‌ای كه درباره پیشینه اجدادشان تحقیق و بررسی كرده‌اند معتقدند زرگرها اصالتا ایرانی هستند و تنها به خاطر آن سربازان رومانوی فراری جنگ جهانی دوم، به این زبان مسلط شده‌اند.

آقای پوردشت می‌گوید: شاید به خاطر عشق به وطن و عشق به ایران است كه زرگر‌ها تا به حال در احوال گذشته‌شان آنچنان كه باید كنجكاوی نكرده‌اند و تنها به روایت‌های شفاهی و فرضیه‌های نه چندان محكم بسنده كرده‌اند.

همه اهالی روستای ما شیعه هستند و در جنگ تحمیلی ایران و عراق، زرگر‌های بسیاری شهید، جانباز و اسیر شدند.

در جنگ، همه زرگرها بیسیمچی بودند! زرگرهای بیسیمچی با هم ارتباط بر قرار می‌كردند و به زبان رومانویی اطلاعات محرمانه را مخابره می‌كردند. به همین خاطر هیچ عراقی‌ای نمی‌توانست ‌بفهمد كه بیسیمچی زرگر چه می‌گوید.

زبان رومانویی بسیار پیچیده و سخت است. ما وقتی با این زبان صحبت می‌كنیم هر كسی كه در اطراف مان باشد با تعجب می‌پرسد این چه زبانی است حتی یك كلمه‌اش را متوجه نمی‌شوم!

عاشق كتاب و چوگور
مضراب بر تارهای «چوگور» زخم می‌زند و «عاشق كتاب»، داستان «كَرَم و اصلی» را می‌خواند. كَرَم، عاشق اصلی ارمنی است، اما پدر اصلی به وصلت با مسلمان رضایت نمی‌دهد. اما كَرم و اصلی، واله و شیدایند پس راهی نیست جز این‌كه سوزانده شوند. حاكم شهر اینها ولی مسلمان است پس دلش با سوزاندن عشاق نیست برای همین دو مجسمه به شكل عاشق و معشوق درست می‌كنند و مقابل چشم همه مردم شهر، آن دو را می‌سوزانند، در حالی كه كَرم و اصلی با هم در شهری دیگر پیمان زناشویی می‌بندند.
عاشق كتاب، زخمه‌های مضراب بر چوگور را شدیدتر می‌كند و با تحریرهای تُركی‌اش، سوز شیرین داستان را در فضا می‌پاشد؛ اتاق از نغمه‌های عاشقانه پُر است. «مش كتاب» كلاه پوستی‌اش را می‌خواهد تا عاشقانه‌ای دیگر بخواند؛ «قریب و شاه صنم».
قریب در خواب، دو انگشتش را بالا می‌گیرد و از لای آن دختری در تفلیس را می‌بیند كه پری صورت است، شاه صنم نیز در تفلیس خواب می‌بیند كه در لای دو انگشتش پسری نمایان است، پری وش در شهر تبریز؛ هر دو در یك زمان. قریب از خواب می‌پرد و همان صبح عزم تفلیس می‌كند و شاه صنم از دمادم صبح، پای دروازه شهر به انتظار قریب می‌نشیند. عاشق كتاب، به اینجا كه می‌رسد مدهوش است؛ تارهای چوگور، از زخمه‌های او جنون گرفته‌اند و روستاییان جمع شده اطرافش از حظ شنیدن داستان، سرمی‌جنبانند. او تنها نوازنده چوگور در بین زرگرهاست كه حرفه‌اش عاشقی‌خوانی است، البته اگر یلدای هفت ساله و چند جوانی را كه برای تفریح، چوگور می‌نوازند را جدا كنیم.
وقتی مراسم عروسی در روستا به پاست، بازار عاشق كتاب، داغ است. زرگرها با این‌كه آداب ازدواج و زندگی و لباس پوشیدنشان شباهت زیادی به تهران پیدا كرده، اما با این حال، عاشق كتاب و ضربه‌های مضرابش بر چوگور و داستان‌های عاشقانه‌اش را به همه برنامه‌های سرگرم‌كننده مرسوم در مراسم ازدواج ترجیح می‌دهند.
وقتی او می‌خواند و می‌نوازد همه روی زمین می‌نشینند و زانوها را در بغل می‌گیرند و محو داستان‌های عاشقانه تركی‌اش می‌شوند چون زرگرها باور دارند كه این عشق است كه موجودات را به حركت وا می‌دارد.

روستای زرگر ، روستای ایرانی اروپایی !-JUfGiC9iHf



روستای زرگر ، روستای ایرانی اروپایی !-LNhyW6h07h

روستای زرگر ، روستای ایرانی اروپایی !-tx0ogrvwM5

روستای زرگر ، روستای ایرانی اروپایی !-ZrRdzSb4JO

روستای زرگر ، روستای ایرانی اروپایی !-gFBeA5tOgb

روستای زرگر ، روستای ایرانی اروپایی !-YZdX6Qw1TQ

روستای زرگر ، روستای ایرانی اروپایی !-ICTCMUMRlt