ریپورتاژ آگهی
روایت مریم كریمی جهانگرد از روستاگردی در ماداگاسكار

روایت مریم كریمی جهانگرد از روستاگردی در ماداگاسكار

مریم كریمی؛ بلاگر و عاشق سفره، اون راهنمای ایتالیایی/ فارسی دور ایرانه و به قول خودش جهانگرد پاره وقته
  • 1401/06/14
  • استان : تهران
  • شهر : تهران
  • دسته : مكانهای تفریحی جهان
آدرس : استان تهران -شهر تهران
تلفن : 66059000-021

مریم كریمی؛ بلاگر و عاشق سفره، اون راهنمای ایتالیایی/ فارسی دور ایرانه و به قول خودش جهانگرد پاره وقته. مریم سفرهای زیادی رفته و در سفر هیجان‌انگیزش به ماداگاسكار از گشت‌وگردش در روستایی ساده و دیدنی می‌گه و فضای حسی اون‌جا رو برامون به خوبی ترسیم می‌كنه. مریم تجربه‌اش رو در رستوران محلی منطقه با مزه توصیف می‌كنه، با ما همراه باشید تا با روایتگری مریم كریمی از تجربه سفرش به ماداگاسكار بیشتر بدونیم.

روایت مریم كریمی جهانگرد از روستاگردی در ماداگاسكار-MtyU2SGc7C


مریم عناصر روستایی رو در ماداگاسكار توصیف می‌كنه و از جاذبه‌های دل‌نشینش می‌گه: "روستاهای مسیر، بسیار ساده اند؛ خانه‌هایشان، سگ‌هایشان، غذاهایی كه می‌خورند، دل مردمانشان. یكی آن ور با لبخند عمیقی نشسته و برای خودش ریشه‌ی درختی را تمیز می‌كند. انگار كه اگر لبخند نداشته باشد غذا خوشمزه نخواهد شد. راهنمای محلی برایم توضیح می‌دهد كه این ریشه‌ی چاق و چله مزه ای شبیه سیب زمینی دارد و قرار است بشود غذای یك وعده‌ی این خانواده. بعدتر یاد می‌گیرم كه اسم آن ریشه "یام" است. آن ورتر روی تكه حصیری سالن آرایش لوكسی دایر شده: دو تا خوشگل خانم نشسته‌اند و یكی‌شان كه ماسك زردرنگ مالاگاسی بر چهره دارد و چند تا دندان طلا، دارد گیس‌های آن یكی را می‌بافد. این ماسك كه از تركیب خاك و ریشه‌ی درختان حاصل می‌شود برای خشك نشدن و شفافیت پوست مالاگاسی‌ها كاربرد دارد و هر طرف را نگاه كنی خانومی را می‌بینی كه چهره‌اش را زرد كرده."

روایت مریم كریمی جهانگرد از روستاگردی در ماداگاسكار-fWnjb9TgL5

اون درباره ترس و لبخند یك مادر مالاگاسی از بغل كردن نوزادش می‌گه: "نزدیك یكی از كلبه‌ها هم مادری را با بچه‌هایش می‌بینیم و وقتی می‌خواهیم یكی از بچه‌ها كه شیرخواره است را به آغوش بكشیم، ترس در چشم‌های مادر می‌آید: نكند این "وزو"ها می‌خواهند بچه ام را بدزدند. مردم ماداگاسكار به سفیدپوستان می‌گویند وزو. كمی طول می‌كشد تا اعتماد مادر را جلب كنیم و بعد، ناگهان دوباره همان لبخند زیبای مالاگاسی همراه با چاشنی خجالت و كمرویی ملیحی روی لب‌های مادر می‌آید."

مریم از تجربه تكرارنشدنی رفتن به رستورانی محلی می‌گه و در ادامه از حس ناخوشایندش برای استراحت و غذا خوردن در فضایی لوكس تعریف می‌كنه: "حالا گرسنه مان شده و سوار ماشین ها می‌شویم كه برویم "بِكوپاكا" بزرگ‌ترین روستای این حوالی تا در یك رستوران محلی پر از مگس، خوشمزه‌ترین تیلاپیای عمرمان را بخوریم: صید تازه از مانامبولو و سرخ شده در یك عالم روغن. بعد از ظهر قرار است دوباره بیاییم همینجا، تا بیشتر این روستا را راه برویم و بشناسیم. حالا اما، برمی‌گردیم به لوج لوكسمان تا ساعتی استراحت كنیم. در مورد این لوج لازم است بگویم كه تقریبا همه‌ی همسفران عاشقش شدند. اما سلیقه‌ی دهاتی و ساده پسند من، ترجیحش بر همان لوج های كوچك و جمع و جور است؛ نه این لوج فرانسویزه شده با آن رستوران چیتان فیتان كه حجم غذای كمی را با یك دیزاین خفن به خوردت می‌دهند و موقع حرف زدن در رستوران باید صدایت را خیلی پایین بیاوری تا مبادا آن اروپایی های ترگل ورگل بالای هفتاد سال سر آن یكی میز چپ چپ نگاهت كنند."

روایت مریم كریمی جهانگرد از روستاگردی در ماداگاسكار-OmHlBvkujM