ریپورتاژ آگهی
راز اَزنا

راز اَزنا

سفر به روستایی كه نام و خاكش از آن امامزادگان است
  • 1401/02/11
  • استان : لرستان
  • شهر : ازنا
  • دسته : روستاهای ایران
آدرس : برای زیارت امامزاده راهی استان لرستان می شویم و به سمت ازنا روانه. در 30 كیلومتری شهر ازنا، جاده شازند - ازنا چهار شعبه می شود.
تلفن : 66059000-021

سفر به روستایی كه نام و خاكش از آن امامزادگان است

راز اَزنا:به خاطر سید احمد مدنی رسید كه یك روستا با اراضی آبی مرغوب، از مال خود خریداری كند و تمام شرب و مشارب و قنوات و زمین های بایر و دایر و تمامی مایتعلق و درآمد حاصل از مزارع را وقف امامزادگانی نماید كه بر خاك حاصلخیز قریه كند سفید آرمیده اند، كه «نه بخشند و نه فروشند و مرهون نسازند و از سه سال بیشتر اجازه ندهند و شرایط مذكور را مستدام شناسند...».

800 سال پیش وقف نامه بر پوست آهو ثبت شد تا بماند و از یاد نرود و روستا نام امامزاده را بگیرد و بقعه سرپا بماند و كسی اجازه نداشته باشد گزند و آسیبی بر بنای امامزاده وارد كند؛ امامزادگانی از نسل امام حسن مجتبی (ع) زید و قاسم(ع).

راز اَزنا-5dxzeTDtNB

برای زیارت امامزاده راهی استان لرستان می شویم و به سمت ازنا روانه. در 30 كیلومتری شهر ازنا، جاده شازند - ازنا چهار شعبه می شود. جاده سمت چپ را در پیش می گیریم. پس از روستای حین آباد، هر وقت گنبد مخروطی خاكی رنگ امامزاده را ببینیم، به روستای امامزاده قاسم رسیده ایم؛ روستایی كه تمام ساكنانش اجاره نشین امامزاده شان هستند، روستای امامزاده قاسم؛ «آستان خلد نشان و روضه ملك آشیان امامزادگان رفیع الشان عالی مكان السیدان السندان الحبیان النجیبان المظلومان زید و قاسم علیهما الجنه و الرضوان».

جاده ما را تا نزدیكی امامزاده می برد و ضلع جنوبی امامزاده را طی می كند. ما در ضلع غربی و مقابل سر در امامزاده او را ترك می كنیم و او را به راهش تا انتهای روستا ادامه می دهد. مكعب آجری و ساده امامزاده یك سر در گچبری دارد و یك گنبد آجری و دیوارهای نمور و دو سكوی كوتاه كه پیرمردهای روستا بر رویش نشسته اند؛ یكی با كمر خمیده و یكی با شال سبز. چشم هایش را تنگ می كند تا مطمئن شود آشنا نیستیم. روی پیرنشین های امامزاده نشسته و زیر مقرنس های سفید رنگ. بلند می شود و شال سبزش را مرتب می كند و با قدم های بلند به سمت ما می آید؛ «سابقه درخشانی دارد، این امامزاده ما».

به محض اینكه دلیل آمدن مان به روستا را می فهمند، از امامزاده «معجزه دار» و جد عالی قدرش برایمان می گوید: «اینجانب سید جعفر میر نظامی از اولادهای سید احمد مدنی ملقب به میر نظام الدین هستم. 950 سال پیش سید بزرگوار كه از مدینه راهی زیارت امام رضا (ع) بودند، اینجو منزل می كنند. شب كه می خوابن، این بزرگوارا میان به خواب سید احمد مدنی كه آقا قبر ما اینجا مخفیه، هیچ كی از ما خبری نداره، فردا كه میای اینجای برای نماز، یه نفر گاو سیاه سفیدی می اره كه بشش آب وده، هر جای گاو سرشو گذاشت زمین و سر و صدا كرد، قبر ما اونجاست.

هیچی، آقا فردا می یان می بینن خوابشون مجسم شد اما خب اعتنایی نمی كنند. شب جمعه دوباره او بزرگوارا میان به خوابشون و میگن آقا سید احمد چرا توشكی؟ ما قبرمون اینجایه، اگه قبر ما رو نمایون كردی، هفت قدم از قبرمون به سمت قبله می پیمونی، یه هزینه كلانی هم از خودمون زیر خاك داریم. هزینه مون را هم در می یاری و یك بقعه و بارگاه خوبی هم به دست توانای خودت برامون می سازی» 

یك هیچی دیگر می گوید و از جدش می گوید كه زمین را به قصد آشكار شدن مدفن می كاود. خوابش رنگ حقیقت می گیرد و سید احمد مدنی می شود اولین زائر امامزادگان. 

هفت قدم آن سوتر هم آن «هزینه كلان» را می یابد و شش دانگ قریه كندسفید را خریداری می كند و تمامی درآمد مزارع آن را وقف امامزاده می كند؛ «منافع و حاصل موقوفات را اولا صرف تعمیرات ضروریه قبه مقدسه و روضه ملك آشیان و حجرات و عمرات كنند و ترتیب ضروریات و مرمت آن سركار به قدر احتیاج به احسن الوجوه كنند». سید جعفر میرنظامی 40 سال است كه مداح اهل بیت است و با افتخار از جدش و امامزاده روستایش حرف می زند؛ «سید احمد چندین سال اینجا زندگی می كنه و وقتی می خواد رحلت كنه، وصیت می كنه كه آقا منو بین این دو آقایون زید و قاسم دفنم كنید. حالا قبر سید احمد میون قبر این دو بزرگواره. این امامزاده ما، امامزاده معجزداریه به لطف خدا، جزء آثار ملیه، جزء میراث فرهنگیه...». بی تابی ما برای دیدن امامزاده را كه می بیند یاد كارهایی كه باید بكند می افتد و راه را برایمان باز می كند.

راز اَزنا-CeSs7k40nN

زیر سقف سپید

طاق نماهای های كشیده دو طرف طاق ورودی، سردر را بلندتر از آنچه هست جلوه می دهند. پیرمرد خموده سلام مان را با سلامی كم حوصله جواب می دهد و زیر سردر بلند امامزاده تنهای مان می گذارد. بالای سرمان نیم كاسه های گچی ای از طاق آویزان شده اند. زیر كاسه سازی ها و روی دیوار سمت راست قاب های آجری، نام سه استادكار به چشم می خورد: استاد سلطان محمد و پسرش استاد حیدر علی و استاد حسین بن محمود... . زیر كاسه سازی ها و بر بالای در هم، یك كتیبه گچبری با ارزش بوده كه حالا تنها قدری از آن پیداست و باقی زیر لایه ای از گچ پنهان شده است. زیر كاسه سازی ها و توی قاب در ورودی مرد میانسالی سبزه رو ظاهر می شود.

در وقفنامه آمده است كه «صرف مایحتاج یك نفر خادم و فراش متدین كه به جاروب كشی و دیگر خدامت روضه منوره و عمارات مشغول به آن نمایند».

ابراهیم طاعتی 17 سال است كه به امامزادگان روستایش خدمت می كند. از سال های اول خدمتش برایمان می گوید: «وقتی نگاه خود امامزاده می كردی، یه مخروبه ای بود، الان بازسازی شده. هر سال از طریق میراث فرهنگی كه جای تشكر و قدردانی داره، اینجا مرمت می شه. الان هم بیشتر خرابیاش رفع شده، یه خرابیای جزئی داره كه ان شاء الله اونا هم رفع بشه و امامزاده رونق بیشتری بگیره». لبخند از لب هایش محو می شود؛ «اما پارسال بازسازی خوب انجام نگرفته، اینا خاكبرداری كردن و پوكه ریختن. جای تاسفه. هر چی از لحاظ فصل بارون دهی بارون اومده هیچ، اصلا آب از ناودن ها پایین نیومده. پوكه كه آب نگه نمی داره، مثل سرند می مونه؛ باید روی این پوكه طرح اساسی انجام بدن و بعد روشو آجر فرش كنن».

درهای سبز رنگ امامزاده دو دایره و یك نیم ستون گره چینی دارند و دو كلون حلقه ای ساده. آقای طاعتی ضخامت درها را نشان مان می دهد و می گوید: «نقل قولیه كه مردم روستا صحبت كردن و ما شنفتیم. گفتن زمانی كه رفتن این در رو از روستای تازرون بگیرن، از یه درخت گردویی می خواستن بگیرن، صاحب درخت اومده و گفته كه امر معاش من از همین درخت تامین می شه و نذاشته درختشو بیارن. وقتی اینا هشتن اومدن امامزاده قاسم، خواب می بینه درخت از ریشه در اومده، جلوی امامزاده قاسم اوفتاده. فرداش خودش اومده درختو آورده». در سبز گشوده می شود و یك هشتی سراسر سفید نمایان. چلیپای هشتی را سقفی از مقرنس های ساده و زیبا مسقف كرده اند و هشتی؛ ما را به حیاطی می برد كه چهار ایوان دارد و یك باغچه و كلی درهای بسته. ایوان رو به رو به گنبدخانه و ایوان های دیگر به فضاهایی آرام برای نشستن و راز و نیاز زائران ختم می شوند؛

راز اَزنا-qCbzru4jAs

«زمانی كه می خواد سال تحویل بشه، یعنی چراغ اول سالنه، از امامزاده می برن. از شمع خود امامزاده روشن می كنن، چراغ و فانوس می برن خونه هاشون، این چراغم باید به قول گفتنی یك شبانه روز بسوزه تا خودش خاموش بشه». گوشه چادرش را لای برگ های كتاب دعایش می گذارد و اینها را می گوید. بزرگ شده همین روستا و ساكن ازناست. با بچه ها و نوه هایش آمده زیارت امامزاده ای كه نور باران شدنش را در جوانی هایش دیده و برای ما از امامزاده می گوید؛ «از ده اطراف می یان، از روستای روغنی، زنگه در، حین آباد، سمیه، محرم و صفر خیلی شلوغه. البته الان همه روزه می یان اینجا، از اراك و ملایر و شهرهای دوروبر. روز می شه كه 500-400 نفر زوار اینجا هست».

نوه پسری مادربزرگ به كمك می آید با لبخند شیطنت آمیزی می خواند: «از روزی كه قطار اومد چاپالاق، چاپالاق شده تق و لق».

لب های خندان مادربزرگ از هم باز می شوند؛ «زمانای جلو، یه پیرمرد قدیمی بود، اینو می گفت. از وقتی قطار اومد به این منطقه، مردم به شهرستون ها هجوم بردن، یه زمانی اینجا 2 هزار نفر آدم زندگی می كردن، حالا 300 تا بیشتر نیستن، حالا هر كی می خواد برده خرم آباد و جنوب، می یاد اینجا زیارت می كنه كه می ره. امامزاده ما امامزاده شناسیه؛ صدا و سیمای لرستان گنبد امامزاده رو پشت پرده نشون می ده».