حركت به سوی برادر
جناب سید امیر احمد معروف به شاه چراغ به اتفاق جناب سید امیر محمد عابد و جناب سید علاءالدینحسین، برادران معظم و جمع كثیری از برادرزادگان و بنی اعمام و اقارب و دوستان به قصد زیارت حضرت رضا علیه السلام از حجاز به سمت طوس حركت نمودند. در بین راه نیز جمع كثیری از شیعیان و علاقه مندان به خاندان رسالت، به سادات معظم ملحق و به اتفاق حركت نمودند. می نویسند: به نزدیك شیراز كه رسیدند، تقریباً یك قافله پانزده هزار نفری از زنان و مردان تشكیل شده بود. خبر حركت [سید امیر احمد و كاروان همراه] را به مأمون دادند. ترسید كه اگر چنین جمعیتی از بنی هاشم و دوستداران و فدائیان آن ها به طوس برسند، اسباب تزلزل مقام خلافت گردد. لذا امریّه ای صادر نمود به تمام حكام بلاد كه در هر كجا قافله بنی هاشم رسیدند، مانع از حركت شوید و آن ها را به سمت مدینه برگردانید. به هركجا این حكم رسید قافله حركت كرده بود مگر شیراز.
شایعه
حاكم شیراز مردی بود بسیار جدی و مقتدر. فوری با چهل هزار لشكر جرّار، در خان زنیان، در هشت فرسخی شیراز اردو زدند. همین كه قافله بنی هاشم رسیدند، پیغام داد كه حسب الامر خلیفه، آقایان از همین جا باید برگردید. حضرت سید امیر احمد فرمودند: ما قصدی از این مسافرت نداریم، جز دیدار برادر بزرگوارمان حضرت رضا علیه السلام .
... صبح كه قافله خواست حركت نماید، احتیاطاً زنان را عقب قافله قرار دادند... لشكر قتلغ خان سر راه را بستند و جنگ شدید خونینی شروع شد. لشكر قتلغ خان در اثر فشار و شجاعت بنی هاشم پراكنده شدند. لشكر شكست خورده، تدبیری اندیشیدند. بالای بلندی ها فریاد زدند: الان خبر رسید كه ولیعهد [امام هشتم علیه السلام ] وفات كرد. این خبر مانند برق، اركان وجود مردمان سست عنصر را تكان داده، از اطراف امام زادگان متفرق شدند. جناب سید امیر احمد، شبانه با اخوان و اقارب از بیراهه به شیراز رهسپار گردیدند. جناب احمد فرمودند: چون دشمن در تعقیب است، خوب است با لباس مبدّل پراكنده شوید تا گرفتار نشوید. [سید امیر احمد] وقتی به شیراز وارد شدند، در منزل یكی از دوستان صمیمی اهل بیت طهارت در محل سر دزك [همین مكان كه الآن بقعه و بارگاه آن حضرت است] پنهان و شب و روز را به عبادت می گذرانیدند.
شهادت
از طرف والی فارس بسیاری برای پیدا كردن امام زادگان معظم گماشتند تا بعد از یك سال جناب سید امیر احمد را یافتند. خبر به حكومت دادند. لشكر بسیاری برای دستگیری آن حضرت فرستادند. جناب احمد چنان دفاعی به كار برده و شجاعتی به خرج داده كه هنوز بعد از هزار و صد سال اسباب عبرت و حیرت ارباب تاریخ می باشد.
عاقبت چون دیدند از عهده اش برنمی آیند، از طرفی خانه همسایه را سوراخ كرده وارد خانه شدند و در موقع استراحت، از پشت سر، شمشیری بر فرق نازنینش زدند و در همان حال جمعی مشغول خراب كردن خانه بودند. فلذا بدن مباركش زیر توده های خاك پنهان شد.
پیدا شدن جسم مبارك شاه چراغ
[اوایل قرن هفتم هجری] از جمله وزراء و مقربان دربار اتابك مظفرالدین، امیر مقرب الدین مسعود بوده كه میل بسیاری به عمران و آبادی داشت. فلذا امر كرد، تلّ زباله ای كه وسط شهر شیراز را به صورت بدی در آورده بود بردارند و در آن محل عمارت بزرگی برپا كنند. روزی در اثنای كار، جسد تر و تازه مقتولی بدون تغییر و تبدّل با فرق شكافته، زیبا و وجیه، زیرآوار، قرار گرفته. خبر به وزارت خانه رسید. حسب الامر وزیر اعظم، جمعی به تفتیش قضیه آمدند و فقط اثری كه در بدن آن مقتول جوان دیدند كه معرف او شد، حلقه انگشتری بود كه بر خاتمش نقش بود: «العزةُ لِلّه، احمد بن موسی»