آدرسش این است: خیابان نوفلاح، نبش شهید كلهر. اما اگر به محلههای خیابان انقلاب وارد نباشی به دردسر میفتی. حالا باز اگر مثل قدیمها نام استاد حسین بهزاد روی خیابان بود، یك چیزی. اما حالا اسم «خانه بهزاد» برای خیلیها ناآشناست. ساكنان محل هم هر روز بی تفاوت از كنارش رد میشوند و یادشان نمیآید كه «حسین بهزاد» كه بود و چه كرد.
خانه استاد بزرگ نقاشی ایرانی برعكس خیلی از خانههای تاریخی تهران خوشبختانه هنوز پابرجاست. آن هم به لطف بازسازی نه چندان پایبند به معماری سنتی و اصیل خانه. كاشی كوچكی هم كه به دیوار نصب شده و نام خانه بهزاد را روی خود دارد، از كتیبه خیلی آپارتمانهای اطراف كوچكتر و محقرتر است. شاید سرنوشت این بود كه بهزاد، استاد بزرگ مینیاتور، افتخار ایران زمین، با وجود همه افتخار هم وطنانش به این هنر، هیچ گاه در كشورش آن طور كه شایسته است، قدر نبیند. چه قبل مرگ و چه بعد مرگ.
. وقتی حسین، بهزاد شد
سال 1280 شمسی، حسین هفت ساله پدر و سپس استاد قلمدان سازش را از دست داد تا دور از مدرسه و با مشق نقاشی روزگار سختی را بگذراند. در18سالگی صاحب مغازه مستقلی شد و به تدریج در كپی برداری از آثار بزرگان مینیاتور معجزه كرد. این كپیهای غیرمجاز در آن زمان بارها به جای اصل اشتباه گرفته میشدند. حتی میگویند یكی از بزرگان وقت یك كتاب خطی خمسه نظامی را به بهزاد میدهد تا نگارگری كند و بعد در سفر به اروپا این كتاب را به عنوان یك نسخه قدیمی به بهای گزافی میفروشد و البته قرانی هم دست استاد تنگدست و بااستعداد ما را نگرفت. بعدها پسر جوان به این صرافت افتاد كه به همین عنوان روزگار بگذراند. یعنی با مبلغی كم مینیاتور بكشد و بعد تاجران و عتیقه فروشان آن را به اروپا ببرند و صدها برابر به موزهها و كلكسیونرها بفروشند و قالب كنند.
تا اینكه در سال 1314، باز لطف یك غیرایرانی اما در عین حال ایران دوست، به نام رابینو - مستشرق فرانسوی شامل حال حسین بهزاد شد و توانست به پاریس برود. موزه لوور فرصت گران بهایی برای او بود تا روی آثار مینیاتور مطالعه كند و شیوه كارش را بهتر و بهتر كند. در بازگشت به ایران حسین بهزاد به درجهای رسیده بود كه دیگر سفارشی كار نكند و آثار ماندگار هنریاش را خلق كند. 400 اثر و البته 17 نمایشگاه حاصل فعالیتهای هنری این استاد مشهور هنر ایرانی بود. اینها را در بیوگرافی نصب شده داخل خانه، كنار عكس بهزاد هم میتوانید پیدا كنید. عكسی كه لو میدهد این خانه متأسفانه آن قدرها هم سبك و سیاق سابق و اصیلش را حفظ نكرده است.

. همه خانههای بهزاد
اما خانههای بهزاد چند تاست؛ یكی كه در ابنبابویه است، همان كه بعد از مرگش در 21 مهر1347اختیار كرد. این یكی هم كه در خیابان بهزاد بود، حالا در خیابانی به نام دیگر است و فقط همان خانه مانده. خانهای كه وصیت كرده بود در آن آموزش هنر برپا شود. اتفاقاً همین طور هم شد و پسر بهزاد در اوایل دهه 70 به همین شرط آن را به سازمان میراث فرهنگی تحویل داد و بعد از چند سال بازسازی حالا هنرهای سنتی در آن تدریس میشود و هنرجو هم كم ندارد.
اما یك ساختمان دیگر هم نام بهزاد دارد؛ موزهای در خیابان ولیعصر، در مجموعه كاخ سعدآباد. در سال 1373 به مناسبت صدمین سال تولد استاد، موزه بهزاد افتتاح و آثار نقاشیاش در چهار سالن به نمایش گذاشته شد. حالا با بلیت ارزان 300 تومانی میتوانید آثاری بسیار مشهور و ماندگار مانند چوگان بازی، مناظره شیرین و فرهاد، رمال، عقدكنان، سقای شل و... و چهره نگاریهای معروف بهزاد از حافظ، سعدی، خیام و عطار را ببینید.

. خاصیت خانهها و خیابانها
حالا میشود سطرها و سطرها غر بزنیم و ایراد بگیریم از اینكه بازسازی خانه بهزاد، اصولی نبوده. اینكه صاحبخانه خوب شناسانده نشده و یك تابلوی كوچك در آن محله شلوغ همه معرف این خانه تاریخی و با ارزش است. اما وقتی یاد خانههای تاریخی دیگری مثل خانه سهراب یا خانه پروین اعتصامی میافتیم باز كمی دلگرم میشویم یا حتی خانه دایی جان ناپلئون كه در حافظه تاریخی هزاران هزار ایرانی جا داشت؛ اما هستند كسانی كه در این میان، نظر دیگری هم دارند. آنها میگویند خانه بهزاد، همان تابلوها و آثار جهانیاش است، نه این خانه كوچك خیابان نوفلاح. حرف بیراهی نیست اما صحبت از حفظ اصالت و فرهنگ و هنر یك شهر و یك تمدن است. خانه بهزادها باید به عنوان سمبلی از تهران قدیم بمانند. تهرانی كه زمانی در خانه ساختنش، ظرافتهایی به كار میرفت كه محصول ذوق و هنر ایرانی بود، نه مثل این ساختمانهای بدقواره و بی تناسب با ما. محلهها و ساختمانهای قدیم فقط سنگ و آجر و چوب نیستند، از روزگار رفته این سرزمین حكایتها دارند. بخشی از میراث جمعی ایرانیان هستند كه اصلاً نباید نسبت به ویرانیشان بی تفاوت بمانیم. خوشبختانه برخلاف مزار سوت و كور بهزاد در ابنبابویه كه كمتر كسی سراغش را میگیرد، خانه بهزاد و موزه بهزاد پابرجایند و كم و بیش پررونق می ماند فقط قضیه خیابان بهزاد كه كاملا حق او است اما از او دریغ شده است.
.خیابانی كه نیست
در دهه 40شمسی مصوب شد كه دولت مادامالعمر به استاد بهزاد، مستمری پرداخت كند و خیابانی را هم كه خانهاش در آن قرار داشت، به نامش كرد. اكنون این خیابان به نام شهید بزرگوار نوفلاح نام گذاری شده اما میشود به پیشنهاد مجله تندیس عمل كرد و خیابان را با تقسیم به شمالی و جنوبی نام هر دو بزرگوار را روی آن گذاشت یا خیابانی دیگر در آن محله را به نام استاد حسین بهزاد كرد. گویا زمانی یكی از اعضای شورای شهر هم قول مساعد در این به اره داده بود اما هنوز كه این قول عملی نشده. به هر حال یك خیابان برای نام گذاری، كمترین سهم برای بهزاد است كه «ژان كوكتو» نویسنده و هنرمند معروف فرانسوی دربارهاش گفته است: «بهزاد پیغمبر افسونگری است از مشرق زمین داستان سرا. اگر همیشه مشرق زمین به قصههای هزار و یك شب و كاخهای طلایی و كنیزكان زیبایش برای ما داستانها میگفته، این بار، مردی با موهای سفید و چشمان بانفوذ و اندامی با خطها و رنگهایش اشكال افسون كننده در مقابل چشمان ما گسترده است. بدون شك در مینیاتور قرن ما، یك استاد از جهت قدرت طرح و رنگ آمیزی وجود دارد كه او حسین بهزاد هنرمند ایرانی است.».
