یكی از بناهای تاریخی یزد كه نمادی از عشق بحساب می آید، مقبره اعلا یزد بوده كه بسیار دیدنی است. مقبره ای كه روایتگر عشق رعنا و اعلا شد بنای خشت و گلی مقبره اعلا یزد در روستای فیروزآباد شهرستان ابركوه از میراث فرهنگی و جاذبه های گردشگری گمنام این شهرستان بشمار می آید.بنای خشت و گلی مقبره اعلا یزد در روستای فیروزآباد شهرستان ابركوه از میراث فرهنگی و جاذبه های گردشگری گمنام این شهرستان بشمار می آید كه در گذر زمان بخش های قابل توجهی از آن تخریب شد.
این بنای تاریخی به استناد نقل قول ها، روایت و داستان های قدیمی، آرامگاه فردی به نام «علی» است و افسانه ای كه نسل به نسل از اهالی منطقه در باره این بنا منتقل شده، اما كمتر كسی از آن مطلع است، حكایت عشق پسری فقیر به دختر حاكم است. حامد اكرمی، پژوهشگر جوان ابركوهی كه پیرامون این موضوع تحقیقات و گفت وگوهایی با كهن سال ترین افراد روستاهای اطراف این مقبره داشته، در این باره نقل می كند: در قدیم الایام، علی كه پسری از یك خانواده فقیر بود به دختر حاكم آبادی دلبسته شده و هرچه اصرار می كند با جواب منفی حاكم مواجه می شود و نهایتا در مقابل رفت و آمدها و اصرارهای مكرر علی، حاكم با این ازدواج به شرط آنكه علی چوپان گوسفندانش شود، موافقت می كند.
علی كه حاضر بود برای وصال به معشوق هر كاری را انجام دهد، شرط را پذیرفته و هر روز گوسفندان حاكم را برای چرا تا نزدیكی كوهی در همان منطقه می برد و هنگام استراحت به غاری كه در بالای آن كوه بود، پناه می برد كه به علت حضور همیشگی علی در كنار این كوه، اهالی نام اعلا را برای چوپان حاكم و آن كوه معروف برگزیدند. یك روز وقتی علی مشغول چوپانی بود، مسافری از راه می رسد و میهمان ناخوانده چوپان می شود و از او غذایی طلب می كند. علی كه همراه با خود هیچ قوتی نداشته، می گوید: در حال حاضر دارایی من تنها یك گوسفند در میان این گله است كه به خودم تعلق دارد. آن سوار ناشناس باز هم تقاضای غذا می كند و این بار علی گوسفند خود را برایش قربانی می كند.
مسافر غریبه از علی می خواهد تا استخوان های گوسفند قربانی را در پوستش بریزد و سپس اندكی بر آن پوست می دمد و گوسفند دوباره زنده می شود. علی كه این صحنه را می بیند، متوجه می شود این مسافر یك انسان معمولی نیست و با خود می گوید بهتر است نیاز خود را با او مطرح كنم، شاید آن را برآورده كند. درخواست چوپان این بود كه به یك دونده توانا تبدیل شود بدین ترتیب كه بتواند در هر گام، ۴۰ متر به جلو پرش كند یا به قول قدیمی ها، بتواند در هر قدم ۴۰ گز بردارد. مسافر نیز خواسته میزبانش را پذیرفته و با آب دهانی كه بر زانوی علی می كشد، قدرت عجیبی به پاهای او می دهد و همانطور كه خواسته بود در هر قدم ۴۰ متر به جلو می رود.
چوپان پس از بازگشت به آبادی و انجام شرط حاكم، خواستار وفای به عهد و ازدواج با دختر او می شود، اما حاكم غافل از اینكه علی دیگر یك چوپان ساده نیست و قدرتی افسانه ای دارد، از مطالبه او خشمگین شده و دستور زندانی شدنش را صادر می كند.
این بار علی دست معشوقه خود را كه رعنا نام داشت، گرفته و با توانی كه هیچكسی از آن با خبر نبود، به سمت همان كوه و غار معروف فرار می كند و از آنجایی كه دختر حاكم نیز به او علاقمند بوده، زندگی در صحرا و غار را می پذیرد.روزی رعنا برای برداشتن آب بر سر جوی آبی كه در آبادی بوده، می رود و در این هنگام كنیز حاكم او را می بیند و هرچه به او اصرار می كند كه به نزد پدرت برگرد، او قبول نمی كند. كنیز حاكم این بار كنار جوی آب در كمین نشسته و زمانیكه رعنا را می بیند، او را وسوسه می كند كه علی را به پدرت تحویل بده و دوباره از او تقاضای ازدواج كن، شاید پدرت پذیرفت و شما می توانید با خوشی در آبادی زندگی كنید لذا رعنا به سرعت با این حرف وسوسه شده و همسرش را كه از كمین سربازان حاكم بی خبر است، به كنار جوی می آورد.
وقتی علی گیوه های خود را بیرون می آورد، كنیز از فرصت استفاده كرده و مقداری خار در گیوه هایش قرار می دهد تا اگر علی قصد فرار داشت، موفق نشود. چند دقیقه ای نمی گذرد كه سربازان و سواران حاكم به علی حمله می كنند و او نیز قصد فرار می كند، ولی وجود خارها در گیوه باعث می شود نتواند مانند قبل قدم بردارد. وی ابراز می كند: علی با تمام دردی كه از ناحیه پا می كشد، رعنا را با خود تا نزدیكی كوه می برد، ولی هرچه تلاش می كند نمی تواند خود را به غار برساند و در این هنگام زانوهای او به سنگی برخورد كرده و در نتیجه دستگیر و راهی زندان می شود و پس از مدتی به شكل نامعلومی از بین می رود و رعنا نیز توسط برادرش كشته می شود. اهالی منطقه كه امروز این داستان را نقل می كنند، بخشی از كوه اعلا را «زانوی اعلا» می نامند و می گویند: این همان جایی است كه زانوی علی به سنگ برخورد می كند و موجب دستگیریش می شود.
این محقق جوان و راوی داستان اعلا كه در حوزه صنایع دستی نیز فعالیت داشته و توانست چندین مورد از این صنایع را كه سال های بسیار زیادی به دست فراموشی سپرده شده بود مانند سفره پنبه ای، عروسك جلی و چنته بافی، دوباره احیا كند، برای زنده نگه داشتن داستان اعلا و بازگو شدن این داستان برای نسل جدید، عروسك هایی را با عنوان «اعلا و رعنا» به سبك و شیوه سنتی و قدیمی طراحی و تولید كرده است.
البته این اقدام شاید به تنهایی برای زنده نگه داشتن مقبره اعلا یزد و داستان جذاب آن كافی نباشد، لذا نیاز است كه مقبره اعلا یزد كه در تاریخ ۲۶ اسفندماه سال ۱۳۸۶ با شماره ۲۲۱۳۷ به عنوان یكی از آثار ملی ایران به ثبت رسید، بیشتر مورد رسیدگی میراث فرهنگی استان و شهرستان قرار گیرد تا با داستانی كه در پس آن نهفته شده بتواند به یكی از جاذبه های گردشگری و مقصد بازدید علاقمندان به تاریخ، تمدن و فرهنگ ایرانی تبدیل شود.




