ریپورتاژ آگهی
فرهنگ و روحیات مردم دامغان

فرهنگ و روحیات مردم دامغان

دامغان در فاصله ۳۳۵ كیلومتری تهران واقع شده است كه نواحی شمال آن همجوار كوهستان البرز مركزی است و بقیه قلمرو آن بیابان و كویر است
  • 1400/12/15
  • استان : سمنان
  • شهر : دامغان
  • دسته : آداب محلی ایران
آدرس : سمنان- دامغان
تلفن : 66059000-021

دامغان در فاصله ۳۳۵ كیلومتری تهران واقع شده است كه نواحی شمال آن همجوار كوهستان البرز مركزی است و بقیه قلمرو آن بیابان و كویر است زیرا در معرض بادهای شدید غبار آلود شمالی است . درختان بلند آن بسیار كم است . آب و هوای آن در نواحی كوهستانی معتدل و در كویر گرم است . اكثر مورخان بنای شهر دامغان را به هوشنگ ( نبیره كیومرث ) نسبت داده اند . این شهر در دوره اسلامی مركز ولایت قومس و بنا به روایتی محل نخستین شهر صد دروازه بوده است .جهانگردانی كه از دامغان گذر كرده اند مردمان آنرا دیر آشنا ولی صمیمی ، گاه بسیار خود پسند و لجباز و مقتصد دانسته اند . آنها زیاد خوش سلیقه هستند و در خصوص روحیه آنان گفته اند اگر با كسی آشنا شوند رشته محبت و مودت را زود نمی گسلند ، مهربان و تعارفی اما كینه توزند ، نیكی یا بدی اشخاص را زود فراموش نمی كنند ، صفت برجسته ای كه سرشته با گل آنهاست ، میهمان نوازی ایشانست ، دامغانی ها به ظاهر ساده اما در باطن با سیاست و زرنگند به خوشگذرانی ذوق و رغبت زیاد دارند ، در سایه اتكا به نفس وجودشان منشا اثر و مثمر ثمر باشد به همین سبب بیشتر به شغل های آزاد توجه دارند و اغلب نیز به دلیل ابتكار زاتی و مهارت اكتسابی زود به مقصود می رسند .( برگرفته از كتاب رفتار شناسی ایرانیان نوشته دكتر كیومرث فلاحی)

 

فرهنگ و روحیات مردم دامغان-4MJKVbJZe1

آداب و رسوم مردم دامغان در ماه رمضان

مردم متدین و سخت كوش دامغان از همان ابتدا كه دین مبین اسلام را با شادمانی و استقبال پذیرفتند، به مبانی مذهبی پایبند بوده و هستند و از نشانه های راسخ آنان در این شهر وجود ابنیه و آثار مذهبی، شامل مساجد و گنبد و بارگاه چندین امامزاده واجب التعظیم و حسینیه ها و سایر اماكن مذهبی در شهر و روستاهای این سامان است كه هر كدام سند گویایی از ایمان و اعتقادات دینی مردم در طول تاریخ است.

رمضان این ماه مهمانی خداوند و ماه رحمت و بركات الهی، ایام و اوقات مغتنمی برای عبودیت و توكل و توسل به درگاه ربوبی بوده و مردم دامغان نیز مانند سایر نقاط در این ماه خیر، از قدیم آداب و مراسمی داشته و دارند كه بایستی یادآوری و ثبت شود، شاید در این اشارات، نكات ویژه ای نهفته باشد كه مورد توجه واقع شود:

 

فرهنگ و روحیات مردم دامغان-jVnk8f3F0M

سحرخوانی و شب زنده داری:

اولین ماه رمضان كه در خاطر نگارنده باقی مانده، اتفاقاً مانند همین سالها، مصادف با فصل تابستان بوده است. در آن زمان یعنی سال های ۱۳۲۸ و ۱۳۲۹ شمسی، دامغان فاقد برق دائم بود و جدیداً یك كارخانه برق خصوصی دایر شده بود كه روشنایی خیابان ها و معابر را تامین كرده و انشعابات خانگی بسیار محدود بود و اكثرا قدرت خرید امتیاز برق را نداشته و عمدتاً از چراغ های نفتی مثل “لامپا” و “فانوس” استفاده می كردند و لوازم صوتی مانند “رادیو” در خانه های دامغان پایگاه معدودی داشت و “بلندگو” كه اصلا به این شهر راه نیافته بود و اوقات شرعی، از طریق “سحرخوانی” (تلاوت قرآن كریم و مدح و منقبت پیامبر اكرم و ائمه اطهار به ویژه امام علی علیه السلام) و “اذان گفتن” در اوقات ویژه صبح و ظهر و مغرب، به آگاهی مردم می رسید، بدین ترتیب كه افرادی در هر محل از چند ساعت باقی مانده به وقت سحر، به پشت بام مساجد و منازل رفته، به سحر خوانی می پرداختند و در این موقع زنان كدبانو از خواب برخاسته و به پختن سحری اقدام و غذا را برای خوردن آماده می كردند.

از سه ربع یا یك ساعت به اذان صبح، بار دیگر صدای سحرخوانان به گوش می رسید كه مردم را برای تناول غذای سحری آگاه می نمودند. ناگفته نماند كه افرادی در هر محل، از روی خیرخواهی و اینكه خانواده ها خواب نمانند، به درب هر یك از منازل مراجعه و با زدن كوبه آهنی كه بر روی درهای چوبی نصب بود، به اهالی خانه ها بیدار باش می گفتند و بدین ترتیب كمتر خانواده ای در خواب می ماند و همگی از فیوضات سحری بهره مند می شدند و بیدار كننده را دعاگو بودند. در خصوص بیدارباش گفتن اشخاص، نقل خاطره ای شاید خالی از لطف نباشد كه باید به عرض برساند، آن زمان در همسایگی ما پیرزن شوخ طبعی بود از اهالی روستای “شامان” كه اظهار می داشت، مردی از اهالی روستای مزبور در ماه مبارك رمضان چماقی به دست می گرفت و ساعاتی باقیمانده به سحر، با چماق خود محكم به درب منازل می كوفت و می گفت: “مومن، وقت پختنه” (یعنی موقع پختن غذا است)، و در نزدیكی های سحر مجددا به درب خانه ها می كوفته و می گفت: “مومنین وقت خوردنه” (یعنی موقع خوردن غذای سحری است)، كه با این شكل همه اهالی روستا را از خواب بیدار می كرد و مردم نیز به این وضع عادت داشتند.

پس از صرف غذای سحری، یكی از افراد خانواده كه به قرآن و متون عربی مسلط بود، دعای سحری را با صدای بلند می خواند و دیگر اعضای خانواده نیز دعا را زمزمه می كردند و با قرائت كننده دعا همراهی می كردند و چه بسا افراد كه از این طریق دعا را در حافظه، حفظ می كردند. پس از قرائت دعای ویژه سحر و اعلام وقت اذان صبح، همان طور كه اشاره شد، صدای اذان از پشت بام مساجد و اغلب منازل به گوش می رسید و اغلب بزرگان خانواده برای ادای نماز جماعت صبح، به مساجد محل می رفتند و نیز باید گفته شود، اولیای خانواده برای اینكه فرزندان را از همان كودكی با عبادت مانوس كنند، موقع مراسم سحری فرزندان پنج یا شش ساله و بیشتر را از خواب بیدار كرده و به خواندن نماز و گرفتن روزه، تشویق می كردند و نگارنده كه در سنین فوق قرار داشتم، به یاد می آورم، نماز و روزه را از همان زمان شروع كردم و نیز اكثر هم سن و سال هایم بنا به تربیت خانوادگی به این امر دینی پرداخته و بین بچه ها رقابت بود و چنانچه از رفقا كسی در روزه و نماز غفلت می داشت، مورد سرزنش قرار می گرفت و باید متذكر شود، روزه گرفتن ما چنانچه در این زمان متداول است، به صورت “كله گنجشكی” بود و چون در سنین فوق تاب گرسنگی ممكن نبوده و نیست، روزه ما تا ظهر دوام داشت و در این وقت افطار می كردیم و شادروان مادرم برای دلگرمی ما می گفت روزه یك روز كامل است و برای این كه روزهای شما بچه ها یك روز محسوب شود، من هر دو نصف روز را با نخ و سوزن به هم می دوزم تا یك روز كامل شود (و حتی نخ و سوزن را نشان داده و دوختن را جلوه می داد) و می گفت بدین ترتیب خدا از شما قبول می كند و برایتان ثواب بسیاری خواهد داشت. به هر صورت در آن زمان والدین به این صورت فرزندان خود را به عبادت رهنمون می شدند و انجام وظایف دینی، از كودكی برای همیشه با جان همگان عجین شده و كمتر غفلت پیش می آمد.

به هر حال به طوری كه متذكر شد، یادمان نگارنده از اولین ماه های رمضان در فصل تابستان بوده است و چون برق و وسایل خنك كننده امروزی وجود نداشته، برای دوری از گرما، همه خانواده ها افطار را در حیاط یا ایوان منزل و اغلب سحری را روی پشت بام كه بهترین مكان برای خواب در گرمای تابستان بود، صرف می كردند و استفاده از مكان های یاد شده واقعا صفا و معنویت خاص داشت و نور ماه و درخشش و جابجایی ستارگان برای بچه ها شادی آفرین بود، به ویژه موقع سحرخوانی و اذان صبح و مغرب، كه در این خصوص نیز رقابت وجود داشت و هر كس سعی داشت، این معنویات را به نحو مطلوب تری به سمع همگان برساند.

 

فرهنگ و روحیات مردم دامغان-kAiHuvcW7W