ریپورتاژ آگهی
بقعه یعقوب لیث صفاری

بقعه یعقوب لیث صفاری

آرامگاه یعقوب لیث صفاری مدفن یكی از بزرگمردان تاریخ ایران و یكی از بناهای تاریخی كشور است كه در نزدیكی محوطه باستانی گُندی‌شاپور در شمال شرقی روستای اسلام‌آباد (شاه‌آباد سابق) در ۱۰ كیلومتری دزفول و سمت راست جاده دزفول به شوشتر قرار دارد.
  • 1400/11/17
  • استان : خوزستان
  • شهر : دزفول
  • دسته : آرامگاه های ایران
آدرس : شمال شرقی روستای اسلام‌آباد (شاه‌آباد سابق) در ۱۰ كیلومتری دزفول و سمت راست جاده دزفول به شوشتر قرار دارد.
تلفن : 66059000-021

آرامگاه یعقوب لیث صفاری مدفن یكی از بزرگمردان تاریخ ایران و یكی از بناهای تاریخی كشور است كه در نزدیكی محوطه باستانی گُندی‌شاپور در شمال شرقی روستای اسلام‌آباد (شاه‌آباد سابق) در ۱۰ كیلومتری دزفول و سمت راست جاده دزفول به شوشتر قرار دارد.

بنای این آرامگاه یك چهارطاقی با گنبدی مخروطی و مُضَرَس (دندانه‌دار) است و شامل دو پوسته می‌باشد. این گنبد با رنگ سفید و شكل زیبای آن كه الهام گرفته از شكل تنه درخت نخل می‌باشد، از دور كاملاً جلوه‌گر است و گفته می‌شود در زمان سلجوقیان ساخته شده است.

بنای آرامگاه دارای یك درِ ورودی است كه فضای داخلی آرامگاه را از محوطه بیرونی آن جدا می‌سازد. این بنا از خشت خام و ملات گچ و خاك ساخته شده است.

بنا به اظهارات مردم محلی، تا چند دهه پیش بر روی دیوار گنبد كتیبه‌ای به خط عربی وجود داشت و در آن نام یعقوب لیث به وضوح نوشته شده بود. همچنین نام یعقوب لیث نیز بر روی تابلوی سازمان میراث فرهنگی با اسپری سیاه شده و این عمل ناپسند دوباره با چسباندن تكه كاغذی بر بالای طاق ورودی مقبره به وسیله سیمان تكرار شده است در مقابل شرحی از شجره‌نامه قاسم بن عباس بن امام كاظم(ع) در این محل نوشته شده تا نشان دهد كه این بنا مزار شاه ابوالقاسم یا پیر شابوالقاسم می‌باشد در حالی كه محققان و شرق‌شناسان جهان همگی بر این عقیده‌اند كه این آرامگاه متعلق به یعقوب لیث صفاری می‌باشد.

متأسفانه این آرامگاه و محوطه پیرامون آن كه به گواه سنگ قبرهای قدیمی، قبرستانی با تاریخ كهن می‌باشد، در وضعیت نامطلوبی به سر می‌برند؛ در ضریح آهنی مقبره از چوب صندوق میوه برای اتصال بخش‌های مختلف استفاده شده است. روی آجرها و دیوار قدیمی آرامگاه میخ‌های زنگ‌ده و تار عنكبوت به مقدار گسترده جلب توجه می‌كند. موكت‌های رنگ و رو رفته، درِ ورودی قفل‌زده شده و محوطه‌سازی نامناسب از جمله مواردی است كه نشان از بی‌توجهی نسبت به این بنای تاریخی دارد.

*مختصری از زندگینامه یعقوب لیث صفاری

یعقوب پسر لیث كه نام پارسی وی «رادمان» پسر «ماهك» می‌باشد، در روستای قرنین در سیستان به دنیا آمد. پدر وی در سیستان به حرفه رویگری اشتغال داشت. یعقوب در آغاز مانند پدر به این حرفه مشغول بود و هنگامی كه به سن رشد رسید، عده‌ای از عیاران، او را به سرداری خود برگزیدند. عیاران طبقه‌ای از اجتماع ایران و طرفدار جوانمردی و بخشش و كمك به ضعیفان بودند كه اصول اخلاقی و مبارزاتی ویژه‌ای را برگزیده و كمك به فقیران را پیشه خود ساخته بودند اما گاهی در این میان به راهزنی و غارت كاروان‌ها نیز دست می‌زدند.

در سال ۲۳۷ شخصی به نام صالح بن نصر كنانی بر سیستان و طاهر بن عبدالله بر خراسان حكومت می‌كردند. طاهر كه مرد باتدبیری بود، صالح را از سیستان بیرون راند و سپس درهم بن نصر خروج كرد و سیستان را تصرف نمود و سپاهیان طاهر را از سیستان بیرون راند اما درهم كه نتوانسته بود از عهده سپاهیان برآید، یعقوب را سردار سپاه خویش كرد و سپاهیان كه ضعف فرماندهی درهم را دیدند، از فرماندهی یعقوب استقبال كردند. یعقوب مردی باتدبیر و عیار بود و تمام یارانش بسیار از او فرمانبرداری داشتند از این رو یعقوب پس از ضبط سیستان، به جانب خراسان رفت ولی در آنجا موفقیتی بدست نیاورد تا این كه در سال ۲۵۳ خورشیدی، دوباره به سمت خراسان حركت نمود و شهرهای هرات و پوشنگ را تصرف كرد و از آنجا به كرمان رفت سپس رو به شیراز نهاد و با حاكم فارس جنگید و آنجا را نیز متصرف شد. بعد از این واقعه، یعقوب چند نفر از طرفداران خود را با هدایای گرانبها نزد خلیفه عباسی در بغداد فرستاد و خود را مطیع خلیفه اعلام نمود.

یعقوب بار دیگر در سال ۲۵۷ هجری قمری به فارس لشكر كشید و در این حال المعتمد (خلیفه عباسی)، به وی پیغام داد كه ما مُلك فارس را به تو نداده‌ایم كه تو به آنجا لشكركشی كنی. الموفق (برادر خلیفه) در مقابل پیامی برای یعقوب فرستاد مبنی بر این كه ولایت بلخ، تخارستان و سیستان مربوط به یعقوب است. یعقوب نیز بلخ را تصرف كرده و به طرف كابل حركت نمود و والی كابل را اسیر شهر را تصرف كرد. وی پس از آن به هرات رفت و از آنجا به نیشابور رفته و محمد بن طاهر (حاكم خراسان) را با اتباعش اسیر كرد و به سیستان فرستاد. پس از آن یعقوب به طبرستان رفت و در آنجا با حسن بن زید علوی جنگید و او را مغلوب خود كرد. یعقوب از ساری به آمل رفت و خَراج (مالیات) یك ساله را جمع‌آوری كرده و روانه دیلمان شد. در راه به علت بارش باران عده زیادی از سپاهیانش كشته شدند و خود وی نیز به مدت چهل روز سرگردان شد. یعقوب پیامی نزد خلیفه فرستاد به این مضمون كه طبرستان را فتح كرده و حسن را منزوی ساخته است به این امید كه مورد نظر خلیفه واقع گردد اما خلیفه حكمی به خراسان فرستاد كه چوی وی (یعقوب) از حكم ما تمرد كرد و به حكومت سیستان بسنده نكرد، او را در همه جا لعن كنند. از طرفی المعتمد عباسی حكومت ولایت فارس را به موسی بن بغا داد و موسی نیز عبدالرحمان بن مفلح را به جنگ محمد بن واصل تمیمی كه فارس را در اختیار داشت فرستاد. عبدالرحمان شكست خورد و اسیر گشت. زمانی كه این خبر به یعقوب در سیستان رسید، به امید به دست آوردن ولایت فارس، راهی این دیار شد و فارس را تصرف كرد. درسال ۲۶۲ هجری قمری، یعقوب جهت تصرف بغداد و جنگل با خلیفه، نخست به خوزستان لشكر كشید. در آنجا صاحب الزنج (رهبر بردگان بغداد) به یعقوب جهت جنگ با خلیفه، پیشنهاد كمك و همكاری داد اما یعقوب نپذیرفت شاید به این دلیل كه از شائبه پشتیبانی از نهضت‌های غیرایرانی و استقلال‌طلبانه دور بماند. سپس وی از طریق اهواز عازم بغداد گشت و تا نزدیكی واسط پیش راند و در ناحیه‌ای به نام دیر الیقول با سپاه خلیفه به فرماندهی الموفق (برادر خلیفه) مواجه شد زمانی كه پیروزی نصیب یعقوب و سپاهیانش شد، عباسیان با نیرنگ آب دجله را به سمت لشكرگاه یعقوب روانه كردند و از این رو به ناچار سپاه وی عقب نشست. در این میان یعقوب بیمار گشت و در انتظار بهبود و از سرگیری جنگ، به گندی شاپور در خوزستان بازگشت.

در واقع یعقوب هیچ هدفی نداشت جز استقلال ایران و عزم وی برای جنگ با خلیفه خدعه‌گر و حكومت ایرانی‌ستیز عباسیان چنان جدی بود كه پیشنهاد صلح خلیفه را حتی در هنگام بیماری نپذیرفت. به طوری كه نقل است: «رسولی از بغداد نزد او بیامد و پیام دوستی آوردو از در صلح وارد شد و حكومت فارس را ارمغان داد. مقداری نان و پیاز نزد یعقوب بود. رو به فرستاده گفت: به خلیفه بگو كه من مردی رویگر زاده‌ام و اكنون بیمارم و اگر بمیرم تو از من رها می‌شوی و من از تو، اگر ماندم، این شمشیر میان ما داوری خواهد كرد، اگر من غالب شوم كه به كام خود رسیده باشم و اگر مغلوب شوم، این نان خشك و پیاز مرا بس است».

یعقوب در سال ۲۶۵ بر اثر بیماری قولنج در گندی شاپور درگذشت.

بقعه یعقوب لیث صفاری-xPGhd7bmXF

مجسمه یعقوب لیث صفاری

وی در همه منابع مردی باخِرَد و استوار توصیف شده است به طوری كه حسن بن زید علوی كه یكی از دشمنانش بود، او را از جهت استقامت و پایداری به «سَندان» لقب داده بود. یعقوب لیث با عشق آتشین به تجدید مجد و عظمت ایران بزرگ پرداخت و با آرزوی احیای زبان فارسی و هویت ایرانی و ستیز با حاكمیت ستمگرانه بیگانه و ایادی آن، قیام بزرگ خود را آغاز نمود و در سال ۲۵۴ هجری قمری دولت مستقل ایران را در شهر زرنج سیستان تأسیس و زبان فارسی دری را زبان رسمی كرد. وقتی شاعری بنا بر رسم زمان قصیده‌ای در مدح او به زبان عربی سرود، وی شاعر را ملامت كرد كه چرا به زبانی كه نمی‌فهمد برایش شعر سروده است. با شنیدن این سخن، محمد بن وصیف كه اداره امور دیوان یعقوب را برعهده داشت، قصیده‌ای به فارسی در مدحش سرود و این قصیده آغاز سرودن شعر درباری به زبان فارسی گردید. ممكن است این نظریه كه نخستین شعر فارسی در زمان صفاریان سروده شده چندان صحیح نباشد، اما اقدام یعقوب محركی در سرودن شعر فارسی شد و آغاز سنتی گردید كه سامانیان، پیشروان راستین رستاخیز ادبی ایران، آن را برگرفته و گسترش دادند.

یقیناً یعقوب لیث رویای جهانگشایی نداشت وگرنه همانگونه كه بعدها محمود غزنوی به غارت هندوان پرداخت، یعقوب نیز راه آسان‌تر هند را برای خودكامگی خود برمی‌گزید ولی او شیرمردی بود كه در آیین عیاران، برای نجات ایران و ایرانی پرورده شده بود چنان كه در پاسخ به خلیفه می‌گوید: «این پادشاهی و گنج و خواسته از سر عیاری و شیرمردی بدست آورده‌ام نه از پدر به میراث دارم و نه از تو یافته‌ام».

 

بقعه یعقوب لیث صفاری-CYT7JfFSIt

بقعه یعقوب لیث صفاری-wT5e8mvJuH

بقعه یعقوب لیث صفاری-I4dQZ8z2Br

بقعه یعقوب لیث صفاری-TYAPsPjh2g