ریپورتاژ آگهی
دیدن یك بمب اتم از نزدیك، روایتی شگفت‌انگیز از محمدجواد ترابی

دیدن یك بمب اتم از نزدیك، روایتی شگفت‌انگیز از محمدجواد ترابی

محمد جواد، از آرزوی خودش برای دیدن یك فضای زیرزمینی در دل مسكو و سختی‌های زیاد جور شدن این بازدید می‌گه: "از رفتن به قلب زیرزمینی شهر مسكو، جایی كه سال‌ها در لابلای متروهای این شهر مخفیگاه ششصد كارمند در هر شیفت كاری بود، آرزوی من بود
  • 1401/06/07
  • استان : تهران
  • شهر : تهران
  • دسته : اخبار گردشگری
آدرس : تهران-تهران
تلفن : 66059000-021

محمد جواد، از آرزوی خودش برای دیدن یك فضای زیرزمینی در دل مسكو و سختی‌های زیاد جور شدن این بازدید می‌گه: "از رفتن به قلب زیرزمینی شهر مسكو، جایی كه سال‌ها در لابلای متروهای این شهر مخفیگاه ششصد كارمند در هر شیفت كاری بود، آرزوی من بود. بونكر چهل‌ودو در شصت‌وپنج متری زیر زمین جاخوش كرده بود. برای ورود به آن كه حال موزه‌ای در دست بخش خصوصی شده، باید یا درست‌تر بگم بهتر است از قبل رزرو كرد و البته هزینه درشتی را پرداخت. بار اول ساعت دوازده و نیم مراجعه كردم، گفتند برای شیفت ساعت یك و نیم جا داریم ولی یك ساعت باید منتظر باشید. به پیشنهاد امیر عزیز رفتیم به نگارخانه ترتیاكوف در فاصله نیم ساعتی از این مخفیگاه. من اما ول كن معامله نبودم. دلم با بونكر بود و نمی‌خواستم باز هم مانند سفر قبل در حسرت دیدنش بمانم. ساعت سه و بیست‌وپنج دقیقه خودم را رساندم به جلوی در بونكر. در بروشوری كه پیدا كرده بودیم نوشته بودند، سانس بعدی سه و نیم. من هم به همان هوا به موقع خودم را رساندم. این بار هم گفتند آن برنامه‌ای كه در دستت گرفتی برای فرداست و اگر می‌خواهی وارد شوی باز هم باید یك ساعت صبر كنی."

 

دیدن یك بمب اتم از نزدیك، روایتی شگفت‌انگیز از محمدجواد ترابی-YzGtBDwBKr


اون تصمیم می‌گیره در حین انتظار، خودش رو مهمون كنه و ناهاری بخوره، كه نگهبان متوجه می‌شه و به داخل مجموعه خبر می‌ده: "ناهار نخورده بودم، گفتم می‌روم ناهار می‌خورم. نگهبان نگاهم كرد و گفت ناهار می‌خواهی بخوری؟ گفتم بله. به داخل خبر داد. در باز شد و گفت بفرما، همینجا رستوران داریم. مطمئن بودم كه تا ته جیبم در رستورانشان خالی می‌شود ولی دل را به دریا زدم و گفتم ارزش ورود به بونكر را دارد. خانم راهنمایی همراه من آمد و از دالانی عجیب مرا تا پای آسانسور همراهی كرد. تنهایی وارد آسانسور شدم، آسانسوری كه دو تا كلید داشت. خدا را شكر كردم كه یك طبقه می‌روم پایین. در كه بست شد فهمیدم برای مدتی باید در راه باشم. تنها بدون آنتن موبایل. بی‌آنكه جز امیر كسی در این دنیا بداند. رسیدم به ۶۵ متر زیر زمین، مقر فرماندهی جنگ جهانی سوم در صورت وقوع آن در دوران جنگ سرد. از آن استفاده شد؟ فقط یكبار. همان دورانی كه موشك‌های آمریكایی در ازمیر تركیه مستقر شدند و موشك‌های شوروی در كوبا. شخص دیگری برای راهنمایی من برای گذر از دالان‌ها و رسیدن به رستوران همراهی‌ام كرد؛ به معنای واقعی كلمه وحشت كرده بودم. ارزان‌ترین سوپ و ارزان‌ترین غذا را سفارش دادم. برخلاف تصور آنقدر خوشمزه بود كه می‌توانم بگویم بهترین غذایی بود كه در تمام این‌ سفرهایم به روسیه خوردم. فاكتور را كه آورد خیالم هم راحت شد كه هزینه غذا فرقی با یك رستوران خوب بیرون نداشت. مدتی در راهرو منتظر ماندم كه راهنمای گشت و باقی بازدیدكنندگان به دل بونكر برسند."

دیدن یك بمب اتم از نزدیك، روایتی شگفت‌انگیز از محمدجواد ترابی-1MwDKhJIAK

محمدجواد دقایقی كه در فضای شوروی غرق شده رو این‌طور توصیف می‌كنه: "مدتی در بونكر تنها بودم، بین مسیری مشخص این سمت و آن سو می‌رفتم و از پوسترها و قاب‌های روی دیوار عكس می‌انداختم. در ورودی دیگری عمود به مسیر، طرحی از یوری گاگارین را آمیخته بر دیوار یافتم. اجازه داشتم وارد شوم؟ ده‌ها دوربین همه چیز را زیر نظر داشت، اگر اشتباه بود حتما تذكر می‌دادند. وارد شدم و با یوری و كودكانی در كنارش سلفی گرفتم. دقایقی در فضای شوروی غرق بودم؛ من نه شیفته كمونیسم و دوران شوروی‌ام و نه یك طرفدار دنیای امپریالیستی. خلاف شعارمان فكر می‌كنم نسل ما هم شرقی است و هم غربی. ما با تصویر غرب بزرگ شدیم و با روابط شرقی روزگار گذراندیم. در همین افكار بودم كه مردی جوان در شمایل و قامت نقش اول سریال بركینگ‌بد، مقابلم ظاهر شد. صدای صاف و لهجه انگلیسی شیرینی داشت. انگار داری به رادیو گوش می‌كنی. راهنمای روس خونگرمی بود. كمی صبر كردیم تا تمام تیم به محل نگهبانی ورودی بونكر برسند. گروه بزرگی بود شاید در حدود سی نفر از ملیت‌های مختلف. حس وحشتی كه ساعتی پیش تجربه كرده بودم جایش را به حس شگفتی داد. با راهنما و تعریفش از ماجرای ساخت این بونكر وارد بخش‌های مختلف پناهگاه امن شدیم؛ امن دربرابر وقوع جنگ هسته‌ای."

 

دیدن یك بمب اتم از نزدیك، روایتی شگفت‌انگیز از محمدجواد ترابی-AFdS4mwPv7
معماری داخل بونكر چهل‌ودو جالب توجهه و محمدجواد از علت تشابه این فضا با متروی مسكو و پرتاب بمب هسته‌ای می‌گه: "یك چیز بیش از همه توجهمان را جلب می‌كرد. تمام معماری داخل بونكر، گویی از متروی مسكو قرض گرفته شده بود. طولی نكشید كه دلیلش را دریافتیم. كارگران سازنده بونكر در ابتدای دهه پنجاه میلادی قرن گذشته، تصور می‌كردند مشغول ساخت خط جدیدی در كنار ایستگاه متروی تاگانسكایا هستند. ما درون بونكر بارها صدای عبور قطار از بالا، كنار و پایین خود را حس می‌كردیم. اما جای نگرانی نبود، نیم متر ضخامت بتن و یك سانت ضخامت فلز بدنه پناهگاه، خود حافظ این راهروها حتی از حمله با بمب‌های اتمی بود، چه برسد از گذر مداوم مترو. برای آنكه حتی یكی از كارگرهای سازنده‌ای در بونكر هم شك نكند حتی پله‌ها هم در این فضا با سطوح شیاردار پله‌برقی مترو كف‌پوش شده بود. به مقر فرماندهی جنگ رفتیم و از اتاق‌های عكاسی ممنوع گذشتیم. مقر اصلی اما سامانه پرتاب بمب هسته‌ای بود؛ دو نفر داوطلب شدند تا بمبی خیالی را پرتاب كنند. فیلمی به نمایش درآمد از آغاز جنگ از سوی دیگر جهان، آنها دستور مقابله به مثل را گرفتند. سپس كد رمز را طبق اعلام در دستگاه وارد، كلید را برداشته و در جهت مشخص همزمان با فشاردن دكمه‌ای دیگر، گرداندند. موشك پرتاب شد، بی‌آنكه پرتابگر بداند در كجای دنیا صدهاهزار نفر جانشان را از دست می‌دهند، این یك قاعده بود؛ پرتابگر نباید بداند كجای دنیا را هدف قرار می‌دهد."

دیدن یك بمب اتم از نزدیك، روایتی شگفت‌انگیز از محمدجواد ترابی-RkZblKMmID

اون روایت عجیبی از نحوه رسیدن به شكل مخفیانه و پنهانی كارمندان بونكر در هر شیفت داره، روایتی كه به واقع مو به تن آدمی راست می‌كنه: "ششصد نفر در هر شیفت، خودشان را با پوششی مخفیانه به عمق شصت‌وپنج متری سطح زمین در قلب مسكو می‌رساندند تا پناهگاه ایمن در برابر جنگ هسته‌ای لو نرود. بونكر با راهروهایی طولانی به متروی تاگانسكایای مسكو می‌خورد. كارمندان این پناهگاه مخفی هم در گعده‌های كوچك چند نفره از مترو وارد دالان می‌شدند و سپس در ورودی بونكر لباسشان را عوض می‌كردند و لباس فرم می‌پوشیدند. برآورد شوروی این بود كه جنگ هسته‌ای بیش از سی روز دوام نمی‌آورد. به عبارتی چیزی دیگر برای از بین رفتن پس از این زمان وجود نخواهد داشت. اگر وضعیت قرمز اعلام می‌شد، ششصد نفری كه درون بونكر شیفتشان بود تا اطلاع ثانوی حبس می‌شدند، تا زمانی كه شاید آنها و باقی پناه‌گرفته‌ها در بونكرهای مخفی غیر اصلی دیگر تنها بازماندگان خاكشان باشند."

 

دیدن یك بمب اتم از نزدیك، روایتی شگفت‌انگیز از محمدجواد ترابی-708xkXEbom

باورنكردنیه كه حدود ۵۰ سال پیش، از این بونكر استفاده شده و كاركنان اون ۱۰ روز درش محبوس بودن، محمدجواد در این‌باره می‌گه: "پیش‌تر نوشتم در رویارویی پنج دهه پیش ایالات متحده و شوروی یكبار از این بونكر در این وضعیت فوق‌العاده استفاده شد. باید اضافه كنم كه آن ششصد نفری كه درون بونكر بودند ده روز تمام در این فضا محبوس شدند با بیم آنكه شاید دیگر نه خانواده و نه دوستی را باری دیگر ببینند. این بونكر البته تا سی روز ذخیره آب و غذا داشت، اما خوشبختانه آن صف‌آرایی ده روزه به پایان رسید و به جنگ جهانی سوم نینجامید. این بونكر گرچه مقر اصلی بود ولی احتمالا تنها نبود، چه بسا بونكرهای متعددی در جهان ما وجود داشته باشد كه تا دهه‌ها بعدی كه تبدیل به موزه شوند، هیچگاه از وجودشان مطلع نشویم."

 

دیدن یك بمب اتم از نزدیك، روایتی شگفت‌انگیز از محمدجواد ترابی-eFUjkjAXtH

جذابیت این بازدید با پایان غیرقابل پیش‌بینی اون خیلی بیشتر بوده، پایانی كه هیچ وقت از یاد محمدجواد نمی‌ره: "برای حسن ختام، راهنمای بونكر ما را راهی راه مخفی كرد تا ببینم چقدر با ورودی مترو فاصله دارد. در همان حال تمام چراغ‌ها خاموش شد و با روشن شدن چراغ‌های چشمك زن قرمز، پیام آغاز جنگ جهانی پخش شد. شبیه‌سازی اتفاقی كه هیچوقت در گذشته رخ نداد ولی این بونكر برای رویارویی با آن همیشه آماده بود. برای چند ثانیه، همه بازدیدكنندگان شوكه شده بودند. از بونكر كه برگشتیم قسمت سخت بازدید تازه شروع شد. راه برگشت فقط پله بود. من دو سه طبقه كه بالا آمدم متوجه عدد هفده طبقه مانده روی دیوار شدم. بله در حدود بیست طبقه را از پله‌ها بالا آمدیم. پایانی روی اوج برای ملاقات با موزه‌ای كه هیچ وقت از خاطرم نمی‌رود."

 

دیدن یك بمب اتم از نزدیك، روایتی شگفت‌انگیز از محمدجواد ترابی-9npSkwpUAX