تخت طاووس یا تخت خورشید، تخت عظیم و مجللیست كه با استفاده از جواهرات خزانه قاجار و به دستور فتحعلی شاه ساخته شده است. در ابتدا به سبب خورشید جواهرنشان و مرصعی كه در بالای تخت نصب شده، تخت خورشید نام گرفت. سالها با همین نام شناخته میشد تا آن كه فتحعلی شاه با بانویی به نام طاووس تاجالدوله ازدواج كرد. از سال ۱۲۲۴ قمری،از نخستین شب ازدواج فتح علی شاه قاجار با طاووس خانم تاجالدوله (كه پانزده ساله بود) بر روی این تخت، تخت به نام وی، تخت طاووس نامیده شد. پس از آن بود كه به مناسبت نام طاووس الدوله، تخت به نام تخت طاووس مشهور شد.
طاووس به قدری علاقه و توجه پادشاه قاجار را به خود جلب نمود كه شاه به او لقب «تاجالدوله» اعطا كرد و دستور داد یك عمارت تامالاجرا از اندرونی و بیرونی و حمام، مشتمل بر تالارهای آیینه متعدد مانند موقع تمكن و نشیمن خود خاقان مغفور كه معروف به عمارت چشمه بود، برای تاجالدوله ساختند. او زندگی جداگانهای از زنان حرمسرای فتحعلی شاه داشت و حتی برایش وزیر مشخص شده بود كه میرزا حسین، پسر مرحوم میرزا اسدالله خان برادر مرحوم میرزا آقاخان صدراعظم، این منصب را برعهده داشت. طاووس در ۲۰سال آخر سلطنت فتحعلی شاه و عزل و نصب حكام و مقامات مهم این دوره بسیار نقش داشت اما برخلاف بعضی زنان صاحب قدرت قاجار، نام بدی از او به جا نمانده و مورخان داخلی و خارجی به نیكی از او یاد كرده و نوشته اند كه زنی مؤمن و متدین و دلرحم و با عاطفه بوده و هر مظلومی به درگاه او پناه میبرد مأیوس برنمیگشت. در روزهای بیماری فتحعلی شاه در سفر اصفهان هم كه باعث مرگ شاه قاجار شد، طاووس تنها زن از صدها زن حرمسرای شاهی بوده كه در كنار شوهر ۶۸ سالهاش ماند و از او پرستاری كرد. تاجالدوله بعد از درگذشت فتحعلی شاه به اتفاق پسرش سیفالدوله به زیارت عتبات رفت و سالهای پایانی عمرش را در نجف اشرف گذراند و مقبرهای برای خود در مجاورت حرم حضرت امیرالمومنین ساخت، كه هنوز هم برقرار و معروف است.
جواهرات به كار رفته بر روی تخت طاووس بسیار متعدد و قابل توجه اند كه از جمله آن ها می توان به تعداد بسیاری الماس، یاقوت كبود و زمرد اشاره كرد. ناصرالدین شاه كه علاقه ویژهای به جواهرات و نفایس سلطنتی داشت، در زمان خود دستور به تعمیر و بازسازی تخت داد. پس از انجام تعمیرات، تغییراتی جزئی نیز بر روی تخت اعمال شد كه از آن جمله اضافه شدن مصرعهایی با مضمون تعمیر تخت به فرمان ناصرالدین شاه است. این اشعار بر روی كتیبهای از زر در اطراف تخت، به خط نستعلیق و با مینای لاجوردی نگاشته شده است.
لازم به ذكر است كه این تخت طاووس با تخت طاووس نادری متفاوت است. تخت طاووس نادری، تختی مزین به الماس كمیاب كوه نور بود كه نادرشاه افشار به همراه الماس دریای نور آن را از هند به عنوان غنیمت به ایران آورد. تخت طاووس نادری پس از مرگ نادرشاه اول به افغانستان برده شد و پس از جدا شدن الماس كوه نور، مستعمل شد و از بین رفت.
محل نگهداری تخت طاووس تا سال ۱۳۶۰ در كاخ گلستان بود، اما به سبب وجود جواهرات بر روی تخت، به خزانه جواهرات ملی در بانك مركزی واقع در خیابان فردوسی منتقل شد.
دوره تاریخی: اسلامی، قاجار
زمان ساخت: ۱۲۱۶ هجری قمری
سازنده: جوهرسازان اصفهانی
جنس: طلا و جواهراتی چون: الماس، یاقوت كبود و زمرد
محل نگهداری: موزه جواهرات ملی، بانك مركزی
شرح سرقت الماس تخت طاووس
ناصرالدینشاه: این جواهرات و این دستگاه عظیم مال پدر ما نیست!
ناصرالدین شاه قاجار در نگهداری مجموعه جواهرات بسیار سختگیر بود و آنگونه كه خودش بر زبان آورده به آنها به عنوان میراث و امانت ملی می نگریسته است. در این زمینه یادداشت جناب ابولحسن ابتهاج و حسین مكی و مهمتر از همه اینها خاطرات خود ناصرالدین شاه درباره دزدی یكی از غلامبچه های دربار از جواهرات به كار رفته در تخت طاووس* بسی خواندنی ست.
ابوالحسن ابتهاج در مورد عملكرد شاهان قاجار در این زمینه می گوید:
«بی مناسبت نیست به این مطلب اشاره كنم كه بعد از قتل نادرشاه و غارت جواهرات، هنگامی كه آقا محمد خان قاجار بر سلسله قاجار به قدرت رسید، با بی رحمی شدید و حتی با قتل و شكنجه كسانی كه جواهرات غارت شده را مخفی كرده بودند، قسمتی از آن ها را جمع آوری كرد. سلاطین سلسله قاجاریه در تمام مدت سلطنت خود، با آن كه احتیاج مبرم به پول داشتند و شاید می توانستند از راه فروش بعضی از قطعات این جواهرات وضع مالی خود را بهبود دهند، هیچ یك دست به این عمل نزدند. به عقیده من آن ها بدلیل معتقدات مذهبی فروش جواهرات سلطنتی را بد یمن و شوم و یك نوع خیانت در امانت می دانستند.»
حسین مكی نیز در جلد چهارم «تاریخ بیست ساله ایران» به نقل خاطره ای در این زمینه می پردازد كه رمز ماندگاری این جواهرات را حتی در سخت ترین شرایط اقتصادی پادشاهان گذشته روشن می سازد:
«در ایام پادشاهی ناصرالدین شاه قاجار جوانی كه مأمور تنظیف كاخ برلیانت بود یك دانه زمرد درشت از یكی از پایه های تخت طاوس یا یك تخت مرصع دیگر برداشته در یكی از مراسم رسمی شاه شخصا ملتفت شده امر شدید به پیدا كردن دانه و دستگیری مرتكب صادر می كند. شاه بقدری متغیر شده سخت گیری نمود كه رجال و درباریان اعم از خودی و بیگانه مضطرب و بهم افتادند. عاقبت كامران میرزا كه بی نهایت مورد علاقه ناصرالدین شاه بود قضیه را كشف نموده قبلا «دستخط امان» می گیرد كه اگر دانه پیدا شد مرتكب از مجازات معاف باشد. دانه را از جوان كه گفته بود هنگام تنظیف آن را در پای تخت یافته و در كاغذی گذاشته و چون شاه آن طور متغیر بود جرأت اظهار نمی كند پس گرفته در جای خود نصب می كنند. شاه از قضیه آگاه گشته در روز بعد جوان را به شدیدترین طرز در حضور درباریان اعدام می كنند و بر اثر آن كامران میرزا چند روزی دربار و شرفیابی را ترك می كند. پس از چند روز شاه نامه ای بدین مضمون به شاهزاده مزبور فرستاده و عین آن نامه موجود است: « جناب آقا: گویا از اعدام آن جوان آزرده خاطر شده مرا ترك كرده اید باید بدانید كه این جواهرات و این دستگاه عظیم مال پدر ما نیست آن چه در دست ماست متعلق به ملت و كشوری است كه آن را به امانت بما سپرده اند ما اگر در خانه خودمان از حفظ و نگهداری اموال عمومی عاجز باشیم نه تنها محكوم به بی لیاقتی هستیم بلكه نسبت بكشور و ملتی خیانت كرده ایم.»
روز دوشنبه سیزدهم ربیعالثانی ۱۳۰۹ ه.ق
صبح رفتم حمّام، آمدم بیرون. امروز باید چهارساعت به غروب مانده وزیرمختار انگلیس حضور بیاید. تقـیخانِ پیشخدمت را نارنجستان دیدم. عرض كـرد دیشب طلاهای تخت بزرگ را در تالارآینـه بردهاند. بسیـار بسیـار اوقاتم تلخ شد. رفتـم دیدم قدری از جواهـرات و طلای آن را بـردهاند. یقین است كار سرایدار و قراول است. امینالملك، نایبالسّلطنه، امینالسّلطنه و غیـره را گفتم تحقیق بكنند؛ انشاءالله به زودی پیدا میشود و در همین صفحه خواهم نوشت.
…تا عصر هم باز مشغول تحقیقات بودیم، هنوز چیزی معلوم نشده است. همینطورها تا عصر هی نایبالسّلطنه، امینالملك و امینالسّلطنه میآمدند و میرفتند. این سرایدار را میآوردند، آن سرباز را میگرفتند. یكی توی شهر بود میآوردند.
سربازی كه دم موزه میخوابد رفته بود شاهزادهعبدالعظیم؛ گمان همه بیشتر به او میرفت كه یقین او برده است. او را آوردند تحقیقات میكردند، چیـزی معلوم نمیشد. اوقات ما هم خیلـی خیلـی تلخ بود. از خجالت مردم و كجخلقـی، سـوار كالسكه بودم امّا دور باغ نمیگشتم …
روز سه شنبه چهاردهم ربیعالثانی ۱۳۰۹ ه.ق
صبح برخاسته رخت پوشیدیم. ناظمخلوت را باز فرستادم از پیش نایبالسّلطنه خبر بیاورد. رفت و آمد گفت: چیزی كه تازه معلوم شده است این است كه محمّدعلی سرایدار كه پریشب نبایست در دیوانخانه بماند؛ سرایداری كه كشیك داشته است، دو سـاعت از شب گذشته از درِ سـلام رفته بود كه نـان بگیرد میآمده است، دیده بود محمّدعلی از در دیوانخانه بیرون میآمده. پرسیده بود: محمّدعلی كجا بودی؟ حالا كجا میروی؟ محمّدعلی جواب گفته كه از در شمسالعماره رفتم كه نان بگیرم؛ نان پیدا نكردم، میخواهم از این در بروم نان بگیرم؛ بروم خانهام.- حالا رفتهاند محمّدعلی را بیاورند كه درست تحقیق كنند-…
… یكدفعه مجدالدّوله و پیشخدمتها ریختند توی اطاق؛ نقسزنان گفتند پیدا شد. خیلی مشعوف شدم، برخاستیم با همه پیشخدمتها و مجدالدّوله و امینالملك و حاجبالدّوله و غیره، همه به هیأت اجتماع رفتیم تخت را تماشا كردیم…
غروبی آمدیم اندرون، رفتیم خانة امیناقدس. طلاها را آوردیم كشیدیم و سیاهه كردیم. چهارصد و هشتاد مثقال طلا بود. الماس و زمرّد و یاقوت زیادی هم بود، به قدر سه/چهـار هزار تومان میشد. همـه را تـوی كیسه ریختیم و امیناقدس مُهر كرد.
محمّدعلی را عصری توی باغ، لب دریاچه نشستیم آوردند حضور. پسره پدرسوختة كورمكوری است؛ هجده/نوزده سال دارد، گردنكلفت و چاق. پرسیدم پسر چرا اینها را برداشتی؟ میگفت برداشتم. دستهایش همه زخم بود. دادیم عكسش را عكاس انداخت. چون قسم خورده بودیم او را نكشیم، دادیم بردندش انبار حبس باشد.
تفصیل احوال محمّدعلی سرایدار از این قرار است:
كاظم، سرایدارِ سردرِ بابهمایون سالها در ارك خانه داشت؛ در شش سال قبل مُرد. دو پسر از او باقی ماند با یك دختر كه اسامی آنها محمّدعلی و حسن و فاطمه است. یك سال بعد…»
* تخت طاووس (تخت خورشید) ، تخت پادشاهی شاهان قاجار بود كه به دستور فتحعلی شاه قاجار از جواهرات سلطنتی ساخته شد. این تخت با تخت طاووس مشهوری كه نادر به عنوان غنیمت جنگی از هند آورد متفاوت است.