نمی دانم در بهشت چه چیزی هست كه در “كانرود” نیست ، شاید تكه ای از بهشت اینجا افتاده تا آدمیان بتوانند تصور كنند بهشت را .
من اینجا از سرسبزی سرمستم و به خودم حسودی میكنم ، لحظه های اینجا بودن از لحظه های عمرم لذت میبرم و بر تویی كه اینجا نبودی فخر میفروشد احساس آرامشم .
آبی از كهن رود به صورتم می پاشم شاید به خود آیم و با تویی كه اینجا نبودی از واقعیتی كه شاید رویا بخوانیش نگویم .
از نظر جغرافیایی :
روستایی بزرگ واقع در شهرستان آستارا ، بخش لوندویل، كه از سمت شمال به روستاها و نواحی دربند و عباس آباد ، از سمت جنوب به روستای سیبلی و نواحی اطراف لوندویل ، از سمت شرق به نیلگونی خزر و از سمت غرب به كهنسالی و غربت روستای دیله و سرسبزی جنگلها و خنكی و افسانه های لاتون و استواری اسپیناس پیوند دارد .
غربت لاتون با افسانه های مردمانی كه قدمتی به اندازه ی تاریخ دارند ، روستای دیله كه نامش همه جا هست ولی مزارع كوچك گندم ،خانه های گرم گلی و استخوانهای مردم زنبور پرورش ذره ذره در میان ریشه های درختان جنگلی گم می شود …
و آخرین نفسهای خود را از كام دو سه خانواده ای می كشد كه منتظر طرح احیای جنگلها و مراتع اداره منابع طبیعی هستند تا آخر عمری پولی بگیرند و به دنبال التیام زخمهای بینوایی خود به شهركها و روستاهای اطراف آستارا كوچ كنند… .
و كانرود پناهگاه همه ی این غربتهاست.غربت امامزادهای كه همه به اسم كانرود و سوگواری مردمان كانرود می شناختندش، غربت معدن آهكی كه می گویند كانرود استعاره از رودی است كه از سرزمینی می آید كه معدنی(كان) معروف دارد كه روزگاری لازمه ی برپایی خانه های كاهگلی آستارا با سقف سفالی بود .
كانرود غریب شده است و با غربت زیبای خود زنده است هر چه از سمت شمال و جنوب به وسعت روستاها و محله های همجوار اضافه كنند ، هر چه امامزاده اش را نیمه كاره بگذارند و راه نزدیك اتصال به شهر را دور كنند و از جای دیگری بگذرانند و هر چقدر بخواهند نامش را نیاورند خودشان كوچك و سرگردان ، و در بی نام و نشانی غوطه ور خواهند شد .
من به دیدن گوشه ای از عصمت و پاكی و زیبایی آغشته به غربت كانرود می نشینم بر تخته سنگی خیس از دست یازی آب و پا در آبی
زلال تر از اشك یتیم … !


