مز نام یكی از روستادهای استان فارس، در واقع شهرستان خنج میباشد. مز از روستاهای قدیمی منطقه است. پیشهٔ عمده مردم این روستا كشاورزی و دامداری است.
اهالی روستا (غیر از یكی دو خانواده) بومی نیستند یعنی از روستاهای دور و نزدیك به این محل آمدهاند و ساكن شدهاند دلیلش هم وجود رشته قناتهای متعدد و رونق كشاورزی بوده است چون در زمان جنگ جهانی اول قحطی سراسر ایران را فرا گرفت و دولت نیز برای رفع مشكل كاری نكرد لذا عده زیادی از مردم از بین رفتند روستای مز نیز از این امر مستثنی نبود و بیماریهای سختدرمان نیز مزید علت شد به حدی مردم از بین میروند كه تقریبا روستای مز خالی از سكنه میشود.
جمعیت كنونی بعدا به روستا ملحق میشوند مثلا از فال گله دار، شیخ عامر، علامردشت، كارزین، ارد، آغسته، فداغ و… از جمله آثار باستانی آن وجود یك خط تونل زیر زمینی از كوه تا دشت مز است كه مورد استفاده زرتشتیان بوده است، و قناتها و چاه چرمی و زیارتگاه شاه سید محمود از نوادگان امام موسی بن جعفر و برادر شاه زند و و زیارتگاه بی بی مریم و سنگ تراشههای روی قبرها و… دین و مذهب اهالی روستا اسلام و شیعه اثنی عشری است قبلا زرتشتی بودهاند و توسط شاه زندو و یارانش مسلمان شدند.
اگر نام مز را در نقشه جستجو كنی به جای آن علی اباد را خواهی یافت ولی اگر نام مز را در لغتنامه دهخدا جستجو كنی این مكان كه اكنون در نقشه جغرافیایی ایران به نام علی اباد نوشته شده را به شما معرفی خواهد كرد. مز روستایی است بسیار قدیمی . مز دارای قناتهای بسیاری است كه شاید شماران از ۱۰۰نیز بالاتر باشد كه از قدیم الایام و به دست مردمان این روستا ساخته و مورد استفاده قرار گرفته كه هم اكنون نیز عامل انتقال اب به روی زمینهای كشاورزی میباشد .از دیگر مكانهای مزید بر علت اتشكده زرتشتیان است كه در زبان عامیانه به خانه گبری یا تنب شبستان كه مربوط به حكومت هخامنشان بوده و در ابتدای این روستا قرار دارد.روستای مز در كوهپایه واقع شده است درپشت این كوه قلعه ای وجود دارد كه به قلعه میمون معروف است .این قلعه عامل حاكمیت مز در منطقه بوده است كه با ورود اسلام توسط شاه زندو به تصرف سپاه اسلام در امد . این قلعه در نوع خود بسیار از نظر نظامی غیر قابل نفوذ میباشد از اهمیت ان همین بس كه فردوسی طوسی میسراید كه ….به جایی برم كت نباشد نشان به میمون دژ و قلعه دیده بان كه قلعه دیده بان قلعه ای در روستای دیده بان مربوط به دهستان فداغ است كه این خود دلیل محكمی بر صحت این موضوع است.از مكانهای دیگر ارامگاه امامزاده محمود فرزند شاه زندو فرمانده لشكر اسلام برای فتح این منطقه بوده كه كراماتی هم داشته است و اكنون زیارتگاه مردم است . زیارتگاه دیگر بی بی مریم است .اینها خود دلیل بر تمدن و فرهنگ این مردم است. مردم مز مردمی ولایتمدار و با ایمان هستند كه سه شهید به نامهای بهمن انصاری مرتضی مرید زاده و عیسی رضایی را تقدیم اسلام كرده اند كه این خود نشان از غیرت و شجاعت این اهالی است .از دیگر صفات این مردم مهمان نوازی است .مردم مهربان با عشق وصفا در كنار همدیگر زندگی میكنند .این روستا مشكلاتی نیز دارد . مز روستایی است عمده درامد مردم از طریق كشاورزی و دامداری است كه این موضوع باعث شده مردم فرزندان خود را در سن پایین به جاهای دور برای كسب درامد بفرستند و این باعث عقب ماندن از قافله علم و دانش و پیشرفت ایران عزیزمان میباشد .امیدوارم مسولین محترم به طور جدی به حل این مشكل در بین جوانان و نوجوانان بپردازند.اب و هوای این روستا بسیار استثنا در منطقه است به طوری كه همه به این موضوع واقفند . در بهار روستا رنگ شادابی و طراوت به خود میگیرد كه خیلیها ترجیح میدهند تحویل سال و یا سیزده بدر خود را در این مكان سپری كنند در همینجا از همه هموطنان برای دیدن این روستا دعوت میكنم. امیدوارم شادو سرزنده وسلامت باشید.
این داستان واقعی و به نقل از ریش سفیدان روستای مز میباشد
شغل اكثر مردم روستا كشاورزی و دامداری است. در گذشته و هم اكنون در زمانی كه در دشت علف برای چرای گله نباشد گله را به كوه میبرند چون وقتی گله را به كوه میبرند كه علف دشت تمام شده باشد
چوپان داستان ما هم داشت گله اش را به سمت كوه میراند.چوپان ناگهان چشمش به غاری كه كمی بالاتر از دامنه كوه بود افتاد .او گله را كم كم به انجا حركت داد تا هم صبحانه ای بخورد هم استراحت كند
به غار كه رسید با خود گفت همینجا یك استراحتی میكنم.كوه ساكت و ارام بود و به جز صدای بع بع گوسفندان هیچ صدایی به گوش نمیرسید كه ناگهان چوپان متوجه صدای ضعیفی شد مانند شره اب
انگار كه از ان كنارها جایی آبی در حركت باشد .صدا از داخل غار بود چوپان هر چه جلوتر میرفت صدا
بیشتر میشد . به ته غار كه رسید چیزی را دید كه ماتش برده بود اری چیزی كه چوپان دیده بود ابی بود كه با سرعت داشت از انجا عبور میكرد كه به اندازه یك كف دست مشخص بود.چوپان پیاله ای به
همراه خود داشت دوان دوان پیاله را كه درون كوله پشتیش بود از ان بیرون اورد اما زمانیكه خواست اب بردارد انقدر فشار اب زیاد بود كه پیاله را از دست چوپان كشید .
چوپان این موضوع را پنهان نگاه داشت تا كسی از این ماجرا با خبر نشود.فردای انروز چوپان باز هم خواست تا به سمت كوه همان جایی كه دیروز رفته بود برود. در راه كشاورزی را دید و برای احوالپرسی
نزد كشاورز رفت. در حالیكه با كشاورز صحبت میكرد ناگهان چشمش به پیاله ای افتاد كه همانجا گذاشته بود .چوپان از كشاورز پرسید این پیاله مال شماست؟كشاورز كه مرد زیركی بود گفت اری چطور مگر؟چوپان گفت ولی این پیاله من استكشاورز باز پرسید از كجا معلوم این پیاله مال تو باشد
چوپان ساده دل هم كل ماجرا را از سیر تا پیازش را برای كشاورز توضیح داد.كشاورز باز هم به كنجكاوی خود ادامه داد و گفت میتوانی انجائی كه میگویی را نشان دهی تا ثابت شود پیاله مال توست؟
چوپان گفت اری با هم رفتند درون ان غار و ان جایی كه اب از انجا عبور میكرد را نشانش داد .كشاورز پرسید ایا راجع به این موضوع با كسی هم صحبت كرده ای؟
پاسخ داد شما اولین نفری هستید كه به او گفتم.در اینجا فكر شیطانی به سراغ كشاورز میاید كه این اب همان ابی است كه من با ان كشاورزی میكنم اگر مردم بفهمند و جلو این اب را بگیرند كشاورزی من نابود میشود.
این بود كه پایانی غم انگیز برای چوان میشود و كشاورز همانجا چوپان را میكشد وروی ان دهانه اب را با سنگ میپوشاند و تا به امروز هیچكس نمیداند ان جایی كه اب از انجا عبور میكرد كجاست
خودم كه یك روز با یكی از قدیمیهای روستا به سرچشمه یكی از فاریابهای(فاریاب ابی است كه چاهی در دهانه كوه حفر میكنند كه با قنات ان را به سطح زمین میرسانند)روستا رفتم كه میگفت اینجا ۷ یا۸ چاه كنار هم حفر شده تا كسی نتواند تشخیص دهد كه كدامیك سرچشمه اصلی میباشد.
ان كشاورز كار درستی نكرد ولی اینها همه نشانه اهمیت كشاورزی در زمان گذشته در روستای مز و همه روستاهای كشور هست.
روستای مز دارای ۳ فاریاب بزرگ بوده كه اب به اندازه ای زیاد بوده كه تا ۵ كیلومتر تا نزدیك روستای اشنا كشاورزی رونق داشته است.میگویند دشتها پر از باغهایی بوده كه امروزه دیگر اثری از ان نیست
به دلیل نبودن مدیریت در بخش ابهای زیر زمینی چاههای بدون پروانه حفر و هدر رفتی ابهای زیر زمینی اكثر كشاورزان حرفه ای از كار بیكار شده و به شهر ها مهاجرت كرده اندكه همینها لا اقل میتوانست روستای خودمان را خود كفا كند تا مجبور نشوند حتی برای حیوانات خود جو و علوفه بخرند
امروزه جوانان روستا به كارهایی مانند مغازه داری و شغلهای كم درامد مشغولند كه پسفردا بچه های همین جوانانی كه یك عمر كشاورز بوده حتی فرق جو از گندم تشخیص نمیدهندچونكه نه جو دیده اند نه گندم
در همین حال و در اینده فاجعه ای بزرگ دامن ما را خواهد گرفت و انهم چیزی نیست جز وابستگی كامل به واردات
