تیرگان جشن تیرگان در تیر روز از تیرماه برابر با ۱۳ تیر در گاهشماری ایرانی برگزار می شود. این جشن درگرامی داشت تیشتر (ستاره ی باران آور در فرهنگ ایرانی) است و بنا به سنت در روز تیر (روز سیزدهم) از ماه تیر انجام میپذیرد. در تواریخ سنتی تیرگان روز كمانكشیدن آرش كمانگیر و پرتاب تیر از فراز البرز است. همچنین جشن تیرگان به روایت ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه، روز بزرگداشت مقام نویسندگان در ایران باستان بوده است. در باورهای مردم، درباره جشن تیرگان دو روایت وجود دارد كه روایت نخست همچنان كه در بالا گفته شد مربوط به فرشته باران یا تیشتر میباشد و نبرد همیشگی میان نیكی و بدی است: در اوستا، تشتر یشت (تیر یشت)، تیشتر فرشته باران است كه در ده روز اول ماه به چهره جوانی پانزده ساله در میآید و در ده روز دوم به چهره گاوی با شاخهای زرین و در ده روز سوم به چهره اسبی سپید و زیبا با گوشهای زرین. تیشتر به شكل اسب زیبای سفید زرین گوشی، با ساز و برگ زرین، به دریای كیهانی فرو میرود. در آنجا با دیو خشكسالی «اپوش» كه به شكل اسب سیاهی است و با گوش و دم سیاه خود، ظاهری ترسناك دارد، روبرو میشود. این دو، سه شبانه روز با یكدیگر به نبرد برمیخیزند و تیشتر در این نبرد شكست میخورد، به نزد خدای بزرگ آمده و از او یاری و مدد میجوید و به خواست و قدرت پروردگار این بار بر اهریمن خشكسالی پیروز میگردد و آبها میتوانند بدون مانعی به مزرعهها و چراگاهها جاری شوند. باد ابرهای باران زا را كه از دریای گیهانی برمیخواستند به این سو و آن سو راند، و بارانهای زندگی بخش بر هفت كشور زمین فرو ریخت و به مناسبت این پیروزی ایرانیان این روز را به جشن پرداختند. روایت دیگر نیز درباره آرش كمانگیر اسطوره و قهرمان ملی ایرانیان است و اینكه میان ایران و توران سالها جنگ و ستیز بود، در نبرد میان «افراسیاب» و «منوچهر»، شاه ایران، سپاه ایران شكست سختی میخورد؛ این رویداد در روز نخست تیر روی میدهد. سپاه ایران در مازندران به تنگنا میافتد و سرانجام دو سوی نبرد به سازش در میآیند و برای آنكه مرز دو كشور مشخص شود و ستیز از میان برخیزد میپذیرند كه از مازندران تیری به جانب خاور (خراسان) پرتاب كنند هر جا تیر فرو آمد همان جا مرز دو كشور باشد و هیچیك از دو كشور از آن فراتر نروند؛ تا در این گفتگو بودند، سپندارمذ (ایزدبانوی زمین) پدیدار شد و فرمان داد تیر و كمان آوردند. آرش در میان ایرانیان بزرگترین كماندار بود و به نیروی بیمانندش تیر را دورتر از همه پرتاب میكرد. سپندارمذ به آرش گفت تا كمان بردارد و تیری به جانب خاور پرتاب كند. آرش دانست كه پهنای كشور ایران به نیروی بازو و پرش تیر او بستهاست و باید توش و توان خود را در این راه بگذارد. او خود را آماده كرد، برهنه شد، و بدن خود را به شاه و سپاهیان نمود و گفت ببینید من تندرستم و كژیای در وجودم نیست، ولی میدانم چون تیر را از كمان رها كنم همهی نیرویم با تیر از بدن بیرون خواهد آمد. آنگاه آرش تیر و كمان را برداشت و بر بلندای كوه دماوند برآمد و به نیروی خداداد تیر را رها كرد و خود بیجان بر زمین افتاد (درود بر روان پاك آرش و روانهای پاك همهی سربازان ایرانی). هرمز، خدای بزرگ، به فرشتهی باد (وایو) فرمان داد تا تیر را نگهبان باشد و از آسیب نگه دارد. تیر از بامداد تا نیمروز در آسمان میرفت و از كوه و در و دشت میگذشت تا در كنار رود «جیهون» بر تنهی درخت گردویی كه بزرگتر از آن در گیتی نبود؛ نشست. آنجا را مرز ایران و توران جای دادند و هر سال به یاد آن جشن گرفتند.