دو شب چهارشنبه نیمه دوم بهمن ماه را چهارشنبه دروغی می نامیدند جوانان و بزرگترها آنها را جدی نمی گرفتند بچه ها با اندكی آتش روشن نمودن و با مختصر امكانات آنرا جشن می گرفتند و در واقع به استقبال چهارشنبه های بعدی می رفتند ولی چهارشنبه های اسفند ماه هر چهار تا رسماً جشن گرفته می شد و جوانان و بچه ها با تمام امكانات آتش بازی نموده و شادی می كردند ولی چهارشنبه آخر حال و هوای دیگری داشت و از چند روز قبل نه تنها جوانان و بچه ها بلكه تمام افراد خانواده خود را برای این جشن ملی مهم آماده می نمودند برای تهیه وسایل آتش بازی خیلی تلاش می نمودند مثل آن بود كه آن روز باید یك حمله مهمی شروع كنند همه خود را به فش فشه , طپانچه و بمب های دستی, ترقه و غیره مسلح می نمودند از بعد از ظهر روز سه شنبه جشن با دهل و سورنا شروع می شد همه لباس نوی می پوشیدند , دهل زن همراه با سورناچی در خیابانها مشغول نواختن می شدند و مردم از زن و مرد , پیر و جوان دور آن جمع می شدند .
مردها به تنهائی و گاهی دسته جمعی می رقصیدند . عصر با گرگ و میش شدن هوا در بام ها آتش روشن می شد و مهماتی كه جوانان چند روز تدارك دیده بودند بكار گرفته می شد شعله های آتش از بامها زبانه می كشید و صدای شلیك گلوله های طپانچه و دیگر وسایل آتش زا از همه طرف به گوش می رسید و در تمام خانه ها برای شام پلو و خورشت آماده می شد و بچه ها بیشتر از این بابت خوشحال بودند كه آن شب پلو خواهند خورد زیرا همانگونه كه قبلاً نیز گفته شد سالی یكی دو بار بیشتر برنج مصرف نمی شد.
آن شب باید تمام اعضای خانواده پشت بام ها می رفتند و در آتش بازی شركت می نمودند بعد از فرو نشستن آتش همه از روی آتش می پریدند و با صدای بلند می گفتند ( سرخی تو از من زردی من از تو) بعد از اتمام وسایل آتش بازی و فروكش كردن آتش مقداری از آتش روی بام را به حیاط می ریختند زیرا آن را خوش یمن می دانستند بعد از تمام شدن همه این مراسم از بام پایین آمده و شامی را كه مدتها انتظارش را كشیده بودند صرف می كردند .
بعد از صرف شام مرحله قاشق زنی (بئلدی بئلدی) شروع می شد اغلب بچه ها و جوانان تو بره یا دستكش را با ریسمانی كه با آن بسته می شد از روزنه خانه ها به پایین می فرستادند و صاحب خانه چند عدد بادام یا گردو و یا سنجد توی توبره می گذاشت بعضی بچه ها به اكثر خانه ها سر می زدند و در این موقع عده ای از دختر بچه ها و بزرگتر ها كه در خانه مانده بودند با هم به بادام بازی می پرداختند و ضمناً حتماً آن شب حنا خیس می كردند و اعضای خانواده همه به كف دستها حنا می بستند و بقدری به اینكار اهمیت می دادند كه حتی اگر فردی از حنا خوشش نمی آمد یا از گذاشتن حنا به دستهایش خودداری می كرد حداقل انگشت بزرگ پای خود را حنا می گذاشت و به این ترتیب مراسم شب چهارشنبه سوری به پایان می رسید .
یكی دیگر از مراسم چهارشنبه سوری (شب سه شنبه آخر اسفند) این بود كه اگر دختری آن سال ازدواج كرده ولی هنوز به خانه شوهر نرفته و در خانه پدرش بود هدایایی از قبیل لباس ,شیرینی و مواد لازم برای تهیه شام آن شب از قبیل برنج و روغن و غیره از خانواده داماد به خانواده عروس فرستاده می شد و خانواده عروس هم برای داماد پیراهن و یا پوشاك دیگری می فرستاد. صبح روز آخرین چهارشنبه اسفند ماه مردم خود را برای رفتن به مراسم (ناو) و (دوز)آماده می كردند.