مقدمه ای بر ساختار جغرافیای ومعیشت مردم روستای لادمخ درگذشته
ازكنار بقعه آقا سید جعفر در شهر صومعه سرا راهی به سوی جنوب غربی شهرستان باز میشود وبه بزرگراه فومن به آستارا متصل میگردد و در امتداد خود به گوراب زرمیخ میرود.روستای لادمخ در مسیر همین راه است در این روستا رودخانه ماسوله جاری است ودر آن سوی رودخانه روستای كما واقع است كه ماسوله رودخان را به دو قسمت شرقی و غربی تقسیم میكند.كمای شرقی از املاك سردار معتمد بود و كمای غربی را خرده مالكان در تصرف داشتندكه امروزه به آن روستای لادمخ می گویند.خرده مالكان لادمخ امور مربوط به روستا و رسیدگی به املاك ورعایا را به نمایندگان خود در روستا سپرده وخود در شهر رشت ساكن بودند و حساب دخل وخرج را درفصولی معین توسط نمایندگان خود بازپس میگرفتند.اشتغال عمده روستائیان كاشت برنج بود.ودر كنارآن پرورش كرم ابریشم ونوغانداری وكشت توتون وگاهی كنف و نیشكر تولید محصولات جالیزی ودام وطیور نیز اشتغال دیگر این روستا بوده است .دراین فضای بسته ودایره تنگ معیشت از حاصل دسترنج مردم عاید كمی فراهم می شد و چه بسا آنهم در سال های كم باران حواله نمی گردید و خانوار های كم درآمد مجبور بودند با حسرت و اندوه و چشمانی اشكبار و اهل وعیال زیاد به امید به دست آوردن لقمه نانی بكوچند و در مكانی دیگر سفره روزی بگسترانند. آبیاری كشتزارهای برنج با آب رودخانه ماسوله رودخان بود .این رودخانه كه از رودخانه های سركش و طغیانی به شمار میرود در فصل پائیز وبهار به هنگام باران های سیل آسا مالامال می شد و قسمتی از اراضی را با خود به یغما می برد.ودرعوض در فصل تابستان و فصل كاشت كه مردم به آبش نیازمند بودند بخل می ورزید و می خشكید.این خشم طبیعت بود كه بر آن محملی میتوانستند بتراشند و خود را به مشیت الهی آرام و صبور سازند .ولی ستم صاحبان زور وزر را به چه استدلالی بپذیرند كه بزرگ مالكان در موقعیت سخت ودشوار و كمیابی آب راه بر آب می بستند وهمه آن را به مزارع خویش اختصاص می دادند و كسی را یارای آن نبود در مقابل این حق كشی بایستد.لادمخ مشهور به سیمبر نیز شد وسیمبر به دشت وسیعی اطلاق می شد كه مردم بعضی از مراسم خود مانند بازی های دسته جمعی و گاوبازی و كشتی گیری وغیره را در آن انجام می دادند.در كرانه های این روستای زیبا علاوه بر خانه های محقر روستائیان دو دستگاه خانه اربابی یا درباری موجود بود .خانه ها متعلق به حاج محمد قلی (انتصار) و مشهدی آقا جعفر كمائی وآقا صالح كمائی بوده است. كه همه آنها به مرور ویران شد و آخری آنها در اثر زلزله سال ۶۹ گیلان فرو ریخت .خانه آخری كه متعلق به حاج محمد قلی انتصار بود از همه خانه ها مجلل تر وزیباتر بود. حاج عبدالله فرزند مشهدی آقا جعفر و همسرش دختر حاج محمد قلی ساكنان این خانه بودند كه از خرده مالكان صاحب عنوان بودند. ساختمان آجری دو طبقه درهرطبقه دارای چهار اتاق و یك سالن نسبتا وسیع با مهتابی وتالار شاه نشین وپنجره های طبقه بالا مشبك و آینه كاری رنگین و به اصطلاح ارسی دار.یك واحد حسنیه جدا ساز كه بعدا محرابی بر آن اضافه شد و به شكل مسجد در آمد كه مسجد مذكور چندین بار بازسازی شده و تغییر شكل یافته است كه امروزه نیز بنام مسجد علی ابن ابیطالب سیمبر لادمخ همواره پا برجا است.این مسجد در روبه رو و پشت سر دارای محوطه بازی بود كه غالب مراسم تعزیه خوانی وسینه زنی و قمه زنی وروزه خوانی در این فضا برگزار می شد .ودر قسمت غربی وشرقی آن دكان ها ومغازه هایی ساخته شده بود و محل كسب و رفع نیاز ساكنان ده وچای خانه ای برای استراحت و اجتماع اهل محل كه اكنون نیز پا بر جا است.دو رشته راه مال رو از كنار خانه و مسجد می گذشت كه تقاطع آنها چهار راهی را به وجود می آورد یكی از این راه ها از صومعه سرا به گوراب زرمیخ می رفت و بلگور و مركیه را به گوراب زرمیخ اتصال میداد و راهی دیگر از كلسر و كنار مرداب انزلی و به كسما می رسید و از لادمخ عبور كرده و به لولمان و بالاخره به زیده و ماكلوان و ماسوله منتهی می گشت كه هردو این راه ها با مشاركت مردم و كوشش جنگلی ها ساخته شده بود .
پیمان همكاری مردم لادمخ (سیمبر) با میرزا كوچك خان جنگلی
در همین روزهای زندگی مردم سخت كوش لادمخ بود كه خبری منتشر شد و دهن به دهن گشت كه میرزای جنگلی نماینده هیئت اتحاد اسلام پای به جنگل نهاده و در خراط محله به دیدار مردم به طور محرمانه مشغول است .مردم با شنیدن این خبر دسته دسته و شبانه ودور از چشم اغیار خود را به خراط محله تولم شهر امروزی می رسانیدند و با میرزا دیداركرده و پیمان همكاری می بستند . آنها اغلب كشاورزان تهی دست بودند.و بیشتر آنها برای خلاصی از ستم ستمكاران و گریز از پرداخت بهره مالكانه و سایر مقررات غیر معقول بریده و به میرزا روی آورده بودند . و هركس با هر شخصیتی و هر نوع تفكر و انگیزه می توانست به راحتی به درون تشكیلات جنگل را یابد و در حقیقت هیچ ضابطه و گزینشی در ورود به تشكیلات جنگل وجود نداشت.حماسه و دلیری جنگلی ها ستودنیست .اكثر تصمیمات جنگلی ها در آغاز شبانه به مرحله اجرا در می آمد و جنگلیها در روز زندگی عادی خود را میگذراندند و به نحوی گام بر میداشتند تادر میان مردم شناخته نشوند.جنگلی بودن و تظاهر به وابستگی با آنان بی كیفر و مجازات نبوده است.اكثر روستائیان كمای شرقی و غربی یعنی لادمخ(سیمبر) محرمانه جنگلی شده بودند . خاطرات شفاهی آنها در انجام كارهای شبانه شان را در كتاب نویسنده صاحب عنوان آمده است كه مردم تفنگی به چنگ می آوردند وآماده خدمت می شدند وروزها كار كشاورزی خود می كردند و شبها كه خسته از كار روزانه بودند بستر گرم خویش رها كرده وبه جنگل رهسپار می شدند وبه دوستان و هم قطاران خود ملحق می شدند و سحر گاهان به خانه باز می گشتند وبا پنهان كردن اسلحه به كار روزانه خود می پرداختند .
ورود میرزا كوچك خان به لادمخ (سیمبر) بعنوان مركز تشكیلات اداری جنگل :
سالها از این وقایع گذشت و جنگل بر كوشش خود افزود و كسما را فتح كرده و در آن مستقر شد و به تنظیم سازمان اداری و نظامی دست زد . تفكر میرزا بر این بود كه كسما ضربتی را كه به نیروهای دولتی زده نمی تواند محل امنی برای قوای جنگل باشد و جنگلیان نیز میدانستند كه نمی توانند در كسما بی خیال سر بر بالین آسایش بگذارند . با این اوصاف زعمای جنگل تشكیلات اداری خود را به لادمخ (سیمبر) انتقال داده و كسما را اختصاص به مركز نظامی نمودند.دراین روستا محل مناسب برای استقرار تشكیلات اداری و نظامی و سیاسی بجز آن چند خانه یاد شده وجود نداشت و جنگلیان ساكنان خانه حاج محمد قلی و دیگر خانه های مجاور را تخلیه كرده و آنها را در محل دیگری سكنا دادند و خود در آن جای گرفتند. برپائی تشكیلات اداری رفته رفته بر نام واعتبار این روستا افزود و انجا را محل ملاقات سران و زعمای جنگل وكشور قرار داد . میرزا كوچك خود وهمسرش به این روستا آمدند ودر خانه روستایی شخصی به نام حسنجان ساكن شدند. این خانه در دل بیشه ای به فاصله ۵۰۰ متری سازمان اداری واقع بود . روزهای خوش آفتابی میرزا كمی زودتر از وقت اداری پیاده به سر كار خود در ساختمان اداری روستای لادمخ می آمد وپیش از ورود به محل كار كمی در راه های مشرف بر اداره قدم می زد وبا رهگذران با خوشرویی به سلام وعلیك واحوالپرسی می پرداخت.خانه سازمان اداری محوطه وسیعی داشت كه بر گرداگرد آن دیوار كشیده شده بود و خانه های مجاور به نگهبانان و مسئولان دیگر واگذار شد. حسینیه مجاور این خانه كه امروزه بنام مسجد علی ابن ابیطالب معروف است نیز به مدرسه نظامی اختصاص یافت و محل تمرین نظامیان شد. گفته شده كه میرزا خواهر خود را به این روستا آورد و او را در خانه ای به نام مشهدی مسیب جای داد .مردم همیشه میرزا را تنها دیده اند او فرزندی نداشت وهیچ یك از ساكنان ده سخن از فرزند او به میان نیاورده اند . الله اعلم .
چگونگی انقراض تشكیلات اداری و اعتباری جنگل در لادمخ :
قرارگاه لادمخ تا آخرین روزهای مقاومت جنگلیان برپای بود وآن گاه كه قشون دولتی به سرداری سردار سپه وارد رشت شد و پس از مذاكره با نمایندگان جنگل به سوی فومنات عزیمت كرد تشكیلات لادمخ تخلیه شد واسناد واوراق موجود آن پراكنده گردید.تخلیه آنچنان با شتاب و شبانه انجام شد كه وقتی مردم از خواب بیدار شدند كسی را ندیدند و همه ی خیمه و دكان و ساختمان های چوبین در دود و آتش به خاكستر تبدیل شد و از آنهمه شوكت و حشمت جز دود خاكستر باقی نماند .در گرماگرم جنگ جهانی كه انقلاب روسیه به پیروزی رسید در میان هواداران نهضت جنگل اختلافات ایدئولوژی پدیدار شد تبلیغات ضد اسلامی كمونیستی به مذاق مردم مسلمان گیلان و این روستا سازگار نبود و میرزا به شدت از انتشار این عقاید اظهار انزجار و دلتنگی می كرد.میرزا به ذائقه ایمان و اخلاص و دلبستگی به اسلام نمی توانست این اوضاع را تحمل كند.و خود و یارانش را از معركه جدال بیرون كشید و برای نیل به مقاصد و نیات اسلامی به گوشه ای از جنگل پناه برد و انزوا اختیار كرد. مسئله كناره گیری میرزا به مسئولان حزب كمونیست روسیه رسید ودولت نوبنیاد شوروی جریانات مطروحه نهضت جنگل را به ضرر صلح و امنیت جهانی تشخیص دادند و برای حل اختلافات حیدر عمو اوغلی را كه مردی مبارز وآگاه به مبانی سیاسی و اجتماعی بود به گیلان فرستادند تا او با دوستی با میرزا و سایر سران انقلابی به ایم مشكل خاتمه دهد و سازش و دوستی را مجددا برقرار گرداند. جیدر نیز این ماموریت را پذیرفت و به لادمخ آمد و در خانه محمود نامی كه مشرف به رودخانه بود مسكن دادند . حیدر عمو اوغلی با نفرات نظامی و ساز وبرگ جنگ وارد این روستا شد و به خدمت میرزا رسید ودر بدو ورود به ایران بدون اینكه به ستاد عملیات -حزب و ارتش سرخ – در رشت برود مستقیما به لادمخ (سیمبر) و مدرسه نظامی میرزا كوچك رفت و با او باب مذاكره را آغاز كرد . كوشش و تدبیر حیدر عمو اوغلو نتوانست اختلافات ایدئولوژی درون نهضت جنگل را به طور قطع از بین ببردو و پس از كشته شدن حیدر عمو اغلو در واقعه ملاسرا كه به دستگیری و پایان عمر حیدر انجامید . پس از واقعه كشته شدن وی دیگر كسما جای امنی برای جنگلی ها نبود و اینجا بود كه روستای لادمخ را مركز امور اداری و آموزش خود درست كردند. چون حاج احمد كسمایی از جنگلی ها جدا شده بود و با حكومتی ها نزدیكتر شده بود.اسناد بجای مانده در كنگره و جلسات با حضور نمایندگان اقشار مختلف در روستای لادمخ نشان از ایدئولوژی اسلامی و تفكر زعمای جنگل در مد نظر قرار دادن احكام اسلامی است . بطوری كه جنگلی ها در باره ایدئولوژی خود چنین بیان می كنند: ما قبل از هر چیز طرفدار استقلال مملكت هستیم .استقلالی به تمام معنی كلمه و بدون مداخله ی هیچ دولت اجنبی ما طرفدار یگانگی مسلمانانیم . این كنگره منعقده در روستای لادمخ به سال ۱۲۹۹ شمسی روش اجتماعیون را انتخاب و مشی آینده جنگل روی مقررات مدونی بنا نهاده شد.به پایان سرنوشت جنگل اندكی مانده بود كه روز شمار تقدیر با شتابی خیره كننده ارقام شكست را در سیمای خسته و فرسوده یكایك جنگلیان منعكس ساخت . آتش جنگل خاموش شد و میرزای امیدوار و نستوه در كوهستان یخ زده خلخال به درجه شهادت نائل شد و لادمخ (سیمبر) از اعتبار افتاد
منابع :
برگرفته از فصلنامه سیاسی – فرهنگی گیلان ما به قلم آقای حاج تراب كمایی
كتاب سردار جنگل نویسنده ابراهیم فخرایی
گذر از طوفانها از رئیس نیا
چكیده انقلاب از رحیم رضا زاده
نویسنده وبلاگ ابوطالب حسن زاده