یكی از افسانه های تاریخی كه در میان مردم لاویج نور رواج دارد و پرده از یك اسطوره ی مذهبی بر می دارد این است كه امام حسن(ع) به این دیار سفر كرده بود. این نكته در مضمون دوبیتی ای منسوب امیر پازواری نیز دیده می شود وآنچه در افواه جاری است شاید برگرفته از همین وبیتی باشد، یا این دو بیتی بر اساس این داستان سروده شده است:
دیارون بَوینین چه خار جائه لاویج بی تش و كله آب گرمائه لاویج
فیل هندستون سنگِ سیاهئَه لاویج امام حسن(ع) مُعجز نِمائه لاویج
«یاران ببینید لاویج چه جای خوبی است، بدون افروختگی آتش آبش گرم است. فیل هندوستان به سنگ سیاه تبدیل شده است، و این فیل سنگی معجزه ی امام حسن(ع) است» این داستان را برخی از كهن سالان چنین نقل می كنند: روزگاری كه امام حسن مجتبی(ع) به این دیار سفر كرده بود فیل عظیم الجثه ای از هندوستان آمده بود كه موجب رعب و هراس عموم شد، امام حسن(ع) برای آن كه فیل آزاری به مردم نرساند، با عصای امامت اشاره ای به فیل كرد و آن فیل به صورت یك تكه سنگ سیاه در آمد. افسانه دیگری می گوید: روزی امام حسن (ع) از كنار خانه ای عبور می كرد، زنی را دید كه مشغول پختن نان بود، امام از او قرصی نان درخاست می كند، ولی زن نمی پذیرد، امام انگشتری خود را عوض نان عرضه میكند، زن انگشتری را گرفته، آن را در كفه ی ترازو می گذارد و نان را در كفه ی دیگر، وقتی می بیند كفه ای كه انگشتری در آن قرار دارد سنگین تر است با گذاشتن نان بشتر در كفه ی دیگر می خواهد هر دو را یكسان كند، ولی همچنان آن كفه سنگین تر است، از فروختن نان منصرف می شود، امام در حق او نفرین می كند، پس از آن در این مكان چشمه ی كوچكی از آبگرم پدید می آید كه به « تنیرو» (taniro )معروف است.( در این باره اشاره خواهیم كرد) در منابع و متون تاریخی، از جمله اخبار الطوال دینوری (متوفی۲۸۳ه.ق) و تاریخ یعقوبی احمد ابن یعقوب (متوفی۲۸۴ه.ق) كه از قدیمی ترین تاریخ عمومی در بین منابع تاریخی اسلام است، از آمدن امام حسن (ع)به ایران ذكری نشده است، تنها ” فتوح البلدان” بلاذری گزارش می دهد كه امام حسن به ایران و به طبرستان و رویان آمد، بلاذری می نویسد:« گویند كه عثمان بن عفان، سعید بن عاص بن امیه را در سال بست و نه هجری والی كوفه گردانید،…پس سعید به طبرستان رفت، گویند كه حسن و حسین فرزندان علی بن ابی طالب علیهم السلام نیز با وی بودند» ابن اسفندیار و میر ظهیر الدین مرعشی نیز از آمدن امام حسن (ع) به آمل و مامطیر(بابل) سخن گفته اند، ظهیر الدین از ابن اسفندیار و به نظر می رسد ابن اسفندیار ازبلاذری روایت كرده باشد. برخی از پژوهندگان معاصر آمدن امام حسن(ع) را به مازندران مردود شمرده اند. (۲) سپاهیان فاتح عرب هیچ گاه تا دوران اموی به سر زمین های طبرستان و رویان و دیلم دست نیافتند، و یا اینكه دست كم تا دوران خلافت عمر و عثمان به گرگان و قسمت محدودی از شرق طبرستان راه یافتند و در زمان خلافت معاویه، مصقله بن هبیره شیبانی به نواحی رویان وارد شد. ظهیر الدین می نویسد:« ابن مصقله در زمان معاویه با چهار هزار لشكر به طبرستان آمد و دو سال با فرخان اصفهبد طبرستان در مجادله و محاربه بود آخر الامر در كجور كشته شد و در قریه چهار سو مدفون است. مسلمان شدن مردم كوهستانی طبرستان و رویان و دیلم و حتی نواحی جاگه ای، بیشتر به وسیله ی داعیان علوی زیدی صورت گرفت و یك چندی مذهب زیدیه به وسیله آنان در طبرستان و دیلم رواج یافت.عامل دیگر گسترش اسلام و مذهب شیعه در منطقه، روی اوردن پناهنده شدن سادات علوی به این مناطق بود كه در معرض كشتار و نفی بلد از سوی خلفا و حاكمان دست نشانده ی انها در قرون اولیه اسلامی قرار گرفته، به نواحی البرز هجرت كردند و در این مناطق نیز مورد تعقیب عمال خلفا قرار گرفته جایگاه امنی نیافتند و برخی نیز كشته شدند، نشانه ی این امر وجود امم زاده های متعددی است كه در سراسر دو سوی البرز دیده می شود. در منطقه ی لاویج نور نیز مقبره ی چهار تن از سادات وجود دارد. با توجه به آن چه گفته شد آیا می توان افسانه ی موجود در دو بیتی امیر را صحیح پنداشت؟ پاسخ به این پرسش نیاز به تاملی عمیق دارد. جالب آن است كه این سنگواره به گونه ای نیست كه هر كسی در ذهن خود آن را با شكل اصلی فیل تطبیق دهد این سنگواره كاملاً شكل یك فیل عظیم الجثه است كه بر شكم خوابیدهف دارای خرطومی به شكل خرطوم فیل است، اگر چه قسمتی از آن را بنا به گفته مردم ، سودجویان شكسته اند. حال باید پرسید اگر این سنگواره یك فیل واقعی بوده است و افسانهی موجود در دو بیتی را بپذیریم چگونه در این مكان قرار گرفته است؟ جایی كه حتی اسبان چابك سواران عرب نتوانسته اند به ان راه یابند بعید به نظر می رسد كه چنبن فیل عظیم الجثه ای به آن جا راه یافته باشد و شرایط جغرافیایی و زیست گاهی این منطقه با توجه به كوهستانی بودن آن مكان مناسبی برای زیست فیل نیست. به علاوه منشاء پیدایش چنین افسانه ای (حضور امام حسن (ع)در منطقه) شاید وجود سلدات علوی زادگانی است كه به نقاط دور دست از جمله این مناطق گریخته اند، و مردم با مشاهده ی بزرگی و منش والا و به احترام كرامتشان، آنان را امام تصور كردند. نكته شایان ذكر آن است كه هر اسطوره ای رگه هایی از واقعیت را در خود دارد، شاید جابجایی شخصیت حسن بن زید علوی با امام حسن (ع) باشد. نكته دیگر اینكه اگر منظور از امام حسن(ع)در دو بیتی مورد نظر امام حسن عسگری هم باشد باز احتمال حضور ایشان با توجه به ایمكه در سامره تحت نظر بودند كاملاً منتفی است اگر چه مكان دفن نماینده ی ایشان، بنا به اقوال، در بلده ی نور باقی است بر این اساس شخصیتی كه در این افسانه آمده شاید همان حسن بن زید باشد كه بنا بر گزارش ابن اسفندیار و میر ظهیر الدین مرعشی و اولیاء الله آملی هنگامی كه از مقابل سلیمان بن عبدالله حاكم طاهری در ساری برای اولین بار گریخته بود، تا لاویج رود آمده، و به احتمال در ادامه مسیرش از لاویج نیز عبور كرد. ابن اسفندیار می نویسد « حسن بن زید به لاویج رود امد و مشورت طلبید از یاران خویش، و به او گفتند این جایگاه نكوست …»(۳) اولیاء الله آملی نوشته است: « داعی(حسن بن زید) به لاویج رود معسگر ساخت..».(۴) مرعشی می گوید: « بعد از چند روز داعی را از دیلمان و گیلان مدد رسید داعی از چالوس سوار شد و به خواجك (خاچك امروزی) نزول كرد سلیمان (ابن عبدالله طاهر) با اصفهبد (ملك الجبال قارن بن شهریار) به پای دشت آمد داعی به لاویجه رود معسگر ساخت.» افسانهی دیگری كه در ارتباط با فیل سنگی وجود دارد و آن را معجزه ای منتسب به امام حسن(ع) جلوه می دهد « تنیرو» است. شكلی كه شاید به مرور زمان بر اثر خروج آهك ها و گچ ها در كناره ی چشمه ی آبگرم به وجود امده آن را كاملاً شكل یك تنور ساخته است. تنور و محای كه آب از آن فوران می كند در ارتفاع خاصی قرار گرفته است، این همه دقت اتفاقی در كار طبیعت خود عجیب است. نفرین كردن امام در حق زنی و نیز درخواست قرصی نان از آن زن كه برخلاف طبع بلند و منش والا و منیع آن حضرت بوده، هم چنین آماده بودن ترازو برای وزن كردن نان همه گویای ان است كه دریابیم اسطوره از چه لایه ی نازكی، نقب به تاریخ و واقعیت می زند و تمییز لایه ی ظریف بین افسانه و واقعیت چقدر دقیق و دشوار است. فرجام سخن، ماندگاری این سنگواره در زمانی بس طولانی است، اگر به تاریخ یا واقعه ای كه در این افسانه آمده نگاه كنیم و یا پیدایی آن را به زمان سرودن دو بیتی منسوب به امیر پازواری بدانیم در هیچ یك از منابع تاریخ عمومی یا محلی نامی از این سنگواره ذكر نشده است. نگاهی دقیق تر به ان نشان می دهد كه به احتمال در دوره هایی نه چندان دور به وسیله ی افراد تغییراتی یافتهف چنان كه دیوار شكمی و پشت آن با لایه ای از ساروج یا سنگ های سیمانی پوشش یافته است، و این برای جلوگیری از فرسایش طبیعی، یا برای جبران تخریب های ناشی از دستبردهای انسانی بوده، كه به طمع یافتن گنج و دفینه ی موجود در آن، صورت گرفته است كه در دل خویش راز های سر به مهری از تاریخ فرمانروایان و حاكمان را پنهان كرده است و نیز به دست همان فرمانروایان ساخته شده؛ اما این نكته همچنان باقی است كه چرا تندیس موجودی را انتخاب كردند كه هیچ ارتباطی با شرایط طبیعی و جغرافیایی منطقه ندارد و حتی ذهنیتی نامانوس دارد. آیا سنگواره طبیعی از گچ وآهك بوده با توجه به این كه در كنار چشمه ی آبگرم قرار گرفته، و به دلیل شباهتش با فیل، فرمانروایان محلی ان را تكمیل كرده، به صورت سمبلی برای حكومت خود در آورده اند و در آن گنجینه های با ارزش خود را نهفته اند؟ می گویند اگر كسی بخواهد این سنگواره را خراب كند با حمله مارها و افعی ها روبه رو میشود، این حادثه چندین بار هم رخ داده است، این امر چه صحت داشته باشد چه نداشته باشد، سبب شده است كه افراد به ندرت جرئت نزدیك شدن به آن را داشته باشند و بدین سبب سنگواره كمتر به وسیله عامل انسانی تخریب شده است. به هر حال این سنگواره را چه به صورت سمبل، دفینه، آرامگاه، یا سنگواره ای طبیعی از گچ و آهك تصور كنیم بی مبالغه باید گفت در حد خود شاهكاری سترگ، و زیباترین اثری است كه به عنوان یادگاری از تاریخ، سبب ماندگاری هویت و حافظه تاریخ قومی و منطقه ای می تواند باشد، اگر چه منتسب كردن آن با معجزه ی یاد شده در دو بیتی امیر نمی تواند تطابق و سازگاری داشته باشد و این احتمال تقریباً منتفی است، شایسته است به دلیل اهمیتی كه دارد، مورد شناسایی و توجه قرار گیرد. در واقع این زیبایی وقتی كامل می شود و موجب شگفتی خواهد شد، كه در نظر بگیریم این سنگواره در سرزمینی چون هند با افریقا به عنوان سمبل یا نماد وجود دارد چندان عجیب نمی نمود، اما در این منطقه علیرغم گسیختگی جغرافیایی با زیست گاه اصلی فیل و عدم پیوند این سمبل با فرهنگ بومی چه می كند، موجودی غریب با منطقه كه بسیار زیبا و ساكت بر جایگاه خویش نشسته است و چون تصویری پروقار بر تابلوی این سرزمین نقش بسته است، چون تندیسی از غربت تاریخ است كه رنج دورافتادگی از وطن مالوف را در سینه دارد و نگاهش تا دور دست ها چون دیرینگی های سرزمین رویان رازناك و اساطیری است.

