محمد نادری(مملیكا)؛ جهانگرد، راهنمای سفر و بلاگره. اون سالها در صنعت نفت و گاز كار میكرده و زمانی تصمیم میگیره تا از حوزه مهندسی خداحافظی كنه و بیشتر به سفر بپردازه. محمد تورهای زیادی رو برنامهریزی و اجرا كرده، به ماجراجویی علاقه داره و از تجربههای جدید استقبال میكنه. اون در سفری كه به كشور مكزیك داشته از طریق سایت كوچسرفینگ، میزبانهایی رو پیدا میكنه و با این كار میتونه بیواسطه با مردم این كشور مواجهه داشته باشه. با ما همراه باشید تا با محمد بیشتر از تجربه زندگی با خونوادهای مكزیكی و كار داوطلبانه بدونیم.محمد از تجربه مهمان شدن و زندگی با یك خونواده مكزیكی به مدت دو شب میگه: "دو شب پیش این خونواده اقامت داشتم و باز هم تجربه جدیدی بود. دختر خونواده درخواست من رو قبول كرد، اتاق خودش رو داد به من، و دو شب پیش مادرش خوابید كه من یك اتاق اختصاصی داشته باشم. ازش پرسیدم چقدر مادرت رو دوس داری؟ گفت اون واسه من هیرو (قهرمان) هست. بعدا فهمیدم كه چون از باباشون جدا شده و بعدش تنهایی كل زندگی رو میچرخونه، این حس رو بهشون منتقل كرده. خیلی به بچههاش محبت میكرد. رابطه مادر و پسر ۱۷ سالش خیلی جالب بود. مثل دوتا دوست صمیمی با هم شوخی میكردن، خیلی اوقات دست تو دست هم صحبت میكردنو پسره اكثرا توی اتاقش در حال بازی كامپیوتری بود ولی مامانش كه میومد ظهور میكرد یهو. مادر خونواده خیلی محبت میكرد حتی به من. بهم گفت كه از یخچال هرچی دوس داری بردار، خونه خودته. یاد مهمون نوازی ایرانیا افتادم (البته ماها بعضی جاها شورشو در میاریم و اجازه نمیدیم طرف دست تو جیبش كنه و شنیدم بعضیا واسه مهموناشون حتی سوغاتی (از نوع گران قیمت) به جهت فقط خوشحال كردنشون و نه صرفا یادگاری نیز میخرن) به هر حال من عادت دارم اگر جایی میرم خریدهامو خودم میكنم و حتی باقی موندشو میزارم واسشون بمونه و با خودم نمیبرم."
اون در ادامه راجع به هدفی كه از مهمان شدن داره میگه: "هدف اصلی من دیدن زندگی اونها از نزدیك هست. حس اعتمادی كه ایجاد میشه، اینكه بتونم فرهنگ اینو داشته باشم كه سو استفاده نكنم، به چیزی غیر از استفاده از فضای خواب فكر نكنم، افكار منفی جنسی در صورتی كه در منزل جنس مخالف هستم نداشته باشم، اگر در خانه تنها بودم جایی سرك نكشم. هدف این سایت این بوده كه با این كار به هم كمك كنیم بتونیم طولانیتر و بیشتر سفر كنیم و به هم محبت كنیم و زندگیهای همو ببینیم، پس باید فرهنگشو داشته باشیم و اینجا رو فضایی برای تعقیب تخیلات جنسی یا صرفا مفت گذرانی نبینیم و البته همه اینها با قبول ریسك خطراتش هست، چون آدمهای بد همه جا هستن و منتظر سو استفاده." محمد در نهایت از پیشنهادات عجیبی كه بهش میشه میگه: "لطفا به من پیشنهاد ندین كه همونجا بمون برنگرد، یا مثلا قاچاقی برو امریكا، مهاجرت كن كانادا و اینا. هدف من سفر هست و اگر قرار بود مهاجرت كنم، سالها پیش از راه قانونی امكانش فراهم بود برام كه برم استرالیا. قصد ماندن در مكزیك و یا هرگونه كار غیر قانونی ندارم. هیچگونه مشاوره در این موارد هم نمیتونم بدم و بلد نیستم."

محمد از تجربه كار داوطلبانه و معاشرت با یك جهانگرد در مكزیك اینطور میگه: "آدم جالبی بود. توی سایت كوچسرفینگ نوشته بود یا باید پول بدید یا به من كمك كنید. در قبال یك چادر به هر حال دوست داشتم تجربش كنم و رفتم و یك چادر داد و من روزی دو ساعت اونجاها رو تمیز میكردم و اون چادر هم تعمیر كردم. میگفت با زن و بچه هاش شروع كردن به سفر و چندین كشور رفتن. توی تایلند در یك جزیره یك خوته بزرگ خریده بود ولی بعد از ۶ ماه میفروشه و ادامه سفر میدن. گ۴ت نتونستیم با محلیها ارتباط بگیریم. بعد از چند كشور و دیدن برزیل، به كانادا میره و یك ماشین كاراوان كه تقریبا خانه ای در حال حركت هست با قیمت ۵ هزار دلار میخره. در مسیرش از امریكا رد میشه. میگفت از نظر من امریكا یك كشور جهان سوم هست هرچقدر توی كانادا پلیسها با كلاس و مهربون بودن، اینجا بی منطق و عصبی و خشن. میگفت نمیدونم چرا جوانهای مكزیكی این بهشت رو میخواهند ول كنند و بروند در اون كشور زندگی كنن."

اون درباره داستان ساكن شدن این جهانگرد در خونهی فعلیش میگه: "به این ساحل در مكزیك كه میرسه تصمیم میگیره ساكن بشه. یك زمین اجاره كرده به قیمت ماهی ۱۰۰ دلار، یه خونه چوبی كوچیك ساخته الان اجاره داده، یه ماشین كاراوان دیگه هم خریده ۱۵۰۰ دلار و شبی ۲۵ دلار به مسافر اجاره میده، البته بدون سند. از زن قبلیش طلاق گرفته و خانمش دو تا كوچه پاسین تر زندگی میكنه و بچه ها ۲ هفته پیش این هستن و ۲ هفته پیش مامانشون. الان یك زن مكزیكی داره. یك حمام روباز ساخته كه اب حمام به میان گیاهان میره و میگه حتی این آب هم هدر نباید بشه. توالت خشك درست كرده و میگه خیلی مسخرس كه بشر توی آب دستشویی میكنه و آلودگی ایجاد میكنه، در صورتی كه به صورت خشك میتونه الودگی كمتر باشه و كُمپُست بشه. توی سوئیس یك تعمیرگاه دوچرخه داشت و ایدش این بود كه قطعات یدكی رو با قیمت خرید میفروشه، و تعمیر دوچرخه هم قیمت نداره. هر كسی هر چقدر خواست اخرش پول میده. همون ایده رو اینجا هم با ۳ نفر شریك انجام میده. مغازش دو ساعت در روز باز هست و خودش كلا ۲ روز میره و كلا ۴ ساعت در هفته. یك خونه سال بعد خواهد ساخت."
