سولماز اصل دینی؛ عاشق سفر، دانشآموختهی ادبیات فارسیه و نویسنده كتاب یك چمدان خاطره. اون سفرهای زیاد داخلی و خارجی داشته و به زیبایی دیدهها و تجربههاش رو توصیف میكنه، سولماز در سفری به استان اصفهان از شهر گل و گلاب و تاریخی "كاشان" دیدن میكنه و با كلمات تصویری از خانهها، كوچهها و اتمسفر جذاب این شهر ارائه میده پس با ما همراه باشید تا از طریق روایت سولماز اصل دینی، بیشتر و بهتر از كاشان بدونیم.سولماز شگفتیهای شهر كاشان رو اینطور روایت میكنه: "دورها آواییست كه مرا میخواند. خانهزاد كویر است و با سَری افراخته از تمدّنی دیرین و اصالتی فخیم، بر چشم و دل ایران و ایرانی خوش نشستهاست. در گذار از تاریخِ كهن و چنبرهی رویدادهای تلخ و شیرین، گویا تكیه بر دستواری كبریایی داشته كه توانسته، هنوز رد پایی از تمدّن چندهزار سالهی سیلك را در خود محفوظ بدارد. این شهر، شهر عاشقانهها است. عشقی درونیشده در اعماقِ گدازانِ روحش در هر ساختاری از آن پیداست، شاید به همین دلیل است كه حال و هوایی دلبرانه دارد، بارزترین تجسم از این دلربایی را در باغ فین تجربه میكنید. گوش جان به نوای آرامبخش آبی بسپارید كه از چشمهی سلیمانیه بر رگ و ریشهی این باغ جاری میشود و به سروهای كهنسالش زندگی میبخشد و شاید هم اندوه دلی را فرومیشوید. كاشان شهر گُل است؛ چه آن گلی كه از دار چوبی، بر زمینِ ترنج و لچكِ قالیاش میروید و چه آن گلی كه عرقِ سردِ تنِ تبدارش، در گلابدانِ فلّزی، بر طاقچهی خانههایش مینشیند. آن یكی چشمتان و این یكی مشامتان را مینوازد."
اون از رازهای كوچههای كاشان میگه و حسهامون رو با خودش همراه میكنه: "قدم زدن در كوچهپسكوچههای آن مانند گذر از لوكیشنِ فیلمی قدیمی است. خردهالهامی كافیست كه ذهن جستجوگر را به داستانپردازی وادارد، داستانهایی كه هر كدام رازِ مگویی در پیرنگ خود دارند. از كوچهها گذر كنید و بر بویِ كاهگل دیوارها و بامها، تاریخ را نفس بكشید و قوّهی تخیّلتان را بال و پر دهید، شاید در یكی از همین كوچههای آشتیكنان بوده كه پسرِ بازرگان دل از كف داده و در گرو عشقِ دخترِ سوگلپروری نهاده و یا شاید، دست قدرتمندی بر كوبهی مردانهی یكی از همین درهای چوبی، قلبِ زنی را، در آن سویِ در، نازكدلانه به طپش واداشتهاست. شاید خانهی دوست در بنبست كوچهی دوطبقهاش و در پسِ درهای شیشهایِ رویاها باقیست و شاید هنوز نجواها و خندههای ریزِ همپالَگیها، در گذرِ باباولی، گویاترین نوایی هست كه خاموش شدهاست و شاید دختركِ سادهدلِ كاشی، بر بالای دارِ شَعربافی، هنوز نقشهی دل بر طرح شَعر میخواند. كسی چه میداند؟"
سولماز به وجود قدیمیترین خانههای شهر و عناصر مثالزدنی اونها اشاره میكنه و در نهایت از مفاخر كاشان نام میبره: "كاشان و كاشانی به خانههای قدیمی و دلفریبی كه دارد، مینازد؛ چه تفاخر برحقّی. شاكلهی هر خانهای، مجموعهای خوشخطوربط و موزون از اجزایی است كه هر كدام اصالت و فرهنگ را به درستی معنا میكنند. از حوض و سرداب و آبانبارها گرفته تا مُقَرنَسكاریهای طاق و رواقِ شاهنشینها، سنخ و هویتی ایرانی دارند. خانه با صاحبش معنا پیدا میكند و كاشان با مردمانِ مهماننوازش. مردمی كه با شربتی خوشعطر و طعم، ممزوج با مهر و صفایشان، در سفالینهها خیرمقدمتان میگویند. مردمانی فرهیخته و باكمال، كه سهرابها و كمالالملكها، به ادبیات و هنر ایران تقدیم كردهاند. طرفهسرزمینی است كاشان! دیاری كه در آن وسعتِ خورشید، به اندازهی چشمِ سحرخیزان است."