«محمد بابایی» كه تجربه های زیادی از سفر به كویر دارد، می گوید: «كویر به خودی خود سرشار از رمز و راز است، چه برسد به كویری مثل ریگ جن كه نامش اتفاقات بی پاسخ بسیاری را به همراه دارد».
ریگ جن علامت سوال های بسیاری در خود دارد كه به اسرارآمیزترین منطقه ایران شهره شده است. بارها گردشگران و كویرگردان در گل و لجن و نمك این منطقه فرو رفته اند و خیلی از آن ها دیگر برنگشته اند.
سال های متمادی خبر فرو رفتن در گل و لجن این بیابان به هیچ مسافری جرئت ورود به این كویر را نمی داد. كار به جایی رسید كه عبور از این كویر، رویای كویرنوردان ایرانی و غیرایرانی شده بود؛ نداشتن چشمه و چاه از یك طرف و باتلاق های سهمگین نمك و تپه های ماسه از طرف دیگر، این منطقه را به دفینه گاه موجودات زنده تبدیل كرده است. البته امروز كویرنوردانی توانسته اند به «ریگ جن» سفر كنند و حتی كل آن را بپیمایند و برگردند.
«راضیه اكبریان» كه سال هایی طولانی ساكن سمنان بوده، می گوید: «رفتن به این بیابان همیشه برای من جذاب بود، ولی شنیده هایم در مورد اتفاقات مخوف این منطقه، هرگز اجازه این كار را به من نداد». وقتی از او میپرسم مثلا چه چیزهایی شنیده است؟ پاسخ می دهد: «حضور جن ها و صدای صحبت كردن آن ها با یكدیگر، شایع ترین چیزی است كه درباره این منطقه شنیده ام».
دانشمندان درباره اتفاقات رخ داده در این منطقه كه باعث فرورفتن ناگهانی انسان در خاك می شود، دلایلی را عنوان می كنند و یكی از عوالم آن را باد قوی و پرسرعتی می دانند كه در كویر می وزد و باعث ایجاد كانال های طولانی در این منطقه می شود.
به طور كلی بادها یكی از مهم ترین پدیده ها در شكل گیری اشكال عجیب و غریب روی زمین هستند كه خودشان دیده نمی شوند و همین هم رمز و رازها و داستان های بسیاری را درباره شان به وجود آورده است. آن ها یكی از سازنده های اصلی كلوت های شهداد در كرمان هستند؛ یكی از اعجاب انگیزترین پدیده های طبیعی، سازه های خاكی معروف به «نبكا» كه از زمین سر برآورده اند و طول شان گاهی به 10 متر می رسد.
بادها در هر منطقه ای از ایران اسمی و عملكردی دارند. دریانوردان ایرانی از قدیم برای آن ها نام های مختلفی گذاشته اند و ساكنان كویر هم انواع آن ها را به خوبی می شناسند. شاید «باد شمال» برای دریانوردان جنوب ایران یادآور توفان و خطر است.
«باد سام» برای اهالی مناطق خشك و گرم، باد مرگ است. البته باد سام كه مرحوم دهخدا آن را «باد سموم» معنی كرده، در بین بسیاری از مردم ایران شناخته شده است. اهالی آبادان باد داغی را كه از سمت عربستان می وزد، به این نام می شناسند و می گویند همین باد است كه همیشه با خود خاك و شن می آورد. حتی «حمزه اصفهانی» هم در كتاب «تاریخ سنی ملوك الارض و الانبیاء» درباره این باد و گذر آن در آبادان به سال 234 هجری قمری نوشته است: «باد سموم شدید وزید كه مردم مانند آن ندیده بودند. مدت آن زیاد از 50 روز بود.
آغازش از سوم حزیران (تقریبا مطابق تیرماه) و انجامش آخر تموز (تقریبا مطابق مردادماه)، این باد كوفه، بغداد و واسط را فراگرفت و به عبادان رسید و از اواسط به اهواز رفت و همگی رهگذران و كاروان ها را بكشت و چون به همدان رسید، مزارع را بسوخت و در صحرای سنجار موصل هر بشر و شجر و دابه را هلاك كرد و بازارهای موصل چند روز تعطیل شد و راه دهات از شهر منقطع گردید.»
مازندرانی ها هم باد گرمی را كه به محصولات كشاورزی شان خسارات فراوان وارد می كند، «باد سام»، «خشكه باد» و «گرم وا» می نامند.
به طور كلی این باد گرم در ایران بسیار مشهور است؛ از منجیل در گیلان تا زابل در سیستان و بلوچستان، هر كس درباره این باد داستانی برای تعریف كردن دارد، اما اهالی شهرها و روستاهای كویر مركزی، داستان ترسناك تری دارند؛ می گویند باد سام به هر كه بخورد، او را از درون می پوساند. یعنی ظاهرش سالم می ماند اما اجزای داخلی بدنش، نیست و نابود می شود.
غار مرگ و جنگل جیغ
مرگ و نیستی، یكی از عوامل ترس هر موجود جانداری است. وقتی پای مرگ در میان باشد، انسان ها می ترسند و درباره عامل مرگ قصه ها روایت می شود. تونلی تاریك كه انسان را می بلعد می تواند یكی از مهم ترین مكان ها برای گردشگری وحشت باشد، به شرط آن كه برای رفتن درون آن، غارنورد حرفه ای باشید.
از غار «پرآو» صحبت می كنیم؛ غاری بر بلندای كوهی عظیم به همین نام، كه در 12 كیلومتری كرمانشاه و در كنار روستای «چالابه» واقع شده است و داستان های ترسناك بسیاری درباره اش می گویند؛ غاری صعب العبور و عمیق كه جان عده ای را گرفته و به همین دلیل آن را «غار قاتل» نامیده اند.
ماجرای قصه های این غار بعد از اولین رصد آن آغاز شد. «افشین یوسفی» كوهنورد و غارنورد حرفه ای به ما می گوید كه نخستین بار هیئت های انگلیسی در دهه 40 توانست این غار عمودی را تا انتها پایین برود و سختی و سرمای بیش از اندازه این غار باعث شد تا دهه های بعد از آن هیچ ایرانی نتوانست این كار را انجام دهد.
برای تجربه هیجان و ترس، نیازی به نشستن پای فیلم های ژانر وحشت هالیوودی ندارید؛ می توانید به قصه ها و افسانه های قدیمی گوش دهید و به تماشای اشكال عجیب و غریب پدیده های طبیعی بنشینید تا هیجان و ترس را از نزدیك بچشید.
بارها شینیده ایم كه ایران كشوری است چهارفصل و برای هر گردشگری با هر سلیقه ای چیزی دیدنی در چنته خویش دارد؛ از تاریخ گردی گرفته تا طبیعت گردی و ماجراجویی. عموما هم ماجراجویی را مساوی با هیجان گرفته اند، اما این بخش در گردشگری بسیار مفصل تر از این هاست.
مدتی است كه گردشگری وحشت به یكی از تفریحات جذاب در جهان تبدیل شده است و ما هم میخواهیم به شیوه خودمان، به همین بخش از گردشگری بپردازیم و دلایل علمی این باورها را هم بررسی كنیم. برای این كار، هم سازه های ساخت دست انسان را كه موضوع وحشت شده اند، معرفی می كنیم و هم پدیده هایی از طبیعت را می بینیم كه از گذشته های دور محلی برای ترس و قصه پردازی بوده اند.
می خواهیم سراغ دودكش جن ها، تالاب ارواح و دره اژدها برویم. جایی را ه می گویند ستاره ای در آن سقوط كرده و نفرین شده را ببینیم و به مكانی برسیم كه آن را بخشی از كره مریخ دانسته اند؛ غار آدمكش، قنات تاریك، جنگل جیغ كش و كلبه وحشت.
جنازه ها لای جرز دیوار
قبرستان پیشینه ای طولانی در ترس دارد؛ مخصوصا اگر گورستانی عجیب و غیرمتعارف باشد. قبرستان روستای «تیس» در حوالی شهر چابهار، یكی از آن هاست؛ جایی كه از قدیم آن را به «گورستان جن» می شناسند. محلی های این روستا، این باور قدیمی را از والدین خود شنیده اند كه زیر این سنگ قبرها اجساد اجنه دفن شده است. چرا چون اندازه سنگ قبرهای این روستا بسیار بزرگ و غیرطبیعی است و روی آن ها اشكال عجیبی دیده می شود.
قصه های عامیانه رایج در منطقه، این ابعاد و اشكال سنگ قبرها را نه كار انسان كه كار اجنه می دانند. می گویند كسی تا به حال انسانی ندیده كه تیشه برداشته و برای دفن جسدش سنگ سخت را بتراشد.
جالب تر آن كه در قصه های منطقه این طور آمده كه شب ها اجنه بر سر قبر اجسادشان نشسته، تا صبح عزاداری می كنند و صدای ناله ها و گریه های این عزاداران در تمام روستا می پیچد؛ گرچه یك نفر از اهالی این منطقه می گوید كه خودش تاكنون چنین صدایی نشنیده اما پدربزرگش می گوید شب ها صداها عجیبی در روستا شنیده می شد.
روستای تاریخی «تیس» حالا تا 100 متری گورستان جن پیش رفته است، اما با این حال غروب كه می شود، كمتر كسی جرئت دارد از نزدیكی این گورستان گذر كند، چه رسد به آن كه بخواهد یك شب تا صبح كنار این گروهای عظیم الجثه بخوابد.
گورستان تیس به دلیل وجود سنگر قبرهای بزرگ و عجیبش در میان مردم به محلی برای قصه های ترسناك تبدیل شده است و نمونه آن را می توان در 35 كیلومتر شرق شهرستان «مشكین شهر» در جایی به نام «گورستان یری» هم دید؛ در این گورستان عجیب، 450 گور شناسایی شده كه ابعاد كوچك ترین آن ها سه متر و بزرگ ترین آن ها هشت متر است. همین هم باعث شده تا این محل همچون «گورستان جن» تیس، محلی شود برای رواج قصه ها و افسانه هایی كه غالبا ترسناكند؛ گرچه داستان گورستان های عجیب در ایران فقط منحصر به این دو نیست، اما بهتر است سراغ یكی از عجیب ترین گورستان های ایران برویم كه به تازگی كشف شده و هم در علم باستان شناختی مفید بوده و هم ترس و خوف بسیاری را به همراه آورده است. داستان كشف این گورستان، از زلزله ای آغاز شد كه هزاران نفر را با خود برد.
سال 1382، زلزله ای بزرگ بم را لرزاند و هزاران انسان را زیر آوارها مدفون ارگ تاریخی بم را ویران كرد. با آغاز مرمت این ارگ، پرده از رازی مخوف نیز برداشته شد؛ راز دفن اجساد كودكان در لا به لای دیوارهای ارگ بم. باستان شناسان، اسكلت 68 كودك و نوزاد را تشخیص دادند كه به صورت عمودی لا به لای دیوارهای خشتی و گلی ارگ بم دفن شده بودند.
در مورد این كه چرا این كودكان لا به لای دیوار دفن شده اند، بین باستان شناسان اختلاف است. قصه هایی نیز میان كرمانی ها رایج است؛ «فاطمه امینی زاده» كرمانی ساكن تهران، یكی از این داستان ها را برای ما تعریف می كند: «من شنیده ام علت این دفن ها حمله آقامحمدخان قاجار به بم و محاصره یك ساله ارگ توسط اوست. گویی ساكنین ارگ كه راهی به گورستان بیرون شهر نداشتند، چاره ای جز دفن اجسادشان در لا به لای دیوار ندیده اند».
البته جدای این قصه كه خود را به واقعه ای تاریخی وصل می كند، در بین برخی از مسن ها، داستان های ترسناكی هم از وجود موجودات عجیب و راه و رسم كشتن به ها توسط آن ها رواج دارد. یكی از نكات درباره این شیوه تدفین، آن است كه بیشتر اجساد كشف شده، پسر بودند. برخی هم مدعی هستند پس از زلزله سال 1382 معلوم شده كه همه اجساد كودكان باستانی نیست و از سده های گذشته هم در دیوارهای بم دفن شده اند. البته هیچ كدام از این نظریه ها توسط كارشناس میراث فرهنگی تایید نشده است و هنوز پژوهشگران در حال به دست آوردن شواهد تازه ای برای این معما هستند.

سوراخ های مرگ: آیین های تدفین قرن ها پیش شكلی متفاوت با امروز داشته است. وجود گورستانی های عجیب در اطراف روستاها و پیدا شدن استخوان های آدمی در مكان هایی كه تصویری از قرارگیری جنازه ها در آن نداریم، باعث شده حول آن قصه هایی شكل بگیرد. دفن كودكان لای جرز دیوارهای ارگ بم نمونه ای از آن بود. نمونه دیگر قلعه مقبره های «كوهكن» در نزدیكی شهر «جالق» استان سیستان و بلوچستان است كه می گویند روی سوراخ های دیوار آن اسكلت هایی پیدا شده است.
قلعه آدم خوار
حمام های قدیمی، قنات ها و قلعه ها، از مهم ترین مكان هایی هستند كه داستان های ترسناك درباره شان گفته می شود. مكان هایی متروك كه ظاهرشان هم ترس آور است. یكی از این مكان ها كه قصه های زیادی هم دارد، «قنات قصبه گناباد» است كه از میان هزاران رشته قنات بازمانده در كشورمان ایران، نامش افسانه های بسیاری را با خود یدك می كشد.
این قنات در بخش مركزی شهرستان «گناباد» در خراسان رضوی قرار گرفته است و افسانه ها و باورهای مخوفی درباره آن از زمان های بسیار قدیم در می ان مردم رواج دارد. «نرگس جمعه زاده» از اهالی گناباد، برای ما از این باورها می گوید: «من از زبان مادربزرگم قصه این قنات را زیاد شنیده ام. همیشه می گفت ساخت این قنات به این عمق، از دست بشر بر نمی آید و اجنه این قنات را حفر كرده اند».

او به ما می گوید كه براساس همین شنیده های محلی كه از قدیم رایج بوده، نام شهر گناباد هم در اصل «جن آباد» بوده و بعدها به شكل «جناباد» و سپس «گناباد» درآمده است.
افسانه ای دیگر ساخت این قنات را به دیوها نسبت داده است. حتی برخی مقنیان هم معتقدند كه در زمان های بسیار قدیم، شخصی به نام «طاهر با شناس» به دیوها دستور داد چاهی حفر كننده و به نقب زدن بپردازند و به این ترتیب اولین قنات را احداث كردند.
بنابر اطلاعات تاریخی، درباره زمان دقیق و علت احداث این قنات در بین پژوهشگران اختلاف نظر وجود دارد. نخستین كسی كه توصیف نسبتا مفصلی از آن آورده، «ناصر خسرو قبادیانی» است، با این حال بیشترین چیزی كه درباره اش می دانیم از افسانه هایی است كه دهان به دهان میان اهالی این شهر می چرخد.
«رضا سلیمان نوری» خراسان پژوه ساكن «مشهد»، به برخی از این افسانه ها اشاره می كند: «بر طبق یك افسانه، احداث قنات گناباد را به فرمان بهمن یكی از سلاطین قدیم ایران برای كفاره گناهی بزرگ منسوب كرده اند. براساس داستان معروف «دوازده رخ» در شاهنامه فردوسی، بنای قنات در شهر گناباد به قبل از پادشاهی كیخسرو می رسد. گذشته از روایات اسطوره ای كه حكایت از قدمت دیرپای این قنات دارد، بررسی های باستان شناسان با استفاده از سفال های جمع آوری شده از كنار دهانه چاه های اصلی، قدمت آن را به دوره هخامنشیان رسانده اند. اما در اكثر متون كهن هر جا كه نامی از گناباد به میان آمده نام قنات گناباد از پیشینه كهن تری برخوردار است.»
قلعه آدم خوار هم یكی دیگر از دست ساخته های متروك مانده بشر است كه محلی برا قصه پردازی شده است. می گویند قرن ها پیش، مردمانی كه به روستای «كورعباسلو» در استان اردبیل می رفتند، پس از بازدید از قلعه باستانی «بوینی یوغون» به صورت مرموزی ناپدید می شدند. گویی این قلعه آن ها را می بلعید. كم كم این دژ در میان اهالی روستا به قلعه ای آدم خوار مشهور شد و داستان های بی شماری درباره آن دهان به دهان میان مردم پیچید.

امروز، معمای این قلعه مخوف را به نوعی حل كرده اند. گویی استحكام این قلعه و دیوارهای مرتفع 300 متری اش، آن را از دو طرف غیرقابل نفوذ كرده بود. هر بار كه بازدیدكننده ای به سوی دیوارهای مرتفعش روانه می شد، دیگر باز نمی گشت. گویا چون بازدیدكننده ها از سوی به قلعه رفته و از سوی دیگر بر می گشتند، گمشده تلقی می شدند. با وجود این به گفته «سوسن پیرفرشی» یكی از شهروندان اردبیل، قصه های قدیمی این قلعه آدم خوار هنوز میان برخی اهالی رد و بدل می شود. او می گوید با وجود توجیه باستان شناسان، قصه ها همچنان به صورت سینه به سینه راه خود را می روند.
فقط دست ساخته های بشر نیستند كه محل ترس می شوند، طبیعت شگفتی های بسیاری در خود جای داده است زمین اگر دست به كار شود، می تواند پدیده هایی خلق كند كه اعجاب و شگفتی انسان را برانگیزد.
• خرابه های پرقصه: دست ساخته های متروك شده انسان، به مرور زمان مكان هایی برای شكل گیری قصه ها و افسانه های عموما ترسناك می شوند. قلعه های تاریخی و متروك، یكی از مهم ترین آن ها هستند. از این دست قلعه ها كه حالا قصه هایی تقریبا شبیه به م دارند و در افسانه های محلی، عموما این قلعه های متروك را خانه جن و ارواح دانسته اند، قلعه «زاهدان كهنه» در 27 كیلومتری شرق زابل و هفت كیلومتری شمال شهرستان «زهك» تا سال های محلی برای این نوع قصه بوده است.

خانه جن ها
«این جا را خانه جن و ارواح دانسته اند، حتی داستان هایی درباره ربودن دختران جوان توسط اجنه در این دره، در بین مردم منطقه رایج است. برخی باورهای قدیمی هم از ممنوع بودن ورود زن حامله به این منطقه می گوید. قدیم ترها اگر زنی فرزند ناقص به دنیا می آورد، آن را با اجنه این دره مرتبط می دانستند. نه تنها زن حامله كه بر طبق باورهای بومی های این منطقه، هیچ كسی نباید حتی به آن نزدیك شود چه رسد به آن كه درون آن قدم بگذارد.»
بسیاری از قصه ها و افسانه های رایج در میان مناطق، درباره پدیده هایی است كه در اطراف آنها وجود دارد؛ مثل افسانه هایی كه درباره «كال جن» در میان مردم شایع است و این یكی را «رضا سلیمان نوری» خراسان پژوه، برایمان روایت كرد.

ظاهر مسحوركننده این دره با دخمه هایی در دل دیواره ها و اشكال عجیب و نامتجانسش، هر قصه و افسانه ای را پركشش می كند. در امتداد برخی پیچ و خم ها، دیواره های بلند و سر به فلك كشیده، حتی اجازه رویت آسمان را هم نمی دهد. نقوش و برجستگی ها و خلل و فرج كف رودخانه حاصل از فرسایش آب، رمز و راز این جا را دوچندان می كند.
«دره جنی» یا «كال جن» دره ای است در اطراف روستای «ازمیغان» و در شمال شهر طبس در استان خراسان جنوبی. این دره در امتداد خروجی قناتی قرار دارد كه در نزدیكی آن واقع شده است. «كال» به دره یا مسیر ایجاد شده توسط سیلاب ها و جریان آب گفته می شود و بخش دوم یعنی «جن» عنوانی است كه افراد بومی این منطقه به آن اضافه كرده اند.
برخی افراد نظیر «رضا سلیمان نوری»، ظاهر عجیب و نامتعارف آن را دلیل ارتباط دره با اجنه می دانند. «محدثه ملكی» كارشناس ارشد ایران شناسی نیز كه درباره این دره زیاد شنیده است، علت این نام گذاری را عدم آثار حیات در این دره، در طول قرن های متمادی می داند. طبق نظر كارشناس سازمان میراث فرهنگی بنای این مكان به دوران ساسانیان باز می گردد و به نظر می رسد محل چله نشینی یكتاپرستان بوده است.
گذاشتن نام جن روی پدیده ها، فقط منحصر به «كال جن» نمی شود؛ «دودكش جن» در نزدیكی «ماهنشان» زنجان، یكی از شگفت انگیزترین و پرقصه ترین پدیده هایی است كه این نام را با خود دارد؛ سنگ بزرگی درون یك دشت، با چند ستون بزرگ رویش كه هر كدام سری قارچ شكل و همچون آدمیانی كلاه به سر دارد.
این پدیده، به «قلعه بهستان» هم شهرت دارد؛ چرا كه در زیر آن دژی قرار دارد كه قدمت آنرا به مادها یا ساسانیان نسبت داده اند. هم كناری این دو (دژی كه ساخت انسان در دل یك پدیده عجیب) باعث شده مردم از قدیم این سنگ بزرگ را محلی برا قصه ها و افسانه های ترسناك كنند؛ جایی كه جن ها در آن زندگی می كنند و موجودات زنده نمی توانند شب را در كنارش بمانند.
جالب است كه در حوالی ماهنشان كه در نزدیكی این «دودكش جن» قرار گرفته، دریاچه ای هست كه محلی ها آن را «پری» می نامند؛ قدیمی های این روستا می گویند كه از اجدادشان شنیده اند در گذشته درون این دریاچه پری دیده شده است. موقعیت این دریاچه هم باعث شده قصه های قدیمی حول و حوش آن بیشتر شكل بگیرد؛ این دریاچه در میان یك دشت وسیع قرار گرفته است و به همین دلیل مثل یك سراب جلوه می كند.
ستاره ها روی زمین
از طبیعت ایران، نمایش هایی مثل «كال جن» یا «دودكش جن» كم ندیده ایم؛ دره «چاهكوه» قشم با آن همه اشكال عجیب و غریبش، یكی از حیرت انگیزترین و جادویی ترین پدیده های طبیعت ایران است. «دره خزینه» لرستان و «دره راگه» در دشت رفسنجان هم از نظر اعجاب و شگفتی چیزی كم از آن ها ندرند، اما دو منطقه به نام های «دره ارواح» دزفول و «دره اژدها»ی كرمانشاه، به دلیل نام شان كمی بیشتر جلب توجه می كنند كه آن هم به دلیل شكل و موقعیت خاص و دور از دسترس شان است.

البته همه قصه ها و افسانه ها مربوط به جن و پری و ارواح نیست و برخی روایت های قدیمی از حضور دیگر سیاره ها در ایران حكایت می كند. مثلا كوه های سفیدی كه در جاده چابهار به گواتر قرار دارند و به خاطر اشكال عجیب و غریب شان، «كوه های مریخی» لقب گرفته اند؛ كوه های كوچك و بزرگی كنار هم كه رو به دریا قرار گرفته و منظره عجیب و حیرت انگیزی درست كرده اند.
یكی دیگر از این نوع پدیده ها، دره ای است كه به تازگی هم مكانی باری فیلمبرداری فیلمی با موضوعی ترسناك و ماورایی بود؛ «اژدها وارد می شود» ساخته «مانی حقیقی» در جایی ساخته شد كه آن را «دره ستاره ها» می نامند. جایی غریب كه سنگ و خاك به اشكالی عجیب درآمده و به همین دلیل از گذشته های دور درباره آن حكایت های خاصی رواج داشته است.
«احمد صفری» یكی از اهالی قشم، افسانه این دره را به ما می گوید: «پدربزرگ ها و مادربزرگ های ما همیشه قصه این دره را تعریف می كردند. می گفتند ستاره ای از آسمان افتاده وسط دره و این شكل ها را ایجاد كرده است. می گفتند به همین دلیل نفرین شده است و شب كه می شد هیچ كس جرئت نداشت داخل این دره شود، چون فكر می كردند شب ها اجنه در این دره رفت و آمد دارند.»
صفری این قصه ها را باور ندارد و می گوید كه مدت هاست پژوهشگران می دانند كه وزش باد در طول سال ها باعث ایجاد این اشكال عجیب شده است. او می گوید: «این دره در طول سال ها به دره ارواح و اجنه معروف بوده، چون شب ها صداهایی از این دره به گوش می رسد كه واقعا ترسناك است.» او می گوید احتمالا این صداها، صدای وزش باد لا به لای ستون های سنگی و ماسه ای دره است.
فرسایش، عالم اصلی تغییر شكل زمین است؛ وقتی باد و آب و خاك به هم بپیچند، در طول زمان پدیده هایی شكل می گیرد كه حیرت هر انسانی را بر می انگیزد. معمولا عجیب ترین و جالب توجه ترین این پدیده ها را می توان در مناطق كویری دید.
راز باد مسموم
یكی از داغ ترین نقاط روی زمین، منطقه ای است در كویر مركزی ایران و نزدیك به سمنان، كه در طول قرن ها هرگز محلی برای گذر كاروان و عبور انسان نشده و تا جایی كه می دانیم هیچ جانوری هم روی آن زندگی نمی كند. این جا «ریگ جن» است؛ جایی كه در طول قرن ها حول و حوش آن داستان های ترسناك و خوفناكی شكل گرفته است. هر بار كه سفر كویرنوردان به این منطقه ناتمام می ماند یا كسی در آن ناپدید می شود، این قصه ها دوباره بر سر زبان ها می افتد.
قصه هایی از گذشته مانده كه این جا محلی است نفرین شده؛ جایی كه اجنه در آن زندگی می كنند و ارواح پلید و شیاطین فرمانروایان آن هستند و اجازه ورود، به هیچ جانداری را نمی دهند. برخی از محلی ها هم می گویند هركس پا به این بیابان بگذارد، توسط زمین بلعیده می شود و دیگر باز نمی گردد.


وقتی برای نخستین بار در مهرماه 1370 یك گروه غارنورد از «كانون كوهنوردان كرمانشاه» به عنوان اولین فاتحان ایرانی، توانستند تا انتهای غار را پیمایش كنند، گروه های دیگری هم سعی كردند كه وارد آن شوند كه اتفاقات ناخشوایندی در آن افتاد؛ تاكنون حدود پنج غارنورد در این غار جان باخته اند كه جسد دو تن از آن ها هنوز داخل این غار 700 متری است. همین هم باعث شد ترس از غار بیشتر شود؛ به خصوص برای اهالی روستاهای اطراف آن.
«محمد اقدسی» كه در كرمانشاه ساكن است می گوید: «خاطره غاری كه جان بسیاری را بی رحمانه گرفته، از ذهن مردم پاك نشده است. این غار به عنوان غار قاتل شناخته می شود. خیلی ها آن را خطرناك ترین و ترسناك ترین غار می دانند».
از غار بیرون بیاییم و به جنگلی عجیب برویم؛ جنگلی كه جیغ می كشد؛ در توابع بخش «طرقبه» در جنوب شهرستان «مشهد»، روستایی است به نام «سربرج». پدیده ای وحشتناك در دل این روستا، سالانه جاذبه گردشگری هزاران ایرانی و غیرایرانی شده است. البته به غیر از كسانی كه در میانه راه پشیمان شده و راه بازگشت را در پیش گرفته اند.
«جنگل جیغ» را همان «جنگل سربرج» به گفته اهالی این روستا شب ها آرام و قرار ندارد. از غروب آفتاب تا طلوع خورشید صدای جیغ ها و فریادهای درختان این جنگل، وحشت و اعجاب بسیاری از اهالی را برانگیخته است. تا جایی كه دهیاری روستا دست به كار شده تا راز این درختان را فاش كند.

با اعزام كارشناس به این منطقه و انجام تحقیقات وسیع روی آن، اعلام شد این صداها مربوط به نوع خاصی از جیرجیرك است كه در زبان محلی به آن «كز» می گویند. سال های پربارش كه آب رودخانه «سربرج» خشك یا كم آب نیست، این جیرجیرك ها به درختان حمله كرده و لا به لای شاخ و برگ آن ها پنهان می شوند. نكته قابل توجه این جاست كه تنها چند سالی است كه این صداها از جنگل بیرون می آید، یعنی دقیقا از سال 1390 تاكنون كه همواره آب در رودخانه جاری است.
با وجود این تحقیقات و نسبت دادن علت این فریادهای شبانه جنگل، برخی معتقدند این صداها شباهتی به صدای جیرجیرك ندارد. «دلارام كاردار» یكی از اهالی مشهد كه درباره این جنگل زیاد شنیده است، می گوید: «من از بچگی با صدای جیرجیرك بزرگ شده ام و فكر می كنم صدای جیرجیرك با صدای جیغ فرق دارد».
البته از طرفی كارشناسان تعداد جیرجیرك های هر درخت را تا 3000 جیرجیرك تخمین زده اند. گرچه صدای این جنگل باعث ترس شده، اما جایی هم هست كه شكل درختان ترس ایجاد می كند.
«انبوه درختان خشك شده در میان این دریاچه، منظره ای مخوف و غیرعادی ایجاد كرده است». این را «محسن نیكجو» از اهالی مازندران درباره مكانی می گوید كه نام محلی آن هم خوفناك است؛ «دریاچه ارواح» یا «تالاب ارواح». از درون آب های این دریاچه، شاخه های خشكیده ای سر برآورده اند كه برای اهالی روستای «چلندر» كه در كنار این دریاچه هستند، محلی برای قصه های عجیب و غریب شده است.
این دریاچه كه در اصل «دریاچه ممرز» نام دارد، تحت حفاظت سازمان محیط زیست است و بدون مجوز نمی توان نزدیك آن رفت. بكر بودن و شكل عجیبی كه درختان و دریاچه در این منطقه درست كرده اند، باعث شده قدیمی ها این مكان را متعلق به ارواح سرگردان بدانند و توصیه كنند كه كسی شب را آن جا نماند.
واقعیت این است كه تمام این قصه های ترسناك یا بر اثر حادثه ای مانند مرگ انسان به وجود آمده اند یا شكل ظاهری شان باعث ترس شده یا دور از دسترس بودن و تاریك بودن شان آن ها را رازآلود كرده است. هرچه هست، این قصه های شفاهی به عنوان میراث ناملموس طبقه بندی می شوند و توانایی آن را دارند كه به قصه هایی ماندگار تبدیل شوند. فردوسی سال ها پیش با جمع آوری قصه های شفاهی و اسناد تاریخی، شاهكاری خلق كرد كه هنوز هم زنده و پویاست. جدای از این، می توان همراه این قصه ها به سفر رفت؛ نه سفری معمولی، بلكه سفری به عمق ترس و وحشت.