قلعه دم دم در سال ۱۰۱۸ هجری قمری بر فراز كوهی به همین نام در ارتفاعات برادوست در ۱۸ كیلومتری جنوب غربی ارومیه ساخته شده است. این قلعه به علت ارتفاع زیاد از سمت شمال و جنوب واتصال آن به صخره سمت غربی كه نزدیك به زمین است، دارای حصار محكم و دروازه ای از در سمت جنوبی است. قلعه از پنج قسمت تشكیل می شود كه عبارت است از: قسمت اصلی، قسمت پایین و بیرون دروازه شرقی، در قسمت شرقی قلعه و منتهی الیه صخره، برجی عظیم بنا شده كه خود در حكم قلعه بوده است. آب مصرفی قلعه از حوضی تامین می گردید كه با آب باران پر می شد. در قسمت شمالی قلعه چشمه ای است كه آب چشمه ای است كه آب كمی دارد. در كنار چشمه حوضی قرار گرفته كه با گنبدی پوشانیده شده است و برای حفاظت از آن نیز برجی احداث شده كه به قسمت اصلی متصل است. در قسمت جنوبی داخل قلعه گودالی احداث شده بود كه زمستان ها با یخ وبرف پر می شد وزیر آن حرفی ساخته شده بود كه در ایام كم آبی از آن استفاده می شد. برای محافظت این قسمت نیز قلعه مانندی بنا شده بود كه آن را جای یخ یا جای برف می گفتند.
روایات تاریخی قلعه دم دم
یكی از نمونه های قابل توجه رویداد قلعه دمدم می باشد. از این رویداد دو روایت وجوددارد ؛یكی روایتی كه اسكندربیگ منشی مورخ دوره شاه عباس صفوی در كتاب عالم آرای عباسی آورده ودیگری بیت كردی دم دم می باشد كه كس یا كسانی ناشناس آن را سروده اند و از دوره صفوی سینه به سینه نقل گشته تا به امروزرسیده است.
روایت اول از رویداد دمدم روایت مسلط از این واقعه است و به عنوان روایت مرجع شناخته میشود ،اما روایت دوم یك روایت حاشیه ای به حساب می آید كه كسی از مستشرقان و مورخان تا كنون به آن توجه نكرده و اصولا از آن اطلاعی ندارند. برای فهم تفاوت این دو رویداد و نوع نگاه آنها به این واقعه به صورتی مختصر به مقایسه این دو رویداد می پردازیم؛

روایت اسكندربیگ از دم دم
” ذكر مخالفت و عصیان امیرخان برادوست” این عنوان روایت اسكندر بیگ است و می خواهد به شرح عصیان و نافرمانی امیرخان بپردازد ،پس از آن از چگونگی لطف و مرحمت شاه عباس در حق امیرخان سخن می گوید و اینكه شاه عباس به او مناطقی را واگذار كرده و امیر خان نیز” دست اردات بر سینه اخلاص نهاده”است.
اما امیر خان كم كم قدرتمند می شود و به گفته اسكندربیگ” در اندك روزی بخار نخوت و غرور به كاخ دماغش راه یافته و ” از تعصب مذهب یا شرارت نفس با امراء قزلباش آن سرحد عناد ورزیده ,سودای استقلال و استبداد در سودای خاطرش جای گرفته بود …” روایت گر ، امرای كرد را وحشی صفتان طوایف انسان می نامد و پس از آن از چگونگی ساخت و استقرار امیرخان در قلعه دمدم، كه او آن را رای نفاق آلود امیرخان می نامد.در توصیف روابط خان با حكام و امرای صفوی ،اسكندربیگ منشی رفتار امیر خان را از سر خلاف،عصیان،سركشی و طغیان می داند و رفتار امرای صفوی را مبتنی بر لطف،مدارا و بنده وازی.
در ادامه روایت، روایت گر به شرح تنش بین صفویان و خان دمدم می پردازد و این تنش به مرحله ای می رسد كه قلعه دمدم از سوی لشكریان صفوی محاصره می شود . در جریان محاصره یكی از امرای صفوی با امیرخان مذاكره می كند،مورخ شاه عباس امیرخان را در هنگام مذاكره این گونه توصیف می كند؛” امیرخان از مكر و حیل ظاهر خودرا به تاج و هاج و لباس اخلاص غلامی آراسته چنان نمود…” مذاكرات بین دو طرف به نتیجه نمی رسد و اسكندربیگ دلیل آن را چنین ذكر می كند ؛ “القصه خبث باطن او ظاهرگشته مشخص شد كه گفتگوهای او محض چاپلوسی و حیله اندوزی بوده وبه متانت و استحكام قلعه مغرور گشته سلوك طریق عناد و استكبار اختیار نموده است …”
در ادامه روایت اسكندر بیگ به شرح محاصره چند ماهه قلعه می پردازد و همه جا از شجاعت مهاجمان قزلباش سخن می گوید وآنها را غازیان مینامد. علی رغم مقاوت شدید امیرخان و جنگاورانش در مقابله با مهاجمان صفوی ،مقاومت قلعه كم كم درهم شكسته می شود و اسكندربیگ می نویسد “قلعه را به توفیق الله به زور بازوی مردانگی و قهر و غلبه مفتوح سازند..”بدین ترتیب امیرخان تسلیم می شود و قلعه توسط صفویان اشغال می شود. اگرچه امیرخان و متحد او خان ابدال مكری برای جلوگیری از قتل عام تسلیم سپاهیان صفوی می شوند ،اما همگی آنان بلافاصله و بعد از اندك مقاومتی در محاصره سپاهیان صفوی قتل عام می شوند. اسكندربیگ منشی این قتل عام را ناشی از یك سوءتفاهم می داند و این گونه روایت اسكندربیگ از دمدم به پایان می رسد.

روایت دوم ؛ بیت دمدم
دلم ناراوه ستی له به ر ئه وه ی غه می له به ر ئه وه ی ژانی
بانگیكم وه به ر خودای ، ئه وی دیكه م به ر پیغه مبه ری ئاخر زه مانی
این آغاز بیت با صدای حزن انگیز بیت بیژ است ، سراینده بیت در آغاز بیت به خداوند،شخصیت های دینی و كسان تقدیس شده پناه برده و از آنان طلب یاری می نماید. پس از آن سخنان امیر خان با خان ابدال مكری رانقل می كند؛
بلا بوت بم به برایه كی دایك و بابی یه …/ده مانچانت بو ده شكینم جوی له میسری یه /تفه نگانت بو ده شكینم خانی قوم جوی له وه ستا شاقولی یه…/ مه گه ر ئه و شه ره كی كردبی روسته می مازندرانی له بن كیوی ده ماوه ندی سپی دیوی ده هینا زه وتی شیری یه …
دلی خانی به برینه ،چه ند به برین به برینه
بوت ده چمه گولی دمدمی،چ دمدمیكی ره نگینه /چومی باراندیزی دیته خواری چه ندی زولال و شیرینه /لیم بویه قه سریكی جندی یه خه مخواری ده بریه وه…
پس از آن راوی سخنان شاه عباس خطاب به حسن خان را به نظم در آورده است ؛ حه سه ن خانه /بلا بكه ین تگبیر و رایانه /به سه رمان داهات زستانه /زستان چوو و رابرد هاوینه /رابه به دل و یه قینه /زوكه شوغلم بو پیك بینه /دمدم له بو بسینه / ئه وسال حه وت سال له من یاغینه…
حسن خان در مقابل خواست شاه عباس ابتدا امتناع می كند و میگوید كه از طرف رومی ها-عثمانی- برای او كمك فرستاده می شود و ما را شكست می دهد،اما شاه عباس به او وعده كمك داده و بدین شكل حسن خان را راهی دمدم میكند.آنگونه كه بیت بیژ میگوید از سراسر قلمرو صفویان برای محاصره قلعه دمدم لشكر گردآوری شده ،هرات،ایروان،كشمیر،گیلان،سنه،كرماشان و.. به گونه ای كه ؛
له قوشه نی له توغیانی/دار و به رد هاته هه ژیانی /توز گرتی به ری ئاسمانی/بوه روژی ئاخر زه مانی

راوی در مورد این لشكر می گوید؛
له و كافری ده به فیله /سه ری رمبیان ده لیی بیله و این شبیه واژگان عالم آرای عباسی درباره بدمذهبی دمدمیان می باشد.
كم كم لشكر به دمدم نزدیك می شود و این خبر هم به خان داده م یشود؛ جواب چو له بو خانی یه /چاكه خو بكا قوی یه /عاله م بو ئه و بزوتی یه/ چاك شه ریك له سه ر دینی یه
در این هنگام خان می گوید اگر او شاه است من نیز خان هستم و همه آنها را از بین خواهم برد .لشكریان صفوی دمدم را محاصره كرده، جنگ بین جنگاوران دمدم و لشكریان صفوی شرو ع می شود؛
دمدمم به ردی مه یدانی /لیی ده ن توپی ئیسفه هانی/توزگرتی به ری ئاسمانی…دمدمم به ردیكی شینه /چوارزستانه پینج هاوینه /تییدا خانی له پ زیرینه/زه فه ریان پی نه به ردینه …
راوی بیت نیز مانند اسكندر بیگ منشی ،جنگ خان را غزوه می نامد .پس از آن بیت بیژ از خیانت حه مه دبه گ نامی سخن می گوید كه از دمدم فرار كرده و به لشكریان صفویه می پیوندد.او سرداب قلعه را به لشكریان نشان داده و این مساله برای ساكنان قلعه بسیار مشكل ساز می شود.بخشی از روایت اسكندربیگ به این اختصاص یافته ودر بیت نیز به این مساله اشاره شده است.اما بارش برف مشكل كم آبی را رفع كرده و تلاش لشكریان صفوی در این باره بی اثر می شود.
پس از آن دوباره صفویان از خان می خواهند تسلیم شود، ولی خان ؛ كوتیه تایفه ی خه زایی یه :هه رچی هه لی قه یدی نی یه /هه رچی بمری فیدایی یه /هه رچی بكوژری خه زایی یه …
بیت بیژ دوباره از زبان خان شخصیت های دینی و كسان تقدیس شده ر به یاری می طلبد :
سواریك هاتووه ئه سپی شی یه /خان ده پرسی ئه وهه كی یه /خان ئه وه گوره ی پیروتی مه رگی یه
سواریك هاتووه به نادری/ كه س نی یه چه كانی وه رگری/خان ده پرسی ئه وهه كی یه/خان ئه وهه عه زره تی خدری/
سواریك هاتووه له بو گشتی / به ویه سوره تی به هشتی /خان ده پرسی ئه وهه كی یه/ئه وهه وه یسی ماهی ده شتی
یاری طلبیدن خان از این شخصیت ها در هنگامه ی آخرین مقاومت های قلعه در برابر لشكریان صفوی می باشد: خان ئه بدال و كاكه خانه /حه وت شه وان و حه وت روژانه/شه ریان ده كرد به شیرانه /شیران نه یاندی كیلانه /له ش كه وتبون وه كی گردانه/ خوین روی هه ر وه ك جوگانه..
كاكه خان كه گویا پسر امیر خان بوده ،در جنگ كشته می شود .آنگاه نوبت به امیر خان می رسد و خان نیز:
بانگم وه به ر میری میران/خان بو خوی ده كا ته گبیران / حه وت پولی دایه به ر شیران /بانگم وه به ر پادشای قودره تی /خانیان شه هید كرد به كوتكی خیوه تی /هاوار و رورو دمدمه
بدین ترتیب خان كشته می شود و پس از آن به قول بیت بیژ عجم ها از قلعه بالا میروند و قلعه توسط عجم ها اشغال می شود و بیت بیژ ، اینك تعزیه خوان نابودی قلعه است و با صدایی حزن انگیز می گوید:
كوانی سواری ده نازنین؟… هاوار و رورو و دمدمه
اما در آخرین لحظات تصرف قلعه، خاتون خان همراه با زنان دیگر خود را از قلعه به پایین پرتاب می كنند تا گرفتار عجم ها نشوند.بیت در اینجا به پایان می رسد ،هرچند دنباله ای دارد ؛ولی این دنباله در دوره های دیگر به آن افزوده شده و نكته ی قابل توجهی دارد و آن اینكه راوی یا راویان از این شكست خان ناراحت بوده اند و خواسته اند به هر نحوی كه باشد از عجم ها انتقام بگیرند!
در مورد حاشیه های تصرف قلعه دم دم از جانب صفویان روایت شفاهی متفاوتی نیز وجود دارد كه گویا سینه به سینه نقل شده است. در این روایت از جنگ آمده است ” سپاهیان شاه عباس چندین بار به قلعه دم دم حمله بردند ولی به دلایل استحكام و موقعبت خاص قلعه نتوانستند وارد قلعه شده و هربار با شكست مواجه شدند. یكی از مشاورین شاه عباس به وی پیشنهاد میكند كه به جای حمله باید قلعه نشینان را از فرت تشنگی و گرسنگی ناچار به تسلیم یا هلاك سازیم. شاه عباس بی درنگ این پیشنهاد را قبول می كند و در نزدیكی قلعه چادر می زند. بعداز چند روز كه منابع تامین غذای قلعه قطع می شود خبری از تسلیم یا مرگ امیرخان مكری و اطرافیانش نمی شود. شاه عباس كم كم از تصرف قلعه نا امید می شود تا اینكه شخصی از درون قلعه نزد شاه عباس می آید و راه تسلیم شدن امیرخان و افرادش را به شاه عباس می گوید. وی به شاه عباس می گوید ساكنین قلعه برای چندین ماه غذا و خوراك دارند ولی تنها راه تسلیم آنان قطع آبی است كه وارد قلعه می شود. بر اساس این پیشنهاد شاه عباس با راهنمایی های این فرد سرچشمه آب را كشف و از ورود آن به قلعه جلوگیری می كند. بعداز چند روز ساكنین قلعه از فرت تشنگی ناچار به تسلیم می شوند اما به شرطی كه كشته نشوند. شاه عباس این شرط را قبول و آنان تسلیم می شوند. اما به محض تسلیم شدن نخست سر كسی كه سرچشمه آب را به وی اطلاع می كند قطع می كند و سپس امیرخان و اطرافیانش را قتل و عام می كند…”
مقایسه دو روایت
روایت اول ،روایت حاكم از رویداد دمدم است ، در این روایت راوی كه خود مورخ دربار شاه عباس بوده از موضع صفویان به شرح آن می پردازد.در روایت او دوگانه ای شاه و رعیت وجود دارد ،شاه دارای قدرت و مشروعیت بوده و رعیت باید مطیع او باشد.از نظر مورخ مربوطه شاه همواره منبع لطف،التفات ،رحمت و بزرگواریست. سرپیچی از فرمان شاه كه همواره سرچشمه بزرگواری بوده،در واقع به منزله نمك نشناسی و طغیان و عصیان می باشد.فرد عاصی و طغیان گر همواره بر خطاست و یا باید ازعصیانش توبه كند یا اینكه محكوم به نابودی است . در جای جای روایت اسگندربیگ این نگاه وجود دارد و در كنار این نگاه ،نگرش مذهبی او نیز در كافر نامیدن امیر خان دیده می شود.این روایت به صورت روایت غالب و مسلط از رویداد دمدم در آمده و در دیگر منابع تاریخی نیز به همین صورت نقل شده است.و این خود گویای تام و تمام پیوند تاریخ و قدرت می باشد و جالب انكه همین روایت برای محققان امروز شكل روایت مرجع را به خود گرفته است.
اما روایت دوم ،این روایت كمتر درگیر جزئیات است و شاید زبان نظم گونه ی آن جلوی بیان جزئیات را گرفته ،اگرچه بیت بیژ گاهی زبان شعر را وا می نهد و خود به شرح داستان می پردازد.
این روایت برخلاف روایت اسكندربیگ ،خان را نه یك یاغی ،بلكه امیری می داند كه از سوی صفویان مورد هجوم قرار گرفته و برای دفاع از خود در قلعه موضع گرفته است. او خود را خان می داند و حاضر نیست به اطاعت شاه گردن نهد ،اگرچه در ابتدا به مذاكره با امرای صفوی می پردازد ،اما هم خود او و هم نزدیكانش متوجه مكر و دروغ عجم ها شده و مقاومت را بر تسلیم ترجیح می دهندو در مقابل انبوه لشكریان صفوی به مقاومت و مقابله پرداخته و سرانجام همگی كشته می شوند.
بیت دمدم ،روایت گر مقاومت گروهی است كه از خود دفاع می كنند. این مقاومت ،مقاومتی مشروع بوده؛ بیت اگرچه به زبان نظم است ،اما به جز دنباله نهایی آن كه مربوطه به خود بیت نیست،كمتر عنصر اغراق در آن به چشم می خورد ،گویی اینكه بیت بیژ می خواهد آن مقاومت را به صورتی عینی به تصویر بكشد.
البته دمدم به دلیل آنكه مرتبط با قدرتی ضعیف و خرد است ،در حاشیه قرار گرفته و جزوی از فولكلور به حساب می آید و نه آن هنگام ونه اكنون توان هماورد جویی با روایت مسلط را ندارد.
به هر حال رویداددمدم به خوبی نشانگر تاریخ حاكمان و محكومان می باشد. و چه بسیار رخدادهایی دیگر از این گونه كه روایت حاكمان و محكومان از گذشته را نشان می دهند.
