سنگنوشتهٔ داریوش یكم در نقش رستم سنگنوشتهای در آرامگاه داریوش یكم در نقش رستم است. سنگنوشتهٔ داریوش یكم را هرتسفلد در ۱۹۲۳ تشخیص داد، و خیال كرد كه متن آرامی همان سنگنبشته ی داریوش است، ولی بعداً معلوم شد كه از یك نفر بنام «اردشیر» نام می برد و در نتیجه تاریخش را زودتر از ۴۶۵ (سال جلوس اردشیر یكم) نمی توان پذیرفت. هنینگ در سطر چهارم آن نام س_و_ك_(سلوكاس) را تشخیص داد، و آن را متعلق بدوره ی سلوكوس نیكاتور (حدود ۲۸۰ ق.م) دانست، اما آلتهایم استدلال كرد كه آمدن نام سلوكوس بی لقب شاه، مبین آن است كه وی سلوكوس اول بوده است، و وی در ۳۰۵ ق.م لقب شاهی گرفته بود. بنابراین سنگنوشتهٔ داریوش یكم می بایست به حدود ۳۱۲ تا ۳۰۵ ق.م تعلق داشته باشد. كوشش های بعدی در خواندن سنگنوشتهٔ داریوش یكم كامیاب نبوده، و نویسنده و مقصود و مورد استفاده اش معلوم نیست.
نخستین نبشته در قسمت بالایی است و به DNa مشهور است و دومی بر كنار درگاه ورودی آرامگاه كنده شده و بهنام DNb معروف میباشد. هردو نوشته جنبهٔ شاعرانه دارند و تجلی مؤثری از شخصیت و نبوغ داریوشاند و خصوصیات وی را به نیكی روشن میسازند. او نبشتهاش را به دو بخش تقسیم كردهاست. یكی نبشتهای همگانی و بیطرفانه (DNa) و دیگری، نوشتهای شخصی(DNb).
بعد از این تا ۵۰۰ سال اثری در نقش رستم نمی شناسیم. در این مدت پادشاهان محلی در فارس فرمانروائی می كردند كه می كوشیدند آئین و سنن هخامنشی را نگذارند، و در این استدلال جوئی چنان بی پروائی می نمودند كه گاهی به شاهنشاهان اشكانی نیز بی اعتنائی می كردند. در آغاز این عهد مقدونیان بر ایرانشهر حكومت داشتند، لیكن ایرانیان اشكانی آنانرا بیرون راندند، و سپس چون سدی استوار در برابر غربیان و شرقیان مهاجم ایستاده، از ملت خود دفاع كردند.
در مورد نقش آنان در تاریخ ایران، بجاست سخنانی از استاد گیرشمن در اینجا بیاوریم:
خوشبختانه بر اثر تبتعات جدید كه در زمینه ی تاریخ، آئین، هنر و تمدن مادی عصر مورد بحث بعمل آمده، بتدریج چهره حقیقی پارتیان اشكانی و نیز وضع ایران _ كه ایشان مدت پنج قرن بر آن حكومت می كردند_ آشكار می شود. در آغاز این امر جز فتح ایالتی كوچك و كم ارزش كه در خارج شاهنشاهی سلوكی واقع بود چیزی نمی نمود، ولی بتدریج مانند لكه ی روغنی وسعت یافت. و آثار یونانیت مختصر را از صفحه ایران زدود. جنبش اشكانیان در سمت مغرب مصادف با توسعه ی روم _كه به هر جا كه یونانیت از آن رخت می بسصت قدم می نهاد _ بسوی مشرق گردید. عاقبت زمانی فرا رسید كه دو ملت ایران و روم كه میراث مادی و حتی معنوی یونانیت را بین خویش قسمت كرده بودند، خود را در مقابل یكدیگر در دو ساحل فرات مشاهده كردند. یكی حق وراثت هخامنشیان و سلوكیان را برای خود قائل بود و بنابراین می خواست شاهنشاهی قدیم را با مخرجهای آن واقع در بحرالروم مجدداً برقرار سازد؛ دیگری به اراده ی قیاصره، خود را وارث اسكندر می دانست و مایل بود بر تمام آسیا و از جمله هندوستان استیلا یابد.
در مدتی قریب به سه قرن، ایران به عنوان مدافع در مقابل روم با شدت مقاومت كرد و كلیه ی اقدامات رومیان _ به استثنای چند پیشرفت موقت_ به شكست منتهی گردید. ایران كه گرفتار چنین منازعه ای طولانی شد، اسلحه بدست گرفت و در مقابل قدرتی بسیار موحش چون قدرت امپراتوری روم نبرد كرد و فاتح گردید. كشور مزبور از این محاربه سودی برد، و آن اینكه سلسله ای كه بر آن حكومت می كرد نفخه ای جدید از روح جنگجویی قدیم ایرانی _كه اندك زمانی در دوره ی آخرین پادشاهان هخامنشی متروك شده و در زمان سلوكیان فقط پرتوی از آن باقی مانده بود _ در او دمید.
این منازعه با روم نتایج مثبت دیگر هم برای ایران اشكانی ببار آورد. شكست كراسوس، مهاجمه ی پاكر به سوریه، بدبختی آنتوینوس، گذشته های اغسطس، به ایرانیان فهماند كه ایشان منابعی در دست دارند كه بوسیله ی آن می توانند در مقابل مهاجمه مغرب ایستادگی نمایند و استقلال و تمامیت كشور خود را حفظ كنند. در روح ایرانی، وجدان ملی كه در زمان فتوحات ارشك و تیرداد به هیچ وجه وجود نداشت، بتدریج ایجاد شد. این انتباء پیشرفت كرد، و شاید شعبه ی جدید سلسله اشكانی را كه از آن استفاده كرد تكیه گاه و پشتیبان خود یافت، از اینرو جلوه ی آن در زمینه ی سیاست، دین و هنر ملت آشكار است.
ایران در زمان پارتیان، در همان حال كه در مقابل روم از خود دفاع می كرد، همه ی وزنه مهاجمات بدویان را _كه بعض آنان از استپهای شمال شرق و برخی دیگر از معابر قفقاز وارد می شدند _ تحمل نمود. در این منازعه، ایران خدمتی عظیم به جهان كرد، زیرا او بود كه شاید از همه ی تمدن كهن آسیای غربی_ كه خود یكی از وراث آن بشمار می رفت _ مدافعه نمود و آن را از تخریب نجات داد.
ایران، هر چند بر اثر محاربات داخلی كه ناشی از فقدان قدرتی قوی بود فرسوده و كوفته شده بود، معهذا در سه سر حد بر دشمنان خارجی فایق آمد همچنانكه در طرح داخلی موفق شد روح ایرانی را احیاء كند. پارتیان اشكانی، بر اثر این دو موفقیت، جای ساسانیان را آماده ساختند و شاهان سلسله اخیر از آن استفاده بسیار بردند و به نوبه ی خویش وحدتی ملی و تمدنی ایجاد كردند كه شاید هرگز وحدت و تمدن ایرانی محض نظیر ان تولید نشده بود. «تجدد و احیای ناگهانی ساسانیان اسطوره ای به نظر می آید.» پارتیان رابط بین آنان و هخامنشیان بوده اند
