ریپورتاژ آگهی
روستای باشتین

روستای باشتین

بیهق نام دیرینه ناحیه ‌ای از خراسان بوده كه اكنون آن را سبزوار خوانند. سربداران نام جنبشی از شیعیان ایران، در سده هشتم خورشیدی بود.
  • 1402/02/23
  • استان : خراسان رضوي
  • شهر : داورزن
  • دسته : روستاهای ایران
آدرس : خراسان رضوی، داورزن، باشتین
تلفن : 66059000-021

بیهق نام دیرینه ناحیه ‌ای از خراسان بوده كه اكنون آن را سبزوار خوانند. سربداران نام جنبشی از شیعیان ایران، در سده هشتم خورشیدی بود. پس از یكصد و بیست سال چیرگی قوم تاتار و مغول بر ایران و بسیاری از مناطق آسیا، جنبشی مرمی در باشتین و سبزوار خراسان علیه ستم و تعدی فرمانروایان مغول و عاملان آنان با شعار (سر به دار می‌ دهیم، تن به ذلت نمی‌ دهیم) رخ داد. تلاش پیگیر رهبران آزاده این قیام، منجر به تشكیل حكومت مستقل ملی و شیعه مذهب ایرانی در خراسان شد. مردم ایران در طول تاریخ شاهد حضور حكومت ‌ها و سلاطین و قدرتمندان بسیاری بوده ‌اند، اما در میان آنها مغولان روایتی ترسناك دارند، چرا كه این سرزمین به یكباره شاهد هجوم كسانی شد كه زیرو بم این سرزمین را به غارت شخم زدند و مردم را به هلاكت رساندند. در زمان هجوم مغول به ایران دو سلسله خوارزمشاهیان و سلجوقیان همزمان حكومت می‌ كردند و همراه آنان هم فرقه اسماعیلیه برای خود قدرتی داشت. اما به یك چشم برهم زدن به اراده چنگیز خان هر سه این نیرو در هم شكست و بیش از یك قرن سرزمین ایران و مردم آن تحت سلطنت مغولان قرار گرفت. تاریخ سربد‌اران واقعیتی است از تاریخ ایران است كه نشان از همبستگی و همراهی مردمی دارد كه سال‌ ها به‌دنبال موقعیتی می ‌گشتند تا با قیامی یكباره، سایه ظلم و ستم را از سر خود و سرزمین ایران بردارند، گرچه این قیام در نهایت با شكل‌ گیری حكومتی محلی در منطقه خراسان و بعد ها با كش و قوس ‌های قدرت ‌طلبانه بین سران آن به آنچه كه می‌ باید نرسید، اما در آن همه تاریكی، شمعی پر از نور بود.

پس از مرگ ابوسعید بهادر خان، امیر مغول، جنگ‌ های داخلی به خاطر كسب قدرت بین سران مغول درگرفت و در این گیر و دار روستاییان و شهر نشینان از غارت و چپاول و تجاوز لشكریان و برخی از امیران فئودال سخت زیان دیدند. البته این جنگ و ستیز قبل از مرگ ابوسعید بهادر خان وجود داشت و بی‌ وقفه در سرزمین ایران و كشورهای هم مرز آن در جریان بود و نتیجه آن بدتر شدن هر روز زندگی مردم بخصوص طبقه روستایی شد كه باعث ورودشان به عرصه مبارزه شد. در پی این حوادث و نارضایتی، واعظی از شیوخ صوفیه به نام «شیخ خلیفه» كه برای تبلیغ باورهایش به سبزوار آمده بود، در دل و جان مردم جای گرفت. شهر سبزوار و ناحیه «بیهق» واقع در غرب نیشابور بهترین و مناسب ‌ترین محل برای تبلیغات وی به شمار می ر‌فت. شیخ خلیفه پس از ورود به سبزوار در مسجد جامع اقامت كرد و با صدای بلند قرآن می‌ خواند و وعظ می ‌كرد و در نتیجه عده كثیری شاگرد و مرید گرد او جمع شدند. تعالیم وی موقعیت اجتماعی و سیاسی و حتی منافع اقتصادی حاكمان آن زمان را به خطر می ‌انداخت. بالاخره علمای درباری كه دست در دست حكام داشتند فتوایی علیه وی و واجب القتل بودنش صادر كردند و روزی صبحگاهان كه شاگردان شیخ خلیفه به مسجد جامع آمدند دیدند كه استادشان را به یكی از ستون‌ های حیاط مسجد حلق‌ آویز كرده‌ اند. بعد از مرگ شیخ خلیفه، یكی از شاگردان وی به نام «حسن جوری» به جانشینی وی برگزیده شد. البته خود شیخ خلیفه او را به جانشینی خویش برگزیده بود. شیخ حسن جوری پس از مرگ شیخ خود، شبانه به نیشابور گریخت و با جمعی از مریدان و شاگردانش به منظور تبلیغ و ترویج عقاید مذهبی و سیاسی خود به مسافرت‌های زیادی رفت، از سبزوار گرفته تا بلخ و هرات و حتی كرمان و عراق و چنانچه پس از مدتی توقف و موعظه و تبلیغ در شهری شناخته می ‌شد، پنهانی بار سفر می ‌بست و راهی شهری دیگر می شد. این مسافرت‌ های تبلیغاتی سه سال طول كشید. حسن جوری تلاش خود را كرد تا پیروانش را با هم متحد كرده و آنها را سازمان دهد، هدف تبلیغات شیخ خلیفه و حسن جوری دعوت به خروج علیه سران مغول و همراهان آنان یعنی فرماندهان محلی بوده است. طریقت شیخ حسن قلمرو وسیعی را فرا گرفت و عموم مردم و بخصوص پیشه‌ وران و تهیدستان شهری و روستاییان را با خود همراه كرد. در تاریخ نامه ‌ای معتبر و مستند از شیخ خطاب به یكی از امیران مغول برجای مانده كه وی در این نامه شهرها و نواحی را كه بازدید كرده و در آنها به تبلیغ پرداخته را ذكر می ‌كند. او گذشته از این جنبه ملی مبارزه خود با تشریح حقوق كشاورزان و روستاییان، آنان را نسبت به احقاق حقوق خود دلیر می‌ كرد و به جهاد با ستمكاران تحریك می‌ نمود اما پیوسته آنان را از اقدام نابجا و نسنجیده برحذر می ‌داشت. اما در نهایت زمانی كه شیخ در خراسان بود، وی را به فرمان «ارغون شاه» دستگیر و در دژی محبوس كردند كه در این روز هفتاد تن از درویشانی كه همراه شیخ بودند بعد از مقاوتی سخت مجروح شده و به توس عزیمت كردند. اما اتفاق مهمی كه باعث شد قیام «سربد‌اران» جنبه ای تازه به خود بگیرد و جمع عظیمی از پیروان شیخ در نبود او علیه ظلم و ستم مغولان و حاكمان وابسته به آنها قیام كنند، روایتی دیگری است. واقعه ای در روستای «باشتین» روی داد كه منجر به آغاز این جریان جدید شد و قیام سربداران علنی شكل گرفت. در كتاب «مجمل فصیحی» در این مورد چنین آمده است: «...پنج ایلچی مغول در خانه حسین حمزه و حسن حمزه از مردم قریه باشتین اقامت كردند و از ایشان شراب و شاهد طلبیدند. و بر خواسته ‌شان سماجت كرده و یكدندگی نمودند و بی ‌حرمتی را به اوج رساندند؛ یكی از این دو برادر برایشان قدری شراب آورد، وقتی كه ایلچیان مست شدند، شاهد طلبیدند و كار رسوایی را به جایی كشاندند كه زنان ایشان را خواستند. دو برادر گفتند: دیگر تحمل این ننگ را نداریم، بگذار سر ما بر دار رود و شمشیر از نیام بركشیدند و هر پنج مغول را به هلاكت رساندند و از خانه بیرون رفتند و گفتند: «ما سربه دار می‌ دهیم و ننگ نمی ‌پذیریم» و به ‌این ترتیب این قیام آغاز شد.

در واقع دلیل اصلی وصل شدن این قیام به شیح حسن جوری حضور پیروان و مریدان شیخ در حمایت از این قیام بود. مردم این منطقه كه از مدت‌ ها پیش، برای خروج و قیام آماده بودند با این اتفاق بهانه ‌ای یافتند برای آغاز مبارزه ‌ای كه آرزویش را داشتند. در این هنگام یكی از فرزندان مالكان محلی كه به قدرت و نیرومندی معروف بود به نام «عبدالرزاق» وارد باشتین شد و حضورش با ایلچی ‌ای كه از جانب وزیر خراسان یعنی «خواجه محمد هندو» برای بردن حسن حمزه و حسین حمزه آمده بود، مصادف شد. عبدالرزاق زمانی كه متوجه ماجرا شد در حمایت از آن دو برادر به ایلچی ‌ها گفت: به خواجه بگو ایلچیان رسوایی كرده‌اند و مقتول شده‌ اند. وزیر خراسان بعد از شنیدن این خبر صد نفر از سپاهیان خود را به سمت باشتین می ‌فرستد تا باز آن دو برادر را دستگیر و مجازات كنند، در این میان قیام‌ كنندگان از عبدالرزاق كه به‌ خاطر نیروی جسمانی و شجاعتش مشهور بود كمك خواسته و او را به سرداری خویش برگزیدند و در نهایت با رهبری این مرد با شعار و نام سربد‌اران در مقابل سپاهیان ایستادند و آنها را شكست دادند. آنچه كه معلوم است این قیام به رهبری عبدالرزاق و حضور تعداد بسیاری از روستاییان كه عده ‌ای از آنها تحت تعلیم تفكرات و اعتقادات شیخ حسن جوری بودند به راه افتاد و سرنوشت جدیدی را برای مردم این منطقه آغاز كرد كه تأثیر آن تمام ایران را فرا گرفت. در آغاز كار، سربداران بر ضد مالكان و حاكمان بزرگ مغول یا هواداران ایشان به جنگ نامنظم می ‌پرداختند. در ولایت بیهق دیگر كسی نبود كه در برابر سربد‌اران پایداری كند و سردار قشون سبزوار بدون مقاومت تسلیم سربد‌اران شد. سبزوار دژ محكمی داشت كه مركز ستاد سربداران و پایتخت دولت تازه تأسیس آنها شد. عبدالرزاق نیز خود را امیر نامید و بر مسند حكومت تكیه زد خطبه و سكه به نام خویش فرمود.

شیخ حسن جوری در این روزها در زندان به سر می ‌برد و تنها مریدانش در این نبرد ها همراه قیام ‌كنندگان بودند تا اینكه یك سال بعد از قیام در سال ۷۳۸ در پی نزاع پیش آمده بین عبدالرزاق و برادرش «وجیه‌ الدین مسعود» عبدالرزاق به دست برادر به قتل رسید و رهبری سربد‌اران به دست وجیه ‌الدین مسعود رسید. در آغاز رهبری مسعود جنگ سختی بین امیران مغول خراسان و سربد‌اران پیش آمد كه نتیجه آن شكست مغولان و ورود پیروزمندانه سربد‌اران به نیشابور شد. وجیه‌ الدین مسعود هم برای جلب توجه روستاییان ۱۲۰۰۰ نفر از ایشان را وارد دسته‌ های لشكری كرده و به (آنان) مستمری دائم و علوفه (جهت احشام ‌شان) داد. این نكته قابل تأمل است كه این امیر به یاری روستاییان به قدرت رسیده بود و ناگزیر باید میزان خراج و مالیاتی كه كمر مردم را شكسته بود، كاهش دهد. برخلاف میل وجیه ‌الدین مسعود، بعد از این پیروزی او ناگزیر شد شیخ حسن جوری را كه در دژ محبوس بود آزاد كند. مسعود ظاهراً به شیخ حسن بسیار احترام می ‌گذاشت، در واقع در دولت سربداران دو رئیس وجود داشت، یكی روحانی یعنی شیخ حسن و دیگری سیاسی یعنی سلطان وجیه‌ الدین مسعود. در آغاز شیخ حسن جوری و وجیه ‌الدین مسعود متفقاً كار می‌ كردند اما به‌ زودی چنانچه انتظار می ‌رفت بین ایشان اختلاف نظر پیدا شد و بدین طریق دو جریان در میان سربد‌اران پدید آمد و در این میان اختلافات داخلی سربد‌اران از نظر دشمنان آنها پوشیده نماند اما این اختلافات هنوز مانع از آن نمی ‌شد كه مشتركاً عمل نكنند. «طوغای تیمورخان» آخرین ایلخان مغول، ایلچی نزد شیخ حسن و وجیه ‌الدین مسعود فرستاد و تكلیف كرد كه سر به اطاعت وی نهند ولی آنها قبول نكردند، در نتیجه طوغای با سپاهی از صحرانشینان مغول راهی جنگ با سربد‌اران شد و شیخ حسن و امیر مسعود نیز با سه هزار و هفتصد تن به طرف مازندران حركت كردند و نتیجه این جنگ پیروزی كامل سربد‌اران بود. پس از این فتح بزرگ سربداران كوشیدند تا قدرت خود را در سراسر خراسان گسترش دهند. از طرفی با توجه به اینكه پیروان اصلی این قیام عامه مردم بودند و آنها هم چشم انتظار برپایی حق بودند، شیخ حسن و مسعود ناچار می‌ بایست با بزرگترین امیر فئودال خراسان در هرات هم وارد جنگ شوند، جنگی كه نتیجه آن باعث پیش آمدن وقایعی مهم در جریان قیام سربداران شد. سربداران لشكری مركب از ده هزار مرد جنگی گرد آوردند، هنگام كارزار، نخست كفه پیروزی به سوی سربداران متمایل شد؛ اما اتفاقی عجیب و نابهنگام نتیجه جنگ را تغییر داد چرا كه ناگهان به‌ دستور وجیه ‌الدین مسعود، شیخ حسن جوری به دست یكی از سربد‌اران به قتل رسید. مرگ شیخ سبب وحشت و هراس سربداران شد و صفوف آنها بر هم ریخت و منهزم شدند. عده‌ ای از ایشان به اسارت ملك هرات درآمدند و امیر هرات امر كرد كه تمام اسیران كه تعداد آنها به چهار هزار نفر می‌ رسید را بجز «ابن یمین» شاعر معروف سربداران به قتل رساندند. وجیه ‌الدین مسعود با وجود به قتل رساندن شیخ حسن باز با قدرت به فرمانروایی سربد‌اران باقی ماند. تا اینكه در پایان دوران فرمانروایی خود به مازندران لشكر كشید و آمل شهر عمده مازندران را گرفت، اما در نهایت به دست یكی از امیران آن منطقه گرفتار و به قتل رسید. حكومت سربد‌اران حدود پنجاه سال ادامه یافت و آخرین آنها به‌ نام «خواجه علی موید» به «امیر تیمور گوركانی» كه حملات خود را به ایران آغاز كرده بود پیوست و در نهایت به سال ۷۸۸ در یكی از جنگ ‌ها، تیمور كشته شد و سلسله سربد‌اران نیز منقرض شد.

 

اقلیم باشتین

روستای باشتین خاستگاه سربداران در چهل كیلومتری جنوب غرب شهر داورزن و نزدیك به كویر با مختصات جغرایایی 36° 9'54.20"N - 57°20'6.85"E است. روستای باشتین از شمال به دهستان بیراكوه، از مشرق به دهستان ‌های قصبه غربی و كَرّاب، از جنوب به دهستان فُروغَن، و از مغرب به دهستان كاه و بروغن محدود است. آبادی‌ های آن در دشتی گرم و خشك و كم آب واقع است. مركز آن، به همین نامِ باشتین یا سربدار در فاصله ۳۵ كیلومتری جنوب غربی سبزوار قرار گرفته است و جاده سبزوار ـ شاهرود از ۹ كیلومتری شمال آن می ‌گذرد. كوه كولوت الله اكبر (ارتفاع ۹۴۳ متر) در چهار كیلومتری جنوب شرقی آن واقع است.

قلعه آقا

«قلعه اقا» بنایی تمام از گل و خشت خام است و به دلیل سكونت خانواده های محترم سادات در این مكان به «قلعه آقا» معروف شده است. این اثر ارزشمند تاریخی در تاریخ ۲۶ اسفند ۱۳۸۷ با شماره ۲۶۱۹۹ در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسیده متاسفانه بخش عمده دیوار شمالی این بنای قدیمی در اثر بی مهری های ممتد طی سال های گذشته تخریب شده و سایر بخش آن نیز در معرض تخریب قرار دارد.

بیهق نام دیرینه ناحیه ‌ای از خراسان بوده كه اكنون آن را سبزوار خوانند. سربداران نام جنبشی از شیعیان ایران، در سده هشتم خورشیدی بود. پس از یكصد و بیست سال چیرگی قوم تاتار و مغول بر ایران و بسیاری از مناطق آسیا، جنبشی مرمی در باشتین و سبزوار خراسان علیه ستم و تعدی فرمانروایان مغول و عاملان آنان با شعار (سر به دار می‌ دهیم، تن به ذلت نمی‌ دهیم) رخ داد. تلاش پیگیر رهبران آزاده این قیام، منجر به تشكیل حكومت مستقل ملی و شیعه مذهب ایرانی در خراسان شد. مردم ایران در طول تاریخ شاهد حضور حكومت ‌ها و سلاطین و قدرتمندان بسیاری بوده ‌اند، اما در میان آنها مغولان روایتی ترسناك دارند، چرا كه این سرزمین به یكباره شاهد هجوم كسانی شد كه زیرو بم این سرزمین را به غارت شخم زدند و مردم را به هلاكت رساندند. در زمان هجوم مغول به ایران دو سلسله خوارزمشاهیان و سلجوقیان همزمان حكومت می‌ كردند و همراه آنان هم فرقه اسماعیلیه برای خود قدرتی داشت. اما به یك چشم برهم زدن به اراده چنگیز خان هر سه این نیرو در هم شكست و بیش از یك قرن سرزمین ایران و مردم آن تحت سلطنت مغولان قرار گرفت. تاریخ سربد‌اران واقعیتی است از تاریخ ایران است كه نشان از همبستگی و همراهی مردمی دارد كه سال‌ ها به‌دنبال موقعیتی می ‌گشتند تا با قیامی یكباره، سایه ظلم و ستم را از سر خود و سرزمین ایران بردارند، گرچه این قیام در نهایت با شكل‌ گیری حكومتی محلی در منطقه خراسان و بعد ها با كش و قوس ‌های قدرت ‌طلبانه بین سران آن به آنچه كه می‌ باید نرسید، اما در آن همه تاریكی، شمعی پر از نور بود.

پس از مرگ ابوسعید بهادر خان، امیر مغول، جنگ‌ های داخلی به خاطر كسب قدرت بین سران مغول درگرفت و در این گیر و دار روستاییان و شهر نشینان از غارت و چپاول و تجاوز لشكریان و برخی از امیران فئودال سخت زیان دیدند. البته این جنگ و ستیز قبل از مرگ ابوسعید بهادر خان وجود داشت و بی‌ وقفه در سرزمین ایران و كشورهای هم مرز آن در جریان بود و نتیجه آن بدتر شدن هر روز زندگی مردم بخصوص طبقه روستایی شد كه باعث ورودشان به عرصه مبارزه شد. در پی این حوادث و نارضایتی، واعظی از شیوخ صوفیه به نام «شیخ خلیفه» كه برای تبلیغ باورهایش به سبزوار آمده بود، در دل و جان مردم جای گرفت. شهر سبزوار و ناحیه «بیهق» واقع در غرب نیشابور بهترین و مناسب ‌ترین محل برای تبلیغات وی به شمار می ر‌فت. شیخ خلیفه پس از ورود به سبزوار در مسجد جامع اقامت كرد و با صدای بلند قرآن می‌ خواند و وعظ می ‌كرد و در نتیجه عده كثیری شاگرد و مرید گرد او جمع شدند. تعالیم وی موقعیت اجتماعی و سیاسی و حتی منافع اقتصادی حاكمان آن زمان را به خطر می ‌انداخت. بالاخره علمای درباری كه دست در دست حكام داشتند فتوایی علیه وی و واجب القتل بودنش صادر كردند و روزی صبحگاهان كه شاگردان شیخ خلیفه به مسجد جامع آمدند دیدند كه استادشان را به یكی از ستون‌ های حیاط مسجد حلق‌ آویز كرده‌ اند. بعد از مرگ شیخ خلیفه، یكی از شاگردان وی به نام «حسن جوری» به جانشینی وی برگزیده شد. البته خود شیخ خلیفه او را به جانشینی خویش برگزیده بود. شیخ حسن جوری پس از مرگ شیخ خود، شبانه به نیشابور گریخت و با جمعی از مریدان و شاگردانش به منظور تبلیغ و ترویج عقاید مذهبی و سیاسی خود به مسافرت‌های زیادی رفت، از سبزوار گرفته تا بلخ و هرات و حتی كرمان و عراق و چنانچه پس از مدتی توقف و موعظه و تبلیغ در شهری شناخته می ‌شد، پنهانی بار سفر می ‌بست و راهی شهری دیگر می شد. این مسافرت‌ های تبلیغاتی سه سال طول كشید. حسن جوری تلاش خود را كرد تا پیروانش را با هم متحد كرده و آنها را سازمان دهد، هدف تبلیغات شیخ خلیفه و حسن جوری دعوت به خروج علیه سران مغول و همراهان آنان یعنی فرماندهان محلی بوده است. طریقت شیخ حسن قلمرو وسیعی را فرا گرفت و عموم مردم و بخصوص پیشه‌ وران و تهیدستان شهری و روستاییان را با خود همراه كرد. در تاریخ نامه ‌ای معتبر و مستند از شیخ خطاب به یكی از امیران مغول برجای مانده كه وی در این نامه شهرها و نواحی را كه بازدید كرده و در آنها به تبلیغ پرداخته را ذكر می ‌كند. او گذشته از این جنبه ملی مبارزه خود با تشریح حقوق كشاورزان و روستاییان، آنان را نسبت به احقاق حقوق خود دلیر می‌ كرد و به جهاد با ستمكاران تحریك می‌ نمود اما پیوسته آنان را از اقدام نابجا و نسنجیده برحذر می ‌داشت. اما در نهایت زمانی كه شیخ در خراسان بود، وی را به فرمان «ارغون شاه» دستگیر و در دژی محبوس كردند كه در این روز هفتاد تن از درویشانی كه همراه شیخ بودند بعد از مقاوتی سخت مجروح شده و به توس عزیمت كردند. اما اتفاق مهمی كه باعث شد قیام «سربد‌اران» جنبه ای تازه به خود بگیرد و جمع عظیمی از پیروان شیخ در نبود او علیه ظلم و ستم مغولان و حاكمان وابسته به آنها قیام كنند، روایتی دیگری است. واقعه ای در روستای «باشتین» روی داد كه منجر به آغاز این جریان جدید شد و قیام سربداران علنی شكل گرفت. در كتاب «مجمل فصیحی» در این مورد چنین آمده است: «...پنج ایلچی مغول در خانه حسین حمزه و حسن حمزه از مردم قریه باشتین اقامت كردند و از ایشان شراب و شاهد طلبیدند. و بر خواسته ‌شان سماجت كرده و یكدندگی نمودند و بی ‌حرمتی را به اوج رساندند؛ یكی از این دو برادر برایشان قدری شراب آورد، وقتی كه ایلچیان مست شدند، شاهد طلبیدند و كار رسوایی را به جایی كشاندند كه زنان ایشان را خواستند. دو برادر گفتند: دیگر تحمل این ننگ را نداریم، بگذار سر ما بر دار رود و شمشیر از نیام بركشیدند و هر پنج مغول را به هلاكت رساندند و از خانه بیرون رفتند و گفتند: «ما سربه دار می‌ دهیم و ننگ نمی ‌پذیریم» و به ‌این ترتیب این قیام آغاز شد.

 

در واقع دلیل اصلی وصل شدن این قیام به شیح حسن جوری حضور پیروان و مریدان شیخ در حمایت از این قیام بود. مردم این منطقه كه از مدت‌ ها پیش، برای خروج و قیام آماده بودند با این اتفاق بهانه ‌ای یافتند برای آغاز مبارزه ‌ای كه آرزویش را داشتند. در این هنگام یكی از فرزندان مالكان محلی كه به قدرت و نیرومندی معروف بود به نام «عبدالرزاق» وارد باشتین شد و حضورش با ایلچی ‌ای كه از جانب وزیر خراسان یعنی «خواجه محمد هندو» برای بردن حسن حمزه و حسین حمزه آمده بود، مصادف شد. عبدالرزاق زمانی كه متوجه ماجرا شد در حمایت از آن دو برادر به ایلچی ‌ها گفت: به خواجه بگو ایلچیان رسوایی كرده‌اند و مقتول شده‌ اند. وزیر خراسان بعد از شنیدن این خبر صد نفر از سپاهیان خود را به سمت باشتین می ‌فرستد تا باز آن دو برادر را دستگیر و مجازات كنند، در این میان قیام‌ كنندگان از عبدالرزاق كه به‌ خاطر نیروی جسمانی و شجاعتش مشهور بود كمك خواسته و او را به سرداری خویش برگزیدند و در نهایت با رهبری این مرد با شعار و نام سربد‌اران در مقابل سپاهیان ایستادند و آنها را شكست دادند. آنچه كه معلوم است این قیام به رهبری عبدالرزاق و حضور تعداد بسیاری از روستاییان كه عده ‌ای از آنها تحت تعلیم تفكرات و اعتقادات شیخ حسن جوری بودند به راه افتاد و سرنوشت جدیدی را برای مردم این منطقه آغاز كرد كه تأثیر آن تمام ایران را فرا گرفت. در آغاز كار، سربداران بر ضد مالكان و حاكمان بزرگ مغول یا هواداران ایشان به جنگ نامنظم می ‌پرداختند. در ولایت بیهق دیگر كسی نبود كه در برابر سربد‌اران پایداری كند و سردار قشون سبزوار بدون مقاومت تسلیم سربد‌اران شد. سبزوار دژ محكمی داشت كه مركز ستاد سربداران و پایتخت دولت تازه تأسیس آنها شد. عبدالرزاق نیز خود را امیر نامید و بر مسند حكومت تكیه زد خطبه و سكه به نام خویش فرمود.

 

شیخ حسن جوری در این روزها در زندان به سر می ‌برد و تنها مریدانش در این نبرد ها همراه قیام ‌كنندگان بودند تا اینكه یك سال بعد از قیام در سال ۷۳۸ در پی نزاع پیش آمده بین عبدالرزاق و برادرش «وجیه‌ الدین مسعود» عبدالرزاق به دست برادر به قتل رسید و رهبری سربد‌اران به دست وجیه ‌الدین مسعود رسید. در آغاز رهبری مسعود جنگ سختی بین امیران مغول خراسان و سربد‌اران پیش آمد كه نتیجه آن شكست مغولان و ورود پیروزمندانه سربد‌اران به نیشابور شد. وجیه‌ الدین مسعود هم برای جلب توجه روستاییان ۱۲۰۰۰ نفر از ایشان را وارد دسته‌ های لشكری كرده و به (آنان) مستمری دائم و علوفه (جهت احشام ‌شان) داد. این نكته قابل تأمل است كه این امیر به یاری روستاییان به قدرت رسیده بود و ناگزیر باید میزان خراج و مالیاتی كه كمر مردم را شكسته بود، كاهش دهد. برخلاف میل وجیه ‌الدین مسعود، بعد از این پیروزی او ناگزیر شد شیخ حسن جوری را كه در دژ محبوس بود آزاد كند. مسعود ظاهراً به شیخ حسن بسیار احترام می ‌گذاشت، در واقع در دولت سربداران دو رئیس وجود داشت، یكی روحانی یعنی شیخ حسن و دیگری سیاسی یعنی سلطان وجیه‌ الدین مسعود. در آغاز شیخ حسن جوری و وجیه ‌الدین مسعود متفقاً كار می‌ كردند اما به‌ زودی چنانچه انتظار می ‌رفت بین ایشان اختلاف نظر پیدا شد و بدین طریق دو جریان در میان سربد‌اران پدید آمد و در این میان اختلافات داخلی سربد‌اران از نظر دشمنان آنها پوشیده نماند اما این اختلافات هنوز مانع از آن نمی ‌شد كه مشتركاً عمل نكنند. «طوغای تیمورخان» آخرین ایلخان مغول، ایلچی نزد شیخ حسن و وجیه ‌الدین مسعود فرستاد و تكلیف كرد كه سر به اطاعت وی نهند ولی آنها قبول نكردند، در نتیجه طوغای با سپاهی از صحرانشینان مغول راهی جنگ با سربد‌اران شد و شیخ حسن و امیر مسعود نیز با سه هزار و هفتصد تن به طرف مازندران حركت كردند و نتیجه این جنگ پیروزی كامل سربد‌اران بود. پس از این فتح بزرگ سربداران كوشیدند تا قدرت خود را در سراسر خراسان گسترش دهند. از طرفی با توجه به اینكه پیروان اصلی این قیام عامه مردم بودند و آنها هم چشم انتظار برپایی حق بودند، شیخ حسن و مسعود ناچار می‌ بایست با بزرگترین امیر فئودال خراسان در هرات هم وارد جنگ شوند، جنگی كه نتیجه آن باعث پیش آمدن وقایعی مهم در جریان قیام سربداران شد. سربداران لشكری مركب از ده هزار مرد جنگی گرد آوردند، هنگام كارزار، نخست كفه پیروزی به سوی سربداران متمایل شد؛ اما اتفاقی عجیب و نابهنگام نتیجه جنگ را تغییر داد چرا كه ناگهان به‌ دستور وجیه ‌الدین مسعود، شیخ حسن جوری به دست یكی از سربد‌اران به قتل رسید. مرگ شیخ سبب وحشت و هراس سربداران شد و صفوف آنها بر هم ریخت و منهزم شدند. عده‌ ای از ایشان به اسارت ملك هرات درآمدند و امیر هرات امر كرد كه تمام اسیران كه تعداد آنها به چهار هزار نفر می‌ رسید را بجز «ابن یمین» شاعر معروف سربداران به قتل رساندند. وجیه ‌الدین مسعود با وجود به قتل رساندن شیخ حسن باز با قدرت به فرمانروایی سربد‌اران باقی ماند. تا اینكه در پایان دوران فرمانروایی خود به مازندران لشكر كشید و آمل شهر عمده مازندران را گرفت، اما در نهایت به دست یكی از امیران آن منطقه گرفتار و به قتل رسید. حكومت سربد‌اران حدود پنجاه سال ادامه یافت و آخرین آنها به‌ نام «خواجه علی موید» به «امیر تیمور گوركانی» كه حملات خود را به ایران آغاز كرده بود پیوست و در نهایت به سال ۷۸۸ در یكی از جنگ ‌ها، تیمور كشته شد و سلسله سربد‌اران نیز منقرض شد.

اقلیم باشتین
روستای باشتین خاستگاه سربداران در چهل كیلومتری جنوب غرب شهر داورزن و نزدیك به كویر با مختصات جغرایایی 36° 9'54.20"N - 57°20'6.85"E است. روستای باشتین از شمال به دهستان بیراكوه، از مشرق به دهستان ‌های قصبه غربی و كَرّاب، از جنوب به دهستان فُروغَن، و از مغرب به دهستان كاه و بروغن محدود است. آبادی‌ های آن در دشتی گرم و خشك و كم آب واقع است. مركز آن، به همین نامِ باشتین یا سربدار در فاصله ۳۵ كیلومتری جنوب غربی سبزوار قرار گرفته است و جاده سبزوار ـ شاهرود از ۹ كیلومتری شمال آن می ‌گذرد. كوه كولوت الله اكبر (ارتفاع ۹۴۳ متر) در چهار كیلومتری جنوب شرقی آن واقع است.


قلعه آقا
«قلعه اقا» بنایی تمام از گل و خشت خام است و به دلیل سكونت خانواده های محترم سادات در این مكان به «قلعه آقا» معروف شده است. این اثر ارزشمند تاریخی در تاریخ ۲۶ اسفند ۱۳۸۷ با شماره ۲۶۱۹۹ در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسیده متاسفانه بخش عمده دیوار شمالی این بنای قدیمی در اثر بی مهری های ممتد طی سال های گذشته تخریب شده و سایر بخش آن نیز در معرض تخریب قرار دارد.

روستای باشتین-zXZylI9dhI

روستای باشتین-I4ynIgKbXC