ریپورتاژ آگهی
آرامگاه پوریای ولی

آرامگاه پوریای ولی

ین مقبره خود یك مجموعهٔ فرهنگی – تاریخی است و در فاصلهٔ قرن‌های هشتم تا چهاردهم هجری (۱۴ تا ۲۰ میلادی) برای بزرگداشت نام پهلوان محمود ساخته شده‌است. چنانكه در آن نواحی رسم بر این است كه پس از مراسم ازدواج برای تبرك به زیارت آرامگاه او می‌روند
  • 1400/11/11
  • استان : آذربايجان غربي
  • شهر : خوي
  • دسته : آرامگاه های ایران
آدرس : این مقبره در شهر خیوه، ۲۵ كیلومتری جنوب شهر اورگنج مركز استان خوارزم ازبكستان می‌باشد.
تلفن : 66059000-021

به روایتی مقبرهٔ او در شهر خیوه، ۲۵ كیلومتری جنوب شهر اورگنج مركز استان خوارزم ازبكستان می‌باشد. این مقبره خود یك مجموعهٔ فرهنگی – تاریخی است و در فاصلهٔ قرن‌های هشتم تا چهاردهم هجری (۱۴ تا ۲۰ میلادی) برای بزرگداشت نام پهلوان محمود ساخته شده‌است. چنانكه در آن نواحی رسم بر این است كه پس از مراسم ازدواج برای تبرك به زیارت آرامگاه او می‌روند. طبق منابع موثق، پهلوان محمود قتالی فرزند پهلوان پوریای ولی بوده و با عنوان محمود قتالی بن پوریای ولی از وی نام برده شده متاسفانه در برخی از منابع متاخر كلمه«ابن» كه به معنی«فرزند» است، حذف نموده و منابع معاصر نیز هر دو شخصیت را یكی فرض نموده و پهلوان محمود قتالی را مشهور به پوریای ولی ذكر كرده‌اند. این اشتباه در دایره المعارف بزرگ اسلامی هم تكرار شده‌است. اما باید توجه داشت كه پهلوان محمود قتالی هر چند كه عارف و پهلوان نامداری بوده و آثاری هم با یادگار گذاشته، ولی هرگز در شهرت و نام آوری به‌ای پدرش پهلوان پوریای ولی نمی‌رسید. پس می‌توان گفت آرامگاه پهلوان محمود قتالی فرزند پوریای ولی است كه در شهر خیوه در ۲۵ كیلومتری جنوب شهر اورنگ مركز خوارزم ازبكستان می‌باشد.

شهرت پوریای ولی تنها به دلیل پهلوانی‌هایش نیست بلكه مردم منطقه او را به داشتن ویژگی‌های نیكوی اخلاقیِ معلم، مرشد، صوفی و مرد خدا می‌شناسند. آرامگاه مشهور شده بنام او از پر رونق‌ترین مكان‌ها در منطقه‌است كه هر روز مردم كثیری از اطراف فرارود و به ویژه خوارزم برای زیارت و راز و نیاز با خدای خود به آنجا می‌روند. گفتنی است كه در ایشان قلعه امیران و صاحب منصبان زیادی مدفون‌اند اما امروزه از هیچ یك از آنها نامی برده نمی‌شود و تنها نام پهلوان محمود بن پوریای ولی و آرامگاهش همچنان زنده‌است.

البته مقبره‌ای در شهر خوی وجود دارد كه روی آن نام پوریای ولی نوشته شده‌است. و مردم شهر خوی آن را «پیر ولی»می نامند. در مورد اینكه پهلوان پوریای ولی در خوی زندگی كرده و در همین شهر و در گورستان مشهور به«پیرولی» دفن شده‌است به ۵ سند مهم تاریخی اشاره می‌شود:

۱-در یك طومار قدیمی كه در عهد صفویه و حدود ۴۰۰ سال قبل بر روی پوست آهو نوشته شده، صراحتا آمده‌است كه پهلوان پوریای ولی از شهرستان خوی بود. متن كامل و تصویر این طومار در كتاب «ورزش باستانی ایران» نوشته دكتر پرویز ور جاوند آمده‌است.

۲-در كتاب «مرآت الشرق» (كه اخیرا از سوی كتابخانه آیت الله مرعشی منتشر شده و شامل شرح حال ۶۸۴ تن از دانشمندان شیعه در قرن‌های ۱۳و۱۴ هجری قمری می‌باشد) زندگینامه پهلوان پوریای ولی و وجود مزارش در گورستان «پیرولی» خوی ذكر شده است.

در این كتاب به سنگ قبر پوریای ولی هم اشاره شده و عین سنگ نوشته، قید شده‌است. در این سنگ قبر اسامی ۷ تن از اجداد پوریای ولی ذكر شده بود. كه بر اساس آن نام پدر پوریای ولی، محمود بود و پسر وی نیز محمود نام داشته‌است. البته این رسم در بین مردم خوی و منطقه وجود داشته و هنوز هم ادامه دارد كه افرادی برای زنده نگه داشتن نام پدرشان فرزند خود را به نام پدرشان نام گذاری می‌كنند.بر اساس آن سنگ قبر، پوریای ولی سال ۸۲۰ هجری قمری، دار فانی را وداع گفته‌است. صدراسلام محمّد امین امامی خویی در مورد مرقد ایشان در كتاب “”مرآة الشرق”” می‌نویسد:»قبر امیر ولی (پوریای ولی)، مشهور به پیر ولی،… فردی مرتاض، عابد و پسندیده سیرت، بااخلاق خوب، بزرگ مقام بود. در زندگی وی بعضی كرامات به او نسبت می‌دهند. شهرها و آبادی‌های دور و بعید را قصد نموده، در شهر خوی مدفون است. بعد از دفن بر روی قبرش قبّه و بنائی ساخته و خانقاهی درست كردند. مردم بر مزارش برای قضای حاجات به خصوص شب‌های جمعه جمع می‌شوند. مقبرة آن بعد از گذشت زمان تخریب شده، لكن آثارش باقی مانده و اهالی آن را زیارت می‌كنند.سند دیگر در این مورد داستانی است كه در مورد پوریای ولی در بین مردم خوی از گذشته‌های دور در باره قبر پوریای ولی سینه به سینه نقل شده‌است و ما نمی‌توانیم از داستان‌های كه مردم بصورت سینه به سینه نقل می‌كنند. ، به سادگی بگذریم. به هر حال این داستان كه در كتابهای تاریخی هم نقل شده، علت اسطوره شدن پوریای ولی را نشان می‌دهد. این داستان در بین مردم خوی چنین معروف است كه:

جوانی از فقرای شهر خوی كه از نعمت پدر محروم بود. عاشق دختر حاكم این شهر می‌شود. او كه تنها فرزند مادرش بود، از شدت عشق بیمار و بستری می‌گردد. مداواهای پزشكان در علاج بیمار كارگر نمی‌افتد چرا كه بیماری عشق درمان جسمی ندارد.بالاخره پسر زبان می‌گشاید واز عشقش به دختر حاكم می‌گوید. مادر و نزدیكانش وی را نكوهش می‌كنند. اما پسر بر عشق خویش پافشاری می‌كند و مادر به ناچار به خواستگاری دختر حاكم می‌رود. خبر به گوش دختر حاكم می‌رسد و وی ازدواج خود با آن پسر یتیم را مشروط به پیروزی وی بر پهلوان نامدار خوی، پوریای ولی می‌كند. از آنجا كه عشق منطق دیگری دارد. پسر جوان با وجود اینكه می‌داند، توان غلبه بر پوریای ولی را ندارد، برای مبارزه و كشتی گرفتن اعلام آمادگی می‌كند. تاریخ مبارزه روز جمعه تعیین می‌شود.

در شب پنج شنبه در یكی از مساجد شهرخوی، مادر آن جوان حلوای نذری پخش می‌كند كه از قضا پوریای ولی هم آنجا حضور داشت. پهلوان از مادر می‌پرسد: سبب نذرت چیست؟ و او جواب می‌دهد: پسرم برای ازدواج با دختر حاكم باید با پوریای ولی كشتی بگیرد و من این حلوا نذر كرده‌ام تا پسرم پیروز گردد.پوریا دچار تردید می‌شود. تردید در مورد حفظ موقعیت خود به عنوان پهلوان شهر یا اجابت نذر یك مادر و حركت در جهت رساندن یك جوان به آرزوی خود. او در این تردید تصمیمی شجاعانه می‌گیرد كه باعث اسطوره شدن پوریای ولی می‌گردد. روز موعود فرا می‌رسد. پوریا و جوان عاشق در میدان كشتی حاضر می‌شوند. جمعیت انبوهی به تماشا ایستاده‌اند. همه انتظار دارند. در چشم به هم زدنی، پهلوان نامدار شهرشان پیروز گردد. اما نتیجه چیز دیگری است. پهلوان خود را مغلوب جوان عاشق می‌كند.خود پهلوان پوریای ولی در این مورد می‌گوید: وقتی پشتم به خاك رسید و آن جوان بر سینه‌ام نشست. ناگهان حجاب از دیدگانم به كنار رفت و آن معرفتی را كه سالها در جستجویش بودم، در مقابل دیدگانم یافتم.مردم، جوان پیروز را بر دوش خود گرفتند و به سمت خانه حاكم حركت كردند. پهلوان شهر مغلوب شد و در زیر دست و پای مردم نظاره گر شادی آن جوان و گریه‌های شوق مادرش بود. دیگر هیچكس پوریا را به چشم پهلوان نمی‌نگریست.سالها بدین منوال سپری شد و مردم زمانی متوجه قضیه شدند كه پهلوان پوریا نقاب خاك بر سر كشیده یود. از آن زمان پوریا به پهلوان افسانه‌ای و اسطوره‌ای تبدیل شد.

ده فرمان مشهور جوانمردی كه از پوریا به یادگار مانده، جزو اصول ورزش باستانی كشور است و این ده فرمان سالها سرلوحه پهلوانان خوی بوده و هنوز هم سینه به سینه نقل می‌گردد.” ۴-امیر كمال الدّین حسین گازرگاهی در “مجالس العشّاق /۹۶«داستان پهلوان محمود پوریا را شروع كرده:»تكیه دار دارالصّفای اولی الأیدی والابصار(قسمتی از آیة ۴۵ سورة ص)«. در بررسی عناوین و القاب شهرهای ایران، به شهری غیر از خوی بر نمی‌خوریم كه لقب»»دارالصّفا«” داشته باشد. ۵-مرحوم پرتو بیضایی در كتاب «تاریخ كشتی ایران» از صفحة ۲۶ الی ۶۱ كتابش را به زندگی پهلوان پوریا اختصاص داده‌است. وی به نقل طوماری به عرض ۱۷ سانتی متر و طول سه متر و نیم پرداخته، كه از قرائن پیداست، انشاء كنندة آن از قصّه‌خوانان چند سده پیش، به احتمال قوی عصر صفویّه می‌باشد. مرحوم بیضائی این طومار را پس از تجسّس و تحقیقات فراوان از آقای زركشان به دست آورده‌است. در این كتاب ضمن نقل روایاتی از زندگی پوریای ولی در خوی به كشتی پهلوان با پهلوانی به نام «شیردل» از تبریز در مقام كهنه سواری، اشاره دارد، كه در میدان «خوی سرماس”” اتفاق می‌افتد. چند سطر پائین‌تر می‌نویسد: از طرف قبله ده دلیر پیدا شدند همه كلاه‌های اشریكی(نام محلّی) بر سر و نمدهای پا زهری در بر و زیر تنبان‌ها (لباس كشتی) بر كتف در برابر پهلوان ایستادند و پاهای خود را جفت كردند و سلام دادند. پهلوان پرسید كه كیستید و از كجا آئید و به چه كار آمده‌اید، در جواب گفتند كه از جانب فارس آمده‌ایم در خدمت شیخ روزبهان بودیم و ما به اشارت شیخ وارد اینجانب شده‌ایم و شیخ ما را گفت شما را به خدمت پهلوان محمود پوریای ولی باید رفت و ما دوازده سال بود كه در خدمت شیخ بودیم و شیخ ما را گفت شما به خوی سرماس(خوی سلماس) می‌باید رفت و لباسی كه در نظر است ما را پوشانید الحال به خدمت تو آمده‌ایم كه تا حیات باشد، باشد در خدمت تو باشیم. پهلوانانی كه از جانب حاجی بكتاش از غرب آمده بودند، پهلوانانی كه از جانب صبا (به جای مشرق به كار رفته) از مشهد مقدّس آمده بودند و… در خوی سرماس پیش پهلوان پوریا جمع می‌شوند

(نام‌های دیگر: پوربای ولی، محمود خوارزمی، پریار) پهلوان، صوفی و شاعر ایرانی است كه در ورزش‌های زورخانه‌ای پیشینه زیادی داشته‌است.

نام و لقب

نام آن چنانكه دانسته‌است، پهلوان محمود خوارزمی است و در شعر به قتالی تخلص می‌كرد

اما درباره لقبش (پوریای ولی) اختلاف كرده‌اند. جزء نخست لقب او به اختلاف روایات پوریار، پوربار، بوربا، پریار، پوریار، پكیار و بوكیار نیز آمده است(جامی، ۵۰۴؛ گازرگاهی، ۱۴۰؛ آذر، ۳۱۹؛ هدایت، ریاض… ، ۱۹۷؛ اعتمادالسلطنه، ۲/۶۲۰؛ قداراف، ۱۵۲؛ پرتو، بیضایی، ۱۱۱-۱۱۲). برخی نیز او را فرزند پوریای ولی دانسته‌اند(اوحدی، ۳/۹۴۰؛ واله، ۳۴۷؛ علی حسن‌خان، ۳۸۲؛ هدایت، سفارت‌نامه… ، ۷۸، ۹۰).

كمال‌الدین حسین گازرگاهی، مؤلف مجالس العشاق، كه نزدیك‌ترین تذكره نویس به زمان پوریای ولی است، لقبش را «پریار» یاد كرده‌است. نویسنده كتاب «تاریخ ورزش باستانی ایران، زورخانه» بر این نظر است كه پوریا تركیبی از دو كلمه پری و یار است و بر كسانی اطلاق می‌شده كه در انجام كارهای شگفت‌انگیز ممتاز بوده‌اند.

پوریای ولی در جوانی كشتی می‌گرفت و پیشه پوستین‌دوزی و كلاه‌دوزی داشت. در همان زمان جوانی، به شهرهای گوناگون آسیای میانه، ایران و هندوستان سفر كرد و همه جا كشتی گرفت و به پهلوانی نام یافت. درباره دگرگونی روحی پوریای ولی روایت‌های فراوان آورده‌اند. بطور كلی زندگی پوریای ولی با افسانه درآمیخته‌است.پوریای ولی در میان ورزشكاران ایران نمونه‌ای از اخلاق، پایمردی و جوانمردی است و نه تنها در مقام یك پهلوان، بلكه در مقام یك قدیس در میان مردم جایگاهی والا دارد.

آرامگاه پوریای ولی-ZZo2fzzHfS

آرامگاه پوریای ولی-RwNaHAXrOj

آرامگاه پوریای ولی-8JzwZJqXD7

آرامگاه پوریای ولی-TCXkXtgdsL

آرامگاه پوریای ولی-dGz2hd9AbN

آرامگاه پوریای ولی-mxwcKNAWkb

آرامگاه پوریای ولی-bJtGUcYqss